لقمان | 411 | مکه | |
32 | سجده | 415 | مکه |
33 | احزاب | 418 | مدینه |
34 | سبأ | 428 | مکه |
35 | فاطر | 434 | مکه |
36 | یس | 440 | مکه |
37 | صافات | 446 | مکه |
38 | ص | 453 | مکه |
39 | زمر | 458 | مکه |
40 | غافر | 467 | مکه |
41 | فصّلت | 477 | مکه |
42 | شوری | 483 | مکه |
43 | زخرف | 489 | مکه |
44 | دخان | 496 | مکه |
45 | جاثیة | 499 | مکه |
46 | احقاف | 502 | مکه |
47 | محمّد | 507 | مدینه |
48 | فتح | 511 | مدینه |
49 | حجرات | 515 | مدینه |
50 | ق | 518 | مکه |
51 | ذاریات | 520 | مکه |
52 | طور | 523 | مکه |
53 | نجم | 526 | مکه |
54 | قمر | 528 | مکه |
55 | الرحمن | 531 | مدینه |
56 | واقعه | 534 | مکه |
57 | حدید | 537 | مدینه |
58 | مجادله | 542 | مدینه |
59 | حشر | 545 | مدینه |
60 | ممتحنه | 549 | مدینه |
61 | صفّ | 551 | مدینه |
62 | جمعه | 553 | مدینه |
63 | منافقون | 554 | مدینه |
64 | تغابن | 556 | مدینه |
65 | طلاق | 558 | مدینه |
66 | تحریم | 560 | مدینه |
67 | ملک | 562 | مکه |
68 | قلم | 564 | مکه |
69 | حاقة | 566 | مکه |
70 | معارج | 568 | مکه |
71 | نوح | 570 | مکه |
72 | جن | 572 | مکه |
73 | مزمّل | 574 | مکه |
74 | مدّثر | 575 | مکه |
75 | قیامت | 577 | مکه |
76 | انسان | 578 | مدینه |
77 | مرسلات | 580 | مکه |
78 | نبأ | 582 | مکه |
79 | نازعات | 583 | مکه |
80 | عبس | 585 | مکه |
81 | تکویر | 586 | مکه |
82 | انفطار | 587 | مکه |
83 | مطفّفین | 587 | مکه |
84 | انشقاق | 589 | مکه |
85 | بروج | 590 | مکه |
86 | طارق | 591 | مکه |
87 | اعلی | 591 | مکه |
88 | غاشیه | 592 | مکه |
89 | فجر | 593 | مکه |
90 | بلد | 594 | مکه |
91 | شمس | 595 | مکه |
92 | لیل | 595 | مکه |
93 | ضحی | 596 | مکه |
94 | شرح | 596 | مکه |
95 | تین | 597 | مکه |
96 | علق | 597 | مکه |
97 | قدر | 598 | مکه |
98 | بیّنه | 598 | مدینه |
99 | زلزله | 599 | مدینه |
100 | عادیات | 599 | مکه |
101 | قارعه | 600 | مکه |
102 | تکاثر | 600 | مکه |
سلام بچه ها.
حال شما
بابا کجایید نیستید
آقا مهدی شما که دیگه اصلا نیستی
خواستم بگم آبجی کوچیک شما که من باشم دارم میرم مکه
اگه خدا بخواد
حلالم کنید
یاحق
نمایش شکوه و عظمت بسیج مردمی در روز حماسه مقاومت و پایداری در چهار راه فرمانداری گچساران محل همیشگی اعزام نیرو به جبهه های حق علیه باطل و همچنین تشییع پیکر شهدا و راهپیمایی ها
باقی عکسا تو ادامه مطلب
طرح مسأله:
این
روزها با شدت یافتن تجاوز ددمنشانه وهجوم بی امان رژیم سرتا پا جعلی و تا
بن دندان مسلح اسرائیل بر مردم مظلوم و بی دفاع غزه، موج عظیمی از اعتراض
ها و حمایتهای پیدا و پنهان ملتهای آزاده و بیدار به نفع مستعضفان
فلسطینی، اقصا و نقاط جهان را درنوردیده است.
در این راستا کشورعزیز
ما ایران نیز قطع نظر از انگیزه ی حفظ منافع ملی و سیاسی خود در
خاورمیانه، بر حسب تکلیفی شرعی و انسانی می کوشد تا هر آن چه در توش و
توان دارد و تا آنجا که مصالح امنیتی کشور اجازه می دهد، از هر گونه یاری
بخشی وامداد رسانی به این مردم آواره و بی پناه دریغ نورزد.
