شعر - روانشناسی آوا
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
[ و گفته‏اند که در روزگار خلافت عمر بن خطاب از زیور کعبه و فراوانى آن نزد وى سخن رفت ، گروهى گفتند اگر آن را به فروش رسانى و به بهایش سپاه مسلمانان را آماده گردانى ثوابش بیشتر است . کعبه را چه نیاز به زیور است ؟ عمر قصد چنین کار کرد و از امیر المؤمنین پرسید ، فرمود : ] [ قرآن بر پیامبر ( ص ) نازل گردید و مالها چهار قسم بود : مالهاى مسلمانان که آن را به سهم هر یک میان میراث بران قسمت نمود . و غنیمت جنگى که آن را بر مستحقانش توزیع فرمود . و خمس که آن را در جایى که باید نهاد . و صدقات که خدا آن را در مصرفهاى معین قرار داد . در آن روز کعبه زیور داشت و خدا آن را بدان حال که بود گذاشت . آن را از روى فراموشى رها ننمود و جایش بر خدا پوشیده نبود . تو نیز آن را در جایى بنه که خدا و پیامبر او مقرر فرمود . [ عمر گفت اگر تو نبودى رسوا مى‏شدیم و زیور را به حال خود گذارد . ] [نهج البلاغه]
لوگوی وبلاگ
 

دسته بندی موضوعی یادداشتها
 
طبس مسینا ، سیل ، مقالات کامپیوتری ، ویندوز ، قیصر امین پور ، عشق ، عکس ، فوتسال ، فرش ، مادرزن ، شعر ، شهادت ، بیرجند ، آرمیون ، ترجمه ، ترجمه انگلیسی ، ترجمه فارسی ، تغذیه ، تلاشگران ، چشم ، چله ، حاج علی جان ، حاملگی ، حجاج ، خانوار ، خداوند ، خط ، خوسف ، داماد ، داور ، دختر ، درمان علایم ، درمیان ، دستگاه قضایی ، دکتر شریعتی ، دلتنگی ، دیر شکوفایی زبان ، ذهن ، رشد ، رمضان ، روانگردان ، ریه ، زارع ، زخم زبان ، زعفران ، زمستان ، سالن ورزشی وحدت طبس مسینا ، سرطان ، سرطان بینی ، سن ازدواج ، سنتوری ، سولفور ، سیر ، سیگار ، آسیاب جان محمد ، آل عمران ، آلعمران ، آمار ، آنفولانزای پرندگان ، آیدی ، اختلال یادگیری ، اختلالات زبانی ، ازدواج ، ازدواج هوشیارانه ، اس ام اس ، اس ام اس با ترجمه ، استقلال ، اسکرین سیور ، اسلام ، اصغری ، اطلاع رسانی ، انتخابات ریاست جمهوری ، اوتیسم ، ایرانیان باستان ، باران ، باطری ، بهار ، بیجار ، بیش فعالی ، بیماری ، پارکینسون ، پدر ، پرستش ، پسر ، پویا ، پیتزا ، پیتزاء سبزیجات ، پیتزای سبزی ، پیروزی ، تاریحچه فرش ایران ، تالاسمی ، تخریب ، شهر طبس مسینا ، طاووس ، طبیعت ، عارفانه ، عزت ، عشایر ، مجلس ، فرماندار ، قالیچه ، قرآن کریم ، قضاوت ، قلب ، عناب ، عید قربان ، فارسی کردن اعداد در ورد ، فاطمه نظری ، فجر ، عشقی نژاد ، عصب شناختی ، 13 آبان ، Truth حقیقت Trust اعتماد Trash آشغال Thrush برفک دهان ، آبی آرام ، کارت گرافیک ، کامژیوتر ، کردستان ، کشیدن حروف ، کلیه ، کوچ ، کوچه های خراسان ، کودکان عقب مانده ذهنی ، گاز ، گزیک ، گفتگو با خدا ، گل کلم ، گلبولهای قرمز ، گلدون ، گلو ، گیاه ، لب تاب ، لوزالمعده ، یلدا ، یونانی ، مقدسات ، مهارتهای ادراکی در کودکان ، موسیقی درمانی ، میخ ، میرمحرابی ، ناحیه حرکتی تکلم : یا برکا ، نارساخوانی ، نقاشی ، نوروپسیکولوژی ، نوروز ، هفته های اول بارداری ، هنر درمانی ، وحدت ، وحید شمسایی ، وقت زیارت ، ویتامینها ، ویرانی ،

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :65
بازدید دیروز :58
کل بازدید :710090
تعداد کل یاداشته ها : 1346
103/2/1
4:4 ع
مشخصات مدیروبلاگ
 
سلمان هدایت[300]

خبر مایه
لوگوی دوستان
 

سرا پا اگر زرد پژمرده ایم

ولی دل به پاییز نسپرده ایم

 

چو گلدان خالی ، لب پنجره

پرازخاطرات ترک خورده ایم

 

اگر داغ دل بود، ما دیده ایم

اگرخون دل بود، ما خورده ایم

 

اگردل دلیل است،آورده ایم

اگر داغ شرط است،ما برده ایم

 

اگر دشن? دشمنان ، گردنیم!

اگرخنجردوستان،گرده ایم!

 

گواهی بخواهید،اینک گواه:

همین زخمهایی که نشمرده ایم!

 

دلی سربلند و سری سر به زیر

از این دست عمری به سر برده ایم

 

( مرحوم قیصر امین پور )


  

با سلام یکی از دوستان شعری را در قسمت نظرات وبلاگ گذاشتند که زیبا و با معنا بود . حیفم اومد که اون را نذارم. برا همین در ادامه شعر را براتون میذارم

امیدوارم مفید واقع شود :

مغازه های بسته و سینماهای نیمه باز
نوبت آدم کردن، آدمای زبون دراز
پروژه های قیمتی، ساختمونای نیمه ساز
بازارِ عکس و فیلمِ چیز، سی دیای غیر مجاز!
کیوسکای روزنامه و حراج روزنامه ی زرد
ضرغامی سنتوری رو دید، بچه ی یانگوم، ختنه کرد
ایرانسل و طرح جدید "زنگ بزنین، زن بگیرین"
مجلس و حرفای یه مشت اصولگرای نقطه چین

"با این همه ای قلب دربدر از یاد مبر که ما...

هیچکسی پول نفتو  روی سفره هامون نیاورد
مدینه ی فاضله تو کاغذای باطله مُرد
تو کوچه پس کوچه ها از اون همه بغض و اعتراض
فقط یه مرد موند و یه پَک سنتوری غیر مجاز
اتوپیا یعنی همین، تعطیلی تو قحطی گاز
هر کی نمی خواد، به درک، راه بازه و جاده دراز

"با این همه ای قلب دربدر از یاد ببر که ما ..."

 

با تشکر از مریم خانم که شعر را برام فرستادند.


  
  


یادی از بولود قاراچورلو ( سهند)

بیوگرافی

او در سال 1301 در مراغه یکی از شهرهای عالم‌پرور آذربایجان، در خانواده‌ای از تبار قاراچورلو از ایلات مشهور و حماسه‌آفرین آذربایجان بدنیا آمد و در سال 1358 با جهان هستی وداع گفت. سهند یکی از بارزترین چهره‌های شعر مقاومت آذربایجان در دوره تسلط استبداد و ستم ملی است. او با برخورداری از استعداد سخنوری سرشار و سیراب نمودن از چشمه فیاض ادبیات فوکلوریک و بدایع زبان خلق و شعر شاعران نامور معاصر پا به عرصه شعر ترکی آذربایجانی نهاد.

قاراچورلو از شاعران بنام معاصر ادبیات ترکی است که در تک تک اشعار حضور نماد، تاریخ و گوشه‌هایی از فرهنگ آذربایجان را می‌توان یافت. چنانچه در طول حیات شعری‌اش که با حیات زندگی‌اش سرانجامی داشت در صحنه شعر مقاومت آذربایجان حضور فعال داشته است.

بولود قاراچورلو در سال 1325 به جرم شرکت در جلسات انجمن ادبی شهر تبریز به حبس محکوم می‌شود. حبسی که نشان از حضور فعالانه این ادیب بنام معاصر از رساندن پیام خلق آذربایجان در دوران استبداد و ستم به موضوع پرده برمی‌دارد.

«سهند» شاعر آزاده‌ای است که انسان‌دوستی، برادری و برابری در اشعارش موج می‌زند و دفاع از فرهنگ و فولکور آذربایجان و بیان مظلومیت آن و مبارزه در برابر استبداد از دیگر خصوصیات این شاعر است.

شعر «سهند» سندی غم‌بار از تهاجمات، تحقیر و ستم‌هایی است در دوره حیات آن شاعر که بر تارک زبان، آداب و رسوم و سنن آذربایجان روا داشته می‌شد، می‌باشد.

از آثار ماندگار و ارزشمند و بیادماندنی بولود قاراچورلو به نظم کشیدن داستانهای ملی و حماسی «دده قورقود» با عنوان «سازمین سوزو»، «شهریارا مکتوب» یا شعر «یاساق» در اعتراض به ممنوعیت زبان ترکی قرار می‌دهد که شعر شهریارا مکتوب، استاد شهریار را شدیداً تحت تأثیر قرار داده منجر به خلق شاهکار دیگر ایشان «سهندیه» می‌شود و دیگر اشعار منظومه‌های جاودان که نامه و یاد او را جاودانه می‌سازند.


  
  


سهنددن رستم علییف بیر مکتوب

داغووی گورمه ییم رستم قارداشیم
دار گونده غریبه دادیما دوردون
دوغما وطنیمده، دوغما ائلیمده
منی غریب گوروب حالیمی سوردون
بیر عومور دردیمی گیزلی ساخلادیم
اودلاندیم، آلووم اوزومو یاخدی
اودوما سو سپه ن اولمادی بیرجه
گوزلریمین یاشی ایچیمه آخدی
حکیمسیز، قایغیسیز، داوا- درمان سیز
سیمله دی، سومویه ایشله دی یارام
اوزومه باغلاندی بوتون قاپیلار
اوزومدن ال اوزدوم کسیلدی چارام
چوخلار باشیم اوسته گلدی، سووشدو
لاکین احوالیمی سوران اولمادی
دردیمی، یانغیمی سوران چوخ اولدو
آنجاق، یانیخمادی گوزو دولملدی
نه بیلیم ((لازمی ملاحظه لر))
یالنیز قورخوتمادی سنی قارداشیم
ائلیمین امگی حلالین اولسون
باخدیم غیرتووه اوجالدی باشیم
اوره کله دینله دین قارداش غمینی
اوره کدن باغلاندین غمه کدره
باغیردین، هویکوردون، آبدالا دوندون
جار چکدین، چوو سالدین بوتون ائللره
سنله قانادلاشدی شعریم، الهامیم
آخدی خیالیمین قاینار چشمه سی
سنینله سسلندی بوغولموش سسیم
یاییلدی قلبیمین آهی، ناله سی
ائللر خبر تاپدی حالیمدان منیم
بیر داها دردیمیز دیللره دوشدو
اوره ک ناله لریم اوره ک شعرلریم
تیتره تدی اونلارجا شاعر اوره گین
قارالمیش اودوموز کوزردی یئنه
قیزدیردی خالقیمین آرزی چولمگین

یازان: بولود قاراچورلو

گؤنده رن: Redaktor webmaster@gajil.20m.com


  
  


بولود، شاعر مقاومت و سهند

دکتر محمدعلی فرزانه

ترجمه صابر روحبخش




در قرن بیستم یکی و شاید پرفروغترین ستاره آسمان شعر ملی مبارزی آذربایجان بولود قارا چورلو پسر مطلب در سال 1926 در مراغه در یک خانواده کارگری به دنیا آمد پدر مادرش اسم فرزندشان را بولود (ابر) گذاشتند آنها با انتخاب این اسم شاید نمی‌دانستند این ابر کوچک روزی ابری پرباران خواهد بود و گلشن شعر آذربایجان را آبیاری و پرگل خواهد کرد. در ترسناک‌ترین زمان استبداد رضاخان یعنی زمانی که هویت ملی مدنی ملت آذربایجان مورد تاخت وتاز و توهین بود بدنیا آمد و پا گرفت. او با اینکه در مدرسه‌ای که در آن با زبان مادری‌اش نوشتن خواندن و حتی صحبت کردن ممنوع بود از زمان ادراک شروع به گفتن شعر به زبان مادری‌اش کرد. و تا آخر عمر بدون توجه به این شرایط سخت در راه هویت، زبان، تاریخ و مدنیت خود بدون خستگی فریاد کشید، و قلم زد بولود در دوران جوانی به خاطر شرایط سخت خانواده بدون اتمام متوسطه، برای کمک به خانواده وارد بازار کار شد. در1940 با اشغال ایران توسط متفقین و برچیده شدن موقتی استبداد رضاخان در آذربایجان حرکتهای ملی دمکراتیک به راه افتاد. بولود جوان مثل خیلی‌ها همراه این حرکت شد اولین شعرش در مجلس شاعران در تبریز خوانده شد.