با
اینکه ادله روشن و فراوانی بر ضرورت این مهم وجود دارد اما هنوز در ذهن و
زبان برخی، سوالاتی برانگیخته می شود که ضرورت طرح این موضوع و رسیدگی
بدان را دو چندان می کند؛ سوالاتی از این دست که اساسا فلسفه کمک رسانی به
مردمانی دیگر در آن سوی دنیا چیست؟
و چگونه است که به رغم آمار
هولناکی که درصد معتنابهی از مردم کشورمان را زیر خط مطلق فقر نشان می
دهد، هنوز بخشی از سرمایه های ملی و مردمی این کشور به سود و سوی کشوری
دیگر سرازیر می شود؟ مگر نگفته اند چراغی که به خانه رواست به مسجد
نارواست؟! و...
مساله یاد شده از موضع و منظر سیاسی دلایل خاص خود را دارد که می بایست در جای دیگر بررسی شود.
(و البته کارشناسان محترم بخش جامعه و سیاست، بیش و کم بدان پرداخته اند برای نمونه بنگرید به مقاله: مرزهای ایران کجاست؟)
اما غایت این نوشتار، بررسی و تبیین این مساله از وجهه نظر دینی و خاستگاه قرآنی است.
اگر
آنها کافر بودند و تنها برای تالیف دلهایشان برای بخشش و حمایت جامعه
اسلامی استحقاق می یافتند، اینان که مسلمانند و در جبهه ای مشترک و به سود
ما جهاد می کنند.
دلیل اول:
در سوره مبارکه"توبه" آیه 60می خوانیم:
إِنَّمَا
الصَّدَقَاتُ لِلْفُقَرَاءِ وَالْمَسَاکِینِ وَالْعَامِلِینَ عَلَیهَا
وَالْمُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ وَفِی الرِّقَابِ وَالْغَارِمِینَ وَفِی
سَبِیلِ اللَّهِ وَابْنِ السَّبِیلِ فَرِیضَةً مِنَ اللَّهِ وَاللَّهُ
عَلِیمٌ حَکِیمٌ.(توبه/60)
ترجمه: زکاتها مخصوص فقرا و
مساکین و کارکنانی است که برای (جمع آوری) آن زحمت میکشند، و کسانی که
برای جلب محبتشان اقدام میشود، و برای (آزادی) بردگان، و (ادای دین)
بدهکاران، و در راه (تقویت آیین) خدا، و واماندگان در راه؛ این، یک فریضه
(مهم) الهی است؛ و خداوند دانا و حکیم است!
فقیهان بر مبنای
این آیه یکی از موارد مصرف زکات را کسانی می دانند که باید بخشی از مصادیق
نه گانه زکات نظیر گندم، جو، گوسفند، شتر، طلا و...بدانها پرداخت شود تا
محبت ایشان به اسلام جلب و دلهایشان نرم گردد.
اکنون ببینیم اصطلاح" َالْمُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ" بر چه کسانی اطلاق می شود.
کثیری
از تفاسیر، کافران را مصداق این عبارت می دانند(به عنوان نمونه بنگرید
به:اطیب البیان فی تفسیر القرآن، ج6، ص250، احسن الحدیث، ج 4، ص258، تبیین
القرآن، ج1، ص208، برگزیده نمونه، ج2، ص219)
علامه طباطبایی(ره)
صاحب تفسیر گرانسنگ "المیزان"، "مولفة قلوبهم" را غیر مسلمانانی می داند
که اگر چه ممکن است در ازای اخذ سهم زکات به دین اسلام درنیایند ولی
مسلمانان را در دفع دشمن یاری می بخشند. (ترجمه المیزان، ج9، ص417).
در بیان السعاده آمده که ایشان کسانی هستند که" آماده حفظ مرزها و حدود مسلمانان هستند" ( ترجمه بیان السعادة، ج6، ص: 177).
خلاصة المنهج نیز آنها را جمعی از اشراف مطاع کفار می داند. )خلاصه المنهج، ج2، ص240)
کلبی در اسباب النزول گفته است آنها همان منافقین هستند.( اسباب النزول، ترجمه ذکاوتی، ج1، ص131)
شیخ طوسی نیز در تفسیر اثنی عشری آنها را منحصر در اشراف کفار می داند.( تفسیر اثنا عشری، ج5، ص: 129)
با
توجه به آنچه گذشت می توان گفت منظور از عبارت"مؤلفة قلوبهم" کسانی هستند
که یا به طورمطلق کافرند و یا مسلمانانی سست ایمانند که در اطراف مرزها و
حدود جامعه اسلامی ساکنند.
و اما از دیدگاه فقیهان و مفسران، فلسفه
اعطاء زکات به این گروه این است که ایشان در قبال اخذ مقداری از سهم زکات
دلهایشان به سوی اسلام جلب و محبت اسلام در قلبهایشان مستقر می شود؛ در
نتیجه آنجا که دشمن بیرونی منافع جامعه اسلامی را تهدید می کند مسلمانان
را در دفع دشمن یاری می رسانند و چنانچه دشمن در تدارک حمله به سرزمینهای
اسلامی باشد زودتر خبردار شده و مسلمانان را نیز مطلع می سازند.
اکنون
با توجه با مقدمات یاد شده می گوییم آیینی که بخشش و پرداخت زکات به
کافران را، آنهم از مواردی چون غلات که حاصل تلاش ودسترنج سالیانه یک
مسلمان است، بر پیروان خود فرض و واجب می داند، آیا پیروانش را در قبال
مسلمانانی ستم دیده که تحت سیطره ستمگران و تجاوز دژخیمان قرار گرفته اند
و حتی از کمترین امکانات طبیعی و حقوق انسانی خود باز داشته شده اند،
مسوول و مکلف نمی داند.
اگر آنها کافر بودند و تنها بخاطر تالیف
دلهایشان استحقاق بخشش و حمایت جامعه اسلامی می یافته اند، اینان که
مسلمانند و در جبهه ای مشترک و به سود ما جهاد می کنند.
چگونه
است که به رغم آمار هولناکی که درصد معتنابهی از مردم کشورمان را زیر خط
مطلق فقر نشان می دهد، هنوز بخشی از سرمایه های ملی و مردمی این کشور به
سود و سوی کشوری دیگر سرازیر می شود؟
دلیل دوم:
امیرالمومنین علیه السلام در نامه ی 53 از نهج البلاغه خطاب به مالک اشتر می فرماید:
«
و اشعر قلبک الرحمة للرّعیة و المحبة لهم و اللطف بهم و لا تکوننّ علیهم
سبعا ضاریا تغتنم اکلهم، فانهم صنفان؛ اما اخ لک فی الدّین او نظیر لک فی
الخلق ؛». (نهج البلاغه، نامه 53)
مهربانی با مردم را پوشش
دل خویش قرار بده و با همه دوست و مهربان باش مبادا هرگز مانند حیوان
شکاری باشی که خوردن آنان را غنیمت دانی چه آنکه مردم دو گونهاند، گروهی
برادر دینی تو و دسته دیگر همانند تو در آفرینش.
(به لباس زیر که
نزدیکترین و چسبیده ترین پوشش برای انسان است “شعار” می گویند و “اشعر”
نیز در اینجا نزدیکترین می باشد و مراد اینکه به مردمان خیلی نزدیک باش).
اگر
چه مخاطب حضرت در این نامه تنها مالک اشتر نخعیست اما روی خطاب آن امام
همام با همگان است و بر ما که داعیه پیروی از حضرتش را در سر می پروریم
بیشتر.
بنابراین بر هر شیعه ای (اگر نگوییم هر مسلمانی) فرض است که
بالهای لطف و محبت خود را بر سردیگران خواه هم آیین با اوباشند خواه نه،
بگسترانند.
دلیل سوم:
روایت مشهور پیامبر اکرم (ص) که می فرماید:
من سمع رجلا ینادی یا للمسلمین فلم یجبه فلیس بمسلم. (وسائل الشیعه ج15 ص141)
هر کس ندای مردی را بشنود که فریاد برآورد که ای مسلمانان به دادم برسید اما اجابتش نکند، هرگز مسلمان نیست.
کلمه"رجلا" جای تامل بسیار دارد، چرا که حضرت حتی نفرمود "من سمع مسلما".
ابوالقاسم شکوری
< language="java">postamble();>می توانستی قشنگ باش قشنگ تر از کبو ترانی که در رویا های من بال
می زدندمی توانستی کنار ستاره ها بایستی و از آن بالا درخت ها و زمین را
بشماری و دست شعر هایم را بگیری می توانستی معصوم باشی معصوم
تو از لحن پیامبرانی که در جاده های روشن وحی آواز می خواندند می
توانستی صبح زود با دو فرشته ی زیبا پشت یک سینه بنشینی و چای
بنوشی می توانستی . قد کشیدی و بلند تر از کاج پیر بشوی که هر روز
در گوشه ی حیاط همسایه انجیل می خواند می توانستی آسمان را از
وسط دو نیم کنی و از آن بگذری و آنقدر بالا بروی که بتوانی خدا را در اولین
قطرات باران ببینی پرده های اتاقت را کنار بزن و عبور سیبهای سرخ را تماشا
کن همیشه مسافر باش تو می توانی ز تپش های قلبت به هنگام دیدار
دوست یک موسیقی جاودانه شبازی تو می توانی همه ی حصارها را پشت
و پیش رو بر داری و بی هیچ تشویشی دره ها را پشت سر بگذاری می توانی
دوباره به دنیا بیایی و در اولین لحظه حیات به جای گریه شعر بخوانی و قدر
گیسوان مادرت را بدانی می توانی بی کرانه باشی و پر از نیستان و ترانه
می توانی دوباره قشنگ شوی چندان قشنگ که قلب سوزان همه عاشق