تاریخ‌لر بویونجا ائی بؤیوک وطن
یاغییا دوشمنه اییلمه دین سن
بوگون طبیعت‌دن ایلهام آلدیم من
گئچدی سحر واقتی بو سؤز اورکدن
اینسانا روح وئره ن دیلینه آلقیش


در این سالها حکومت ملی تشکیل شده در آذربایجان در عرض یک سال بسیاری از خواسته‌های مردم را به جا آورده بود اما آنهائی که مسائل دنیا را از دیده خود می‌نگریستند نتوانستند این موفقیت را تحمل کنند و آذربایجان تازه جان گرفته را فدای افکار استبدادی خود کردند. و این دولت مردمی نوپا از هم پاشیدند. اما آذربایجان‌سوخته مثل اجاقی گداخته خاموش نشد. شرایط سخت‌زندان و غربت هر چه بیشتر و روز به روز باعث جان گرفتن شعورملی‌سهند شد او در سالهای1953ـ1951 دو منظومه یکی «آراز» و دیگری «خاطره» را نوشت او در این منظومه‌ها با درد دل از آرزوهای بر باد رفته از قحطی خلق و حیات سخت و دولت از دست رفته در آذربایجان و حاکمیت ظلم و جور و نتیجه تاریخ شوم دو تکه شدن سرزمین خود و از اینکه اگر یک ملت به زبان خود نخوانده و ننویسد چه بلاهایی بر سرش خواهد آمد سخن گفته است شاعر منظومه آراز را با این شعر شروع می‌کند.

من آراز آدیلان
چوخ زاماندیر تانیشام
ان کیچیک یاشلاریمدان
اونا روانلامیشام
قوجا بابام نه واقتی کن
بوغازیم آغرییاردی
آراز کئچمیشم دییه
بوغازیمی سیغاردی
سوروشاردیم آی بابا
آراز نه دیر کئچمیسن
نه کیمی شئیدیر او کی
سویوندان دا ایچمیسن؟
سوالمیدن بابامین
یاشلاردی گؤزلری
اؤزونین چیینلرینده
گیزله نه‌ردی کدری
اؤزومه مأیوس مأیوس
باخیب دئمه‌زدی بیر سؤز
گؤرردیم آنجاق اولوب
اونون توکلری بیز بیز
سونرا دا قارداشیمین
آدین قویدولار آراز
لاکین اؤندا دا منه
آیدینلاشماری بو راز
آنجاق آراز بئشیکده
یاتیب ییرغانان زامان
بؤ سؤزلری دینلردیم
آنامین لایلاسیندان
آراز"ی آییردیلار
قومویلن دویوردولار
من سندن آیریلمازدیم
ظولمولن آییردیلار

در سال 1953پس از آزاد شدن سهند و دوستانش از زندان فاجعه کودتای ضد دمکراتیک با همکاری آمریکا، انگلیس و دربار ایران برای سرنگونی دولت مردمی مصدق رخ داد. این کودتا در ایران و آذربایجان خفقان ملی اجتماعی را چندین برابر افزایش داد و نفسها را در سینه‌ها محبوس کرد در این سالها سهند مانند شخص عادی با دوست نزدیک و صمیمی خود فرزانه در تهران زندگی می‌کند او با راهنمائی دوستش با فوکلور و خصوصاً شاه ادب آذربایجان «ده ده قورقود بویلاری» الفت گرفت و روز به روز این انس افزایش یافت در این ماهها شعر معجزه‌ای حیدربابا یا سلام شهریار باز سهند را روحی تازه بخشید و برای او منبع الهامی شد سهند هم ده ده قورقود بویلاری را شروع به نظم کشیدن کرد، او با ثابت ماندن ماجراها و داستانهای این منظومه برای هر داستان یک آغاز و پایان اضافه نمود در این اضافات شاعر احساسات ملی تاریخی، اجتماعی و فلسفی خود را به قلم می‌کشید با کامل شدن این داستانها و نوشته‌ها در فکر چاپ و گسترش آن برمی‌آید اما در شرایط سخت آن زمان این فکررا عملی ساختن آسان نبود و هیچ چاپخانه‌ای برای انتشار یک اثر ترکی حاضر نمی‌شد با تلاش زیاد یک چاپ خانه به شرط چاپ و انتقال شبانه آن از چاپ خانه موافقت می‌کند اولین جلد آن با درج نشدن تاریخ چاپ در روی آن به بازار می‌آید دوست شاعرش فرزانه در مقدمه این کتاب چنین می نویسد «شاعر بزرگ و صاحب سخن این کار را به بهترین نحو به جای خود رسانده است با در نظر گرفتن ذوق و احساس خواننده در آن هیجان غم و شادی بدیع آفریده و یک اثر اجتماعی عرضه کرده و باوفادار ماندن به ساختار اصلی و اسلوب و خصوصیات سخن در جای خود استعداد خویش را نشان داده و به دریای بی‌افق ذوق انسان راه یافته است شاعر برای زنده کردن احساسات و معنای جا گرفته در داستانها و همچنین روبرو کردن آنها با مسائل اجتماعی و فلسفی در اول و آخر اثر یک مقدمه و خاتمه آورده است این اضافات منظومه را بدیع و از جهت فکر چندین برابر ارزشمند و خیال را به پرواز می‌دارد در هر سطر و هر صفحه منظومه عشق شاعر به سرزمین مادری خلق ملت و تاریخ پرافتخار خود دیده می‌شود.

بو توپراغدا بو دیاردا
اسیرلردن اسیرله‌ره
السیزلری تالامایام
تؤپوردؤیون یالامایان
دیللرینه یالان گلمه‌ز
حق یولوندان اوز چئویرمز
ظولمکارا بونیین ایمه‌ز
دالیسینی دوشمن گؤرمه‌ز
دیشی اصلان
قوچ ایریلر
قافلان کیمی
یووا سالمیش
بو داغلارین یایلاقلارین
جیران قاچار اولاقلارین
تورپاغلاری قاریشیقدیر
بابالارین تورپاغیلای

در این دفترها آهنگ وموسیقی به کار رفته برای به نظم درآوردن داستانها از یک طرف و وابسته بودن شاعر به هویت ملی و به ملت خود از طرف دیگر شاعر را از همه چیز آشکارتر به عنوان فریاد گر ملت خود ودر سیمای یک عاشق حق جلوه‌گر می‌کند.

در حالی که جلد اول داستانهای «ده ده قورقود» سازمین سوز و آن زمانها نشر وبعدا تجدید چاپ هم شد وحتی در ترکیه و باکو چاپ و منتشر گشت، اما جلد دوم آن یعنی «ده ده مین کیتابی» تا امروز هم رویی روشنائی ندیده شاعر در جلد دوم شش داستان از داستانهای ده ده قورقود را به نظم کشیده است و در پایان و شروع آنها نیز مقدمه و خاتمه‌ای آورده است و خصوصا در پایان اثر در خاتمه آورده شده آن سخن‌پردازی خود را به نحو احسن به نمایش گذاشته است.

بعد از کودتای 1953 بسیاری از عمر خود را بالاجبار در تهران سپری کرد فقط به نظم کشیدن داستان‌های حماسی ده ده قور قود کفایت نکرد بلکه این سالها پر مؤثرترین سالهای زندگی او شد در این سالهای سخت از یک سو جوابهای دندان‌شکن کسانی که زبان او را نادیده می‌گرفتند و بر تاریخ ملی و هویت او به چشم حقارت می‌نگریستند و از سوی دیگر به عنوان یک منادیی انسانیت وحقیقت از ویتنام گرفته تا اسپانیا و کوبا از مبارزات مردم در آن سرزمینها حمایت می‌کرد و آنها را می‌ستود و به آنهایی این آزادی‌خواهی مردم را به خون و خاک می‌کشیدند بیزاری می‌جست. او در شعر «بیر مزار بویدا یئر سوراغیندا» (در پی زمینی به اندازه یک گور) آنهائی که ملت و ارزشهای ملی او را زیر سئوال می‌بردند در مقابل آنها می‌ایستد و مقابله با آنها را چنین به تصویر می‌کشد:

اوخودوم دیرچلدیم آیاغا قالخدیم
شیشمک اولوب چاخدیم
ولکانا دؤندوم
بولود تک کیشنه دیم سئل اولوب آخدیم
کؤکسو داغ دالغالی اومانا دؤندوم
وارلیغیمی دانانا قلبزنلره
یامان یاخالاشدیم یامان ووروشدیم
یالان پالانلارین تاپشیردیم یئله
حاقسیزلیغا قارشی یامان ووروشدیم
اوره‌ک سؤزلریمی حاق سؤزلریمی
قایا کیمی دوشمن کؤکسینه ووردوم
قصبکارا جومورد بابالار کیمی
گاه قان قوسدوربان گاه قان اوتوردوم
الیمدن زینهارا زارا گلنله
کؤپک کوشگوتیلر ایت بیراخدیلار
حاق سوزیمه جاواب وئرمه ینلر
قدره قوللانیب غمه تاخدیلار
گوجوم گوجلرینه چاتانمادیقدا
هر طرفدن منی دوره له ییبلر سونگونو بؤیریمه سانجیب آدیما
وطنسیز دئدیلر نه‌لر دئدیلر
یئنه ‌ده داغلار کیمی دوردوم دایاندیم
نه چکیندیم نه ده چاشدیم
محکمه‌لرینی ایلنجه ساندیم
دنیز کیمی جوشدوم کوکره‌دیم داشدیم
آیاغی کوندلی قوللاری باغلی
سسیمی اوجالتدیم آچدیم دیلیمی
اوره‌یی قوربالی سینه‌سی داغلی
دئدیم هر دردیمی هر نیسگیلیمی
چوخ یاخشی بیلیرسیز فیریلداقچی‌لار
من نه وطنسیزم نه ده گؤبه لک
دوغما دییاریم وار بؤیوک ائلیم وار
منیمدیر هم کئچمیش هم ده گله جک

شعر «طالعیمه باخ منیم» (در مورد هویت ملی) خیلی پرمعنا و پربار است سهند در این شعر یک انسان محروم ازحق ملی و محروم از زبان مادری را چنین به تصویر می‌کشد:

طالعیمه سن باخ
دوشونجه‌لریم یاساق
کئچمیشیم‌دن سؤز آچماغیم یاساق
آتا بابامی آدین چئکمه‌ییم یاساق
آنامدان آد آپارماغیم یاساق
بابا دییاریم ایسه
پیتراق پیتراق بیلیرسن
دوغولاندا بئله
اؤزوم بیلمییه بیلمییه
دانیشماغیم دا یاساق ایشیم یاساق

و این چنین از سال 70ـ1960 سهند در شعر مبارزی آذربایجان جنوبی برای خود جائی ویژه پیدا می‌کند در این سالها با رفت و آمد پروفسور رستم علی‌اف به ایران زمینه منتشر اشعار در آذربایجان شمالی توسط ایشان فراهم می‌شود بارزترین بخش دیوان سهند جائی است که سهند به شاعران و ادیبان شمال آذربایجان شمالی نامه نوشته است او اولین، دومین و سومین اشعار ارمغان خود رابه واسطه رستم به آن طرف می‌فرستد و از آنجا در جای خود جواب برای نامه‌هایش می‌گیرد دوستی، برادری و در چشمهای این منظومه یعنی در نامه‌ها، آرزوها خواسته‌ها حسرتها و ناله از هجران به روشنی دیده می‌شود در بین نامه‌های این منظومه سهند نامه‌ای به شهریار که همیشه احترام او را نگه می‌داشت می‌نویسد و یا به گفته خود در خانه شهریار را می‌زند. شهریار به نامه سهند با مجموعه معروف «سهند» جواب می‌دهد این دو نامه نه تنها دو شاعر را به هم نزدیک می‌کند بلکه بر روحشان بلندا بخشیده، در نوشته‌های سهند عرفان کاملاً جان می‌گیرد، افتخار و غرور شهریار به ارث کلاسیکمان بیشتر می‌شود و نگاه او به خویشتن افزونی می‌یابد شاعر در ارمغان سوم ملاقات با رستم علی‌اف و درد دل با او را چنین به تصویر می‌کشد:

داغیوی گؤرمه‌ییم رستم قارداش
غریبه دادیم آدوردون
دوغما وطنیم ده دوغما ائلیمده
منی غریب گؤروب حالیمی
بیر عؤمور دردیمی گیزلی ساخلادیم
اودلاندیم آلوووم اوزومی یاخدی
اودوما سوسه‌په‌ن اولمادی بیرجه
گؤزلریمین یاشی ایچیمه آختی
حکیم سیز قایقی سیز داوا درمانسیز
سیمله‌دی سومی‌یه ایشلدی یارام
اوزومه باغلاندی بوتونقاپیلار
اوزوم‌دن ال اوزدوم کسیلدی چارام
چوخلار باشیم اوسته گلدی سوروشدو
لاکین احوالاتیمی سوران اولمادی
دردیمی یانیغمی سوران چوخ اولدی
آنجاق یانیخماری گؤزی دولمادی
نه بیلیم لازیم مولاحیظه‌لر
یالنیز قورخوردمادی سنی
قارداشیم
ائلین امه‌یی حالالین اولسون

و بختیار وهاب زاده در شعر«سهنده مکتوب» چنین به سهند جواب می نویسد:

قارداش عینی دردی قارداشلاریلا
اؤ آجی فریاد لار شیرین نفس‌لر
منیم ده کؤلومون آهی ناله‌سی
قارداشیم تبربزدن گلن بو سسلر
باکی نین سسی دیر باکی نین سسی
دئییرسن یاری یا بؤلوننلری
دردینی دونیادا بیر بیلمه ین یوخ
بیزده بولوشموشوق آنجاق بودردی
اوجا کورسولردن بیر سؤیله‌ین یوخ
ییخلار گریدن اتیلی ئین
تکانی یاراداق اؤزوموز گره‌ک
یئنه‌ده اولارین (همن خاک) اگر
بییز اؤز ایچیمیزدن ایته لنمه‌سک
خیردا تپه‌لری سئللر اویاندا
اسه‌ر بو حمله‌یه داغلاردا زاغ زاغ
بیز اؤز اؤز در دیمیزه آغلامایاندا
بیزیم یئریمیزه کیم آغلییاجاق؟
گوناهکار توتمایاخ بوردا هئچ کیمی
آیریلدیق بیز غونچه غونچه
چوخ واقت اؤزومیزی به یه نمه میشدیک
بیز دئدیک فیلان کسه گره‌ک اوخشایاک
یاندی اؤز باغریمیز فیلکیر چشمه میز
اؤزگه باغلارینی سوواردیق آنجاق
سالدیق اؤزوموزی اؤزوموز گؤزدن
کؤلیله اوینادیق ال چکیب کؤزدن
کؤلگه‌لر نور آلدی شفقیمیزدن
گونش بیزیم اولدو سحر اؤزگه‌نین
هله تانیماییر دویماییر بیزی
اؤز شهریم منیم اؤز کندیم منیم
کیمسه‌دن اوممایاق طالعیمیز
اؤزوموزدن اومماق سهندیم منیم...


  
  


شئعر: یاساق
--------------------------------------------------------------------------------


طالئعیمه سن باخ
دوشونجه لریم یاساق
دویغولاریم یاساق
کئچمیشدن سوز آچماغیم یاساق
گله جکدن دانیشماغیم یاساق
آتا- بابامین آدین چکمه ییم یاساق!
بیلیرسن؟
آنادان دوغولاندان بئله
اؤزوم بیلمه یه بیلمه یه
دیل آچیب دانیشدیغیم دیلده دانیشماغیم دا یاساق ایمیش، یاساق


یازان: ب. ق. سهند


  
  


بیر مزار بویوندا یئر سوراغیندا




سهندی‌ دومان‌ آلیب‌،
یاشیل‌ دونو سارالیب‌.
بوردا بیر غریب اؤلوب‌،
اؤلوسو یئرده‌ قالیب‌.

من‌ یارانان‌ گوندن‌ دردلی‌ یاراندیم‌،
«وای‌ ننه‌» چاغیرار بیزده‌ دردلیلر.
آغلادیم‌، قیشقیردیم‌، باغیردیرم‌ ـ ساندیم‌،
آنا وطنیم‌ وار، قایغی‌ چکر.

سن‌ دئمه‌ ازلدن‌ یتیم‌میشم‌ من‌،
آنا یورددان‌، آنا وطندن‌ ساری‌.
بونو گیزله‌میشدی‌ هامیلار مندن‌،
حاق‌ قارقیسین‌ اینسان‌ آلدادانلاری‌.

ائله‌ده‌ قایغیسیز، السیز، آیاقسیز،
توللاندیم‌ حیاتین‌ بورقانلارینا
بالتاسیز، ناجاقسیز، دایاناجاقسیز،
آتیلدیم‌ طالعین‌ عومّانلارینا.

ایلیشه‌ ـ ایلیشه‌ ایلیشیملره‌،
سیریمسه‌دیم‌، بویا ـ باشا یئتیشدیم‌.
یانغینلارا آتیلسام‌ دا مین‌ کره‌،
یانیب‌ کول‌ اولمادیم‌، قاینادیم‌ ـ پیشدیم‌.

آز ـ ماز گؤز ـ قولاغیم‌ آچیلان‌ زامان‌،
گؤردوم‌ هامیلارین‌ آدی‌ ـ سانی‌ وار.
بیر منیم‌ آدیما دئییرلر جیرتدان‌،
هر کسین‌ ائل‌ ـ گونو، دودمانی‌ وار.

بو دردن‌، بو غمدن‌ یاندیم‌، آلیشدیم‌،
حسرتیم‌ داغلاری‌ ـ داشی‌ یاندیردی‌.
کول‌ ـ اولوبان‌ تورپاقلارا قاریشدیم‌،
آلووم‌ قورونو، یاشی‌ یاندیردی‌.

من‌ ده‌ مجنون‌ کیمی‌ دوشدوم‌ چؤللره‌،
لئیلام‌ ایسه‌ یوردوم‌، وطنیم‌ اولدو.
چوخ‌ دولاندیم‌، باش‌ اوزاتدیم‌، هر یئره‌،
آیاقلاریم‌ قابار چالدی‌، یورولدو.

سحر ـ آخشام‌ یوللار اوسته‌ دایاندیم‌،
گلندن‌ ـ گئدندن‌ خبر سوروشدوم‌،
سوراق‌ آلانمادیم‌، آنجاق‌، بوشاندیم‌،
گئت‌ ـ گئده‌ حسرته‌، غمه‌ یاندیم‌.

بیر گون‌ بیر قوجایا توش‌ گلدیم‌، سوردوم‌،
گؤردوم‌ گیزلی‌ ـ گیزلی‌ منه‌ گؤز ووردو.
واردیم‌، خلوت‌ یئره‌، یولوندا دوردوم‌،
الیمه‌ کؤهنه‌ بیر کیتاب‌ قیسدیردی‌.