های میهن تو باشد
مغرور مشو این همه بر سوز خود ای شمع
کایین سازدش پروانه هم از روی حساب است
بیدل و خسته در این شعرم و دلداری نیست
غم دل با که بگویم که غمخواری نیست
در عشق تو اسان بود از خویش گذشتن
گر در قدمت جان ندهم مشکلم این است
بهار بود و تو بودی و عشق بود وامید
بهار رفت و تو رفتی هر چه بود گذشت
دیرنیست به هم بیگانه نیستیم احساسمان ،
مان صدای زلال خوشبختی مان را به افق های
دوردست برساند دیگر کسی نمانده همه رفته اند
و تنها خاطرهاست که می ماند در ازدحام پر صدا
های این سکوت دغدغه بی تو بودن شیش? نازک
تنـــــهای و احســــاســـــم را تلنگر میـــــــــــزنـد
در انتهای جاد? کوچه باغ های کودکی سر، ردپای
اگر
از پایان گرفتن غمهایت ناامید شده ای ، به خاطر بیاور که زیباترین صبحی که
تا به حال تجربه کرده ای مدیون صبرت در برابر سیاهترین شبی است که هیچ
دلیلی برای تمام شدن نمی دید
زیباییه
عشق به سکوت است نه فریاد ؛ زیباییه عشق به تحمل است نه به خرد شدن ؛ و
فرو ریختن عشق خیالی است که اگر به واقعیت بپیوندد تمام شیرینی اش را از
دست می دهد
قلب آدم مثل یه جزیره می مونه ؛ مهم نیست چه کسی اول پاشو تو اون می زاره ، مهم اینه که کی تا آخر تو اون میمونه
عاشق
شدن مثل دست زدن به آتیش می مونه. پس سعی کن تا وقتی که جراتش رو پیدا
نکردی هیچ وقت بهش دست نزنی. اما اگه بهش دست زدی سعی کن طاقتش را داشته
باشی که تو دستات نگهش داری.
محرم
امسال قرین غمهای غزه گشته است و من سخت حیرانم. اشکها و نالههای کودکان
آن سامان بیسامان مرا به یاد خردسالان ابردل کربلا میاندازد. اما در
شگفتم که چرا پس از گذشت بیش از نیم قرن هنوز طنین نالههای فلسطین، اندام
دژخیمان را خرد نکرده است؟
چرا اشکهای فلسطین سیل نمیشود؟ و چرا
فریادهای آن شرری ندارد تا دشمن را به آتش کشد، آنگونه که در کربلا، هزار
سال پیش اتفاق افتاد و در هزار کربلای دیگر در این هزار سال.
شاید
آن سوز را باید مادران آن دیار در گلوی کودکان خویش میپروراندند که سردی
این آهها موروثی است. این قطرههای اشک، همه عقیماند.
و آن شور که در ذات این فریادهای بیثمر نیست این روزها چه ملموستر است.
حسین
ولی خدا بود که عزتش را به هیچ نباخت و آزادانه ایستاد و آزادگی را آموخت.
حسین به نالهها سوز داد که هر گاه بر تارک بُتی نشینید، آن را تا ریشه
بسوزاند.
روزهایی که نسیمی از کربلا برخاسته. آری درست فهمیدهای، آن شور و سوز و اثر، «حسین علیه السلام» است. و چه خوب گفته آنکه گفته: نمک دین حسین است. «حسین» تمنای حنجره فلسطین است.
کودکان فلسطین باید همه، مهر حسین با شیر از مادر بگیرند! تا کربلای آنان نیز آبستن عاشورای پیروزی گردد.
حسین
ولی خدا بود که عزتش را به هیچ نباخت و آزادانه ایستاد و آزادگی را آموخت.
حسین به نالهها سوز داد که هر گاه بر تارک بُتی نشینید، آن را تا ریشه
بسوزاند.
این سوز را در لبنان همه دیدند که در سی روز به ثمر نشت.
مگر نه این که حسین کشتی نجات است؟ «اِنَّ الحُسین مِصباحُ الهُدی وَ سَفینَةُ النَجاةِ»، مردم فلسطین باید این را بدانند که برای نجات از این طوفان باید به سوی حسین آیند.
و
این روزها این سفینه چه دست یافتنیتر است.اگر خوب گوش کنی ندای «هَل مِن
ناصر...» حسین علیه السلام را خواهی شنید. کافی است کام بر یاحسین
برگشایی. و این همان چیزی است که غزه آن را کم دارد. آری غزه یک «یا حسین» کم دارد.
«اِنَّ لِقتل الحُسَینِ حرارةً فِی قُلوبِ المُؤمِنین لَن تُبرَدُ اَبَداً»
شور حسینی هیچگاه در دل مردان با ایمان سرد نمیشود.