اوخودوم‌، دیرچلدیم‌، آیاغا قالخدیم‌،
شیمشک‌ اولوب‌ چاخدیم‌، وولکانا دؤندوم‌.
بولود تک‌ کیشنه‌دیم‌، سئل‌ اولوب‌ آخدیم‌،
کؤکسو داغ‌دالغالی‌ عومّانا دؤندوم‌.

وارلیغیمی‌ دانان‌ قلبه‌زنلرله‌،
یامان‌ یاخالاشدیم‌، یامان‌ ووروشدوم‌.
یالان‌ ـ پالانلارین‌ تاپشیردیم‌ یئله‌،
حاقسیزلیغا قارشی‌ یامان‌ ووروشدوم‌.

اورک‌ سؤزلریمی‌، حاق‌ سؤزلریمی‌،
قایا کیمی‌ دوشمان‌ کؤکسونه‌ ووردوم‌.
غصبکارا جومرد بابالار کیمی‌،
گاه‌ قان‌ قوسدوروبان‌، گاه‌ قان‌ اوتدوردوم‌

الیمدن‌ زینهارا، زارا گلنلر،
کؤپک‌ کوشگورتدولر، ایت‌ بوراخدیلار.
حاق‌ سؤزومه‌ جاواب‌ وئره‌نمیه‌نلر،
قددره‌ قوللانیب‌، قمه‌ تاخدیلار.

گوجوم‌ گوجلرینه‌ چاتانمادیقدا،
هر طرفدن‌ منی‌ دؤوره‌له‌دیلر.
سونگونو بؤیرومه‌ سانجیب‌ آدیما
وطنسیز دئدیلر، نه‌لر دئدیلر!...

یئنه‌ داغلار کیمی‌ دوردوم‌، دایاندیم‌،
نه‌ چکیندیم‌، نه‌ ده‌ سؤزومو چاشدیم‌.
محکمه‌لرینی‌ اگلنجه‌ ساندیم‌،
دنیز کیمی‌ جوشدوم‌، کوکره‌دیم‌، داشدیم‌.

آیاغی‌ کونده‌لی‌، قوللاری‌ باغلی‌،
سسیمی‌ اوجالتدیم‌، آچدیم‌ دیلیمی‌.
اورگی‌ غوبارلی‌، سینه‌سی‌ داغلی‌،
دئدیم‌، هر دردیمی‌، هر نیسگیلیمی‌.

ائی‌ عیرق‌ افسانه‌سینی‌ اوزه‌ چکنلر،
روحونوزو شئیطان‌ چوشلاییب‌ بوتون‌.
قارداش‌ قیرغینی‌نا توخوم‌ اکنلر،
اکدیگینیزه‌ پئشمان‌ اولارسیز بیر گون‌.

بیر پارا سؤزو چوخ‌ اوزه‌ چکمه‌یین‌،
بوش‌ سانمایین‌ بئله‌ چوخدا مئیدانی‌،
قیپچینین‌، بو قدر سوخمایین‌ گؤزه‌،
آنانیزدان‌ قالان‌ کیرلی‌ تومانی‌.

کاش‌ بو «تمیز نژاد»، «پاک‌ قان‌»لاریزلا،
هیتلرین‌ دیرناغی‌ اولابیلئیدیز.
خام‌ خیاللار، گولونج‌ یالانلاریزلا،
قوبلزلردن‌ عیبرت‌ آلا بیلئیدیز!

گئدئیدیز برلینه‌ یادا لوندونا،
اوستون‌ نژادلارین‌ گؤرئیدیز حالین‌.
بلکه‌ سیغینایدیز اینسان‌ قوینونا
سونون‌ دوشونئیدیز بوش‌ خیاللارین‌.

گؤرئیدیز مئیدانا چوخ‌ گئج‌ گلیبسیز،
معرکه‌ ییغیشیب‌، اویون‌ قورتولوب‌
بوش‌ یئره‌ چاپیبان‌ آت‌ چرله‌دیبسیز
گلین‌ ارکک‌ چیخیب‌، توی‌ باطیل‌ اولوب‌.

گؤرئیدیز خالقلار قالخیب‌ آیاغا،
وارلیغین‌، منلیگین‌ آختاریر سین‌ ـ سین‌.
کیمسه‌ نه‌ نؤکردیر، نه‌ ده‌ کی‌، آقا،
نه‌ ایستر ازیلسین‌، نه‌ ده‌ کی‌، ازسین‌.

تاریخ‌ کدرلنمز گوزگویه‌ بنزر،
اوندا گؤرمک‌ اولار، اگرینی‌ ـ دوزو.
بیر مصلحتیم‌ وار، دینله‌سز اگر،
بو آینادا گؤرون‌ اؤز اؤزونوزو.

ظن‌ ائتمه‌یین‌ یئنه‌ قلم‌ سیزده‌دیر،
سیزلره‌ مخصوصدور کیتابخانالار.
آغی‌ ـ قارا یازماق‌ الینیزده‌دیر،
یوخ‌!... بو گون‌ میلیونلار باشا دوشن‌ وار.

دیرشه‌ بیلسه‌ده‌ کیم‌ حقیقتله‌،
خالقی‌ آلدادانمیر، اؤزو آلدانیر.
دیزه‌ چوکدورولسه‌ میلیون‌ قالیله‌،
یئنه‌ یئر دولانیر، یئنه‌ فیرلانیر.

چوخ‌ یاخشی‌ بیلیرسیز فیریلداقچیلار،
من‌ نه‌ وطنسیزم‌، نه‌ ده‌ گؤبه‌لک‌.
دوغما دیاریم‌ وار، بؤیوک‌ ائلیم‌ وار،
منیمدیر هم‌ کئچمیش‌، هم‌ ده‌ گله‌جک‌.

منه‌ نه‌ عیرق‌، نه‌ ده‌ بابا یونتایین‌،
اؤزوم‌، اؤز کؤکومو یاخشی‌ تانیرام‌.
گئدین‌ اؤزونوزه‌ «بابا» آرایین‌،
سیزین‌ یئرینیزه‌ من‌ اوتانیرام‌.

قاطیرینیز چوخدا باش‌ آپارماسین‌،
قودورمایین‌ بئش‌ گون‌ یایان‌ اولموشام‌.
منی‌ چوخ‌ دا بئله‌ حقیر سانمایین‌،
ایگنه‌می‌ یئینه‌ قیییق‌ قوسدورام‌.

خاما باغلامیشام‌ قیر آتی‌ هله‌،
بیر گون‌ بوتون‌ مینیب‌ اویناداجاغام‌.
ائل‌ ـ اولوسونوزا سالیب‌ ولوله‌،
سیزه‌ قان‌ قوسدوروب‌، قان‌ آلاجاغام‌.

بئش‌ گونلوک‌ بگلیگی‌ بگلیک‌ سانمایین‌،
ایشین‌ دالیسینی‌ دوشونون‌، دویون‌.
بوش‌ یئره‌ اؤیونوب‌ خوروزلانمایین‌،
دالی‌ گونونوزه‌ بیر کؤرپو قویون‌.

بیر آن‌ زنجیرلری‌ آچین‌ دیلیمدن‌،
بو دیل‌ میلیونلارین‌ آنا دیلیدیر.
قورخون‌ غضبیمدن‌، قورخون‌ کینیمدن‌،
ساغالمایان‌ یارام‌ دیل‌ نیسکیلیدیر.

مین‌ ایل‌ قاباق‌ بابام‌ قازان‌ دئمیشکن‌:
بوتون‌ سیزین‌ اولسون‌ تورپاغیم‌، داشیم‌.
تالادیقلارینیزی‌ آلمیرام‌ سیزدن‌،
قویون‌ آنام‌ ایله‌ بیر قوجاقلاشیم‌.

یانیلمایین‌ اگر یالواردیم‌ سیزه‌،
آنام‌ آیاق‌ آلتدا قالماماق‌ اوچون‌.
آنا، موقّدسدیر ازلدن‌ بیزه‌،
قییماریق‌ آیاقلار آلتینا دوشسون‌.

نامردلر زینهارا گلدی‌ الیمدن‌،
چارمیخا چکدیلر منی‌ هر یاندان‌.
قنّارایا آسلادیلار دیلیمدن‌،
یاتاغیم‌ قورو یئر، اوتاغیم‌ زیندان‌.

ایچیمده‌ بوغولان‌ قیشقیریق‌ سسیم‌،
دمیر مییله‌لری‌ تیترتدی‌ یالنیز.
تک‌ باشیما آرتیق‌ نه‌ جوشوب‌، داشیم‌،
اولدوزسوز یارانیب‌ زاواللی‌ یالقیز.

نه‌ قدر باغیردیم‌، هارای‌ قوپاردیم‌،
بوشلوقلاردا ایتدی‌ آنجاق‌ هاراییم‌.
دمیر زنجیرلری‌ چئینه‌دیم‌، دارتدیم‌،
دادیما چاتمادی‌ هاوادارلاریم‌.

کیریدیم‌، آغاردی‌ ساققالیم‌، ساچیم‌
قاپینی‌ آچدیلار، دئدیلر، ایتیل‌!
بیلمه‌دیم‌ هایانا اوز قویوب‌ قاچیم‌،
اومودسوز، آرزی‌سیز، یئر ـ یوردسوز، سفیل‌.

یئنه‌ده‌ اوز قویدوم‌ داغلارا ساری‌،
بلکه‌ دالداناجاق‌ آرایا بیلم‌.
بلکه‌ تاپا بیلم‌ آنام‌ دیاری‌،
قوینونا سیغینیب‌ بیر آز دینجلم‌.

یورولدوم‌ ـ خورد دوشدوم‌، گئتدیم‌ اویقویا،
دربه‌در گزمکدن‌ آخیر اوساندیم‌.
اپریمیش‌ بیر قاری‌ گلدی‌ یوخوما،
دیسکیندیم‌، خوفلاندیم‌، ایسکلت‌ ساندیم‌.

باشیما ال‌ چکدی‌ قورخوم‌ تؤکولدو،
خوش‌ باخیشلاریندان‌ گؤردوم‌ تانیشدی‌.
مهریبان‌ ـ مهریبان‌ اوزومه‌ گولدو،
دؤندو دیله‌ گلدی‌، منله‌ دانیشدی‌:

قورخما، عزیز بالام‌! گزدیگین‌ منم‌،
اپریمیش‌ اولسام‌ دا، گل‌، قوجاقلاشاق‌.
هامان‌ آختاردیغین‌ آنا وطنم‌،
آنا اؤلوسوندن‌ چکینمز اوشاق‌.

بیلیرم‌ دردیوی‌، هر نیسگیلیوی‌،
دولانیم‌ باشووا، دؤنوم‌ گؤزووه‌.
دانیش‌، قوی‌، دینله‌ییم‌ دردلی‌ دیلیوی‌
جانیم‌ قوربان‌ اولسون‌ شیرین‌ سؤزووه‌!

سؤیله‌دیم‌، یوخ‌ آنا! سن‌ دانیش‌گیلن‌،
سؤیله‌، نه‌ اولوب‌ بو گونه‌ دوشوبسن‌؟
دانیش‌ طالعیندن‌، دانیش‌ گونوندن‌
دانیش‌ یازیق‌ آنا، زاواللی‌ وطن‌.

قورو کلّه‌ده‌کی‌ گؤز یئرلریندن‌،
باخدیم‌، داملا ـ داملا یاش‌ دامجیلادی‌.
لاکین‌ کلمه‌ وئریب‌ آلمادی‌ اصلا،
ایچیم‌ آلوو چکدی‌، اورگیم‌ یاندی‌.

اتگین‌ آختاردیم‌ اله‌ گلمه‌دی‌،
یالواردیم‌، آسلاندیم‌ سوموکلریندن‌.
آنا اورگی‌ ایدی‌، دؤزه‌ بیلمه‌دی‌،
آخیر دیله‌ گلدی‌، دانیشدی‌ منلن‌.

دینله‌، دردلی‌ بالام‌، دردیمی‌ دینله‌،
درد اهلی‌ آرتیق‌ درد چکمگه‌ نه‌ وار؟
گل‌، بیر ـ بیر تانیش‌ اول‌ کدرلریمله‌،
دردین‌ دولو گرک‌، دئمیش‌ آتالار.

گوناهکار توتورسان‌ گئت‌ توت‌ هر کسی‌،
آنجاق‌، او گوندن‌ کی‌، اسیر توتولدوم‌،
بویوندوروق‌ آلتدا قارا مال‌ کیمی‌،
یئر شوملادیم‌، هولالارا قوشولدوم‌.

یارالی‌ چیگنیمله‌ چمنلر سؤکدوم‌
تارلالار بیتیردیم‌ چاییرلیقلاردان‌.
گئجه‌لر آج‌ قالدیم‌، گونوز تر تؤکدوم‌،
دیزیمین‌ طاقتی‌ توکنن‌ زامان‌.

دؤندولر اتلیگه‌ کسدیلر منی‌
قوشا چاتما قوروب‌ تونقال‌ یاپدیلار.
چاغیردیلار بوتون‌ یولدان‌ اؤته‌نی‌
دریمی‌ سویدولار، شیشه‌ تاخدیلار.

دؤوره‌لندیم‌، شولن‌ بوریانی‌ تکین‌،
هر کاباب‌ ایگینه‌ ییغیشیب‌ گلن‌،
پیچاغین‌ چیخاریب‌، چکدی‌ قمه‌سین‌،
بیر پارچا سییریب‌ کسدی‌ اتیمدن‌.

یاراماز اوغوللار یاریماسینالار،
چوخ‌ قافاسیز چیخدی‌ سون‌ بابالارین‌.
یورد وئریب‌ قوللوغو ساتین‌ آلدیلار،
الدن‌ گئتدی‌ بوتون‌ وارلیغیم‌، واریم‌.

دؤنرگه‌ دولاندی‌، اوجاغیم‌ سؤندو،
دوغما یوردوم‌ دوغراق‌ دوغراق‌ دوغراندی‌.
قارقالار قارتالا، لاچینا دؤندو،
قارتال‌ قوزغون‌ اولدو، قوش‌ قارقالاندی‌.

اتیم‌ یئییلسه‌ده‌، نئیلک‌، یئییلسین‌،
چالیش‌ خاطیره‌می‌ عزیزله‌، ساخلا.
قویما باری‌ مزاریم‌ اولا ایتگین‌،
ییغ‌ سوموکلریمی‌، بیر یئر تاپ‌، قویلا.

بیزده‌ آنا حقّی‌ تانری‌ حقّیدیر
مگر وصیتین‌ اونوتماق‌ اولار؟
آنا تاپشیریغین‌ یئرینه‌ یئتیر،
مرد ایگیت‌ بورج‌ اوسته‌ جانینی‌ قویار.

آنانین‌ هر سؤزون‌، هر وصیتین‌،
حلال‌ سود امنلر اونودا بیلمز.
یورومک‌ نه‌ قدر اولسا دا چتین‌،
مرد ایگیت‌ یولوندان‌ اوز دؤندرنمز.

او قورخونج‌ رؤیادان‌ آییلان‌ گوندن‌،
نه‌ گئجه‌م‌ قالیبدیر، نه‌ده‌ گوندوزوم‌.
یالنیز بیر سئودانین‌ دالینجایام‌ من‌،
قورو سوموک‌ گزیر هر یئرده‌ گؤزوم‌.

جان‌ آتیب‌، آختاریب‌ یورددان‌، یووادان‌
آنجاق‌ بیر تورباجیق‌ سوموک‌ ییغمیشام‌.
گزیب‌ دولانیرام‌، سفیل‌، سرگردان‌،
هارادا قویلایام‌، هاردا باسدیرام‌.

بو گئنیش‌ دونیادا ارلر، یارانلار،
هر یئر باشدان‌ ـ باشا قاپسانمیش‌ بوتون‌.
ای‌ وطن‌ داشینی‌ دؤشه‌ وورانلار،
مزاردا تاپیلمیر وطنیم‌ اوچون‌.

من‌ کی‌ بیر وطنسیز، یوردسوز شاعیرم‌،
بیر عؤموردور سیتقاییب‌ اینله‌ییرم‌.
کیمسه‌دن‌ نه‌ قان‌، نه‌ دییه‌ت‌ ایسترم‌
بیر مزار بویوندا یئر دیله‌ییرم‌.

یوردومو ـ یووامی‌ باسیب‌ آلانلار،
فقط‌ نئچه‌ قاریش‌ یئر وئرین‌ منه‌.
بوتون‌ سیزین‌ اولسون‌ بو اؤلکه‌ ـ دیار
بیر مزار قاییریم‌ آنام‌ وطنه‌.


  
  
نازنین آمد و دستی به دل ما زد و رفت . . . پرده خلوت این غمکده بالا زد و رفت
کنج تنهایی ما را به خیالی خوش کرد . . . خواب خورشید به چشم شب یلدا زد و رفت
خرمن سوخته ما به چه کارش می خورد . . . که چو برق آمد و در خشک و تر ما زد و رفت
درد بی عشقی ما دید و دریغش آمد . . . آتش شوق در این جان شکیبا زد و رفت
بود آیا که ز دیوانه خود یاد کند . . . آنکه زنجیر به پای دل شیدا زد و رفت
رفت و از گریه طوفانی ام اندیشه نکرد . . . چه دلی داشت خدایا که به دریا زد و رفت
سایه آن چشم سیه با تو چه میگفت که دوش . . . عقل فریاد بر آورد و به صحرا زد و رفت

  
  

روزی با مدیر مدرسه ی راهنمایی که دلش لخته ی خون بود و  از فرط پریشانی رخ برافروخته بود مصاحبتی پیش آمد و سفره ی دل گشود که فلانی ، شمار طالبان علم این آموزشگه عددی متجاوز از 150 می باشد و مشارکت مردمی امسالمان فقط 73000 تومان است .

او را منباب تسلی خاطر گفتم ترس به دل راه مده ؟ دیر نیست که سرانه ی آموزشی از خزانه ی آموزش و پرورش حساب بانکیتان را پر کند و ملال از خاطر شریفتان بزداید . با حالی دگرگون و کلامی آخته ، تیر غضبش را به سمت ما نشانه رفت و گفت :

تو می توانی هر سه ماهه با دویست هزار تومان تنبانت را بالا بکشی که بشارت فانتزی می پرانی ؟ کمی عقب نشستم و گفتم : چه خبر است ! در این میانه ما را چه گناهی است که اینقدر کج خلقی ؟ همینطور که نگاه از چشمانم بر نمی داشت دسته ای از فاکتورهای خرید ماژیک وایت برد و قبوض آب و برق و تلفن را به سمت ما حوالت کرد و بغضی در گلو ترکاند و گفت : بودجه ی اندک همچون برف است و خرج زیاد چو آفتاب تموز و دیگر هیچ نگفت و من دلم برایش سوخت و گفتمش که چرا لب به اعتراض نمی گشایید و فرمود که ...

و من بعد از گفتارش کمی سکوت کردم و با خود اندیشیدم که دیگر هرگز در رویای قدم نهادن به ماه فرو نروم !!!


  
  

 

    

                                                          راه توبه باز است لطفا سریعتر !!!!


  
  
<      1   2   3   4   5   >>   >