آیا علم و فلسفه از دین جداست و به آن احتیاجی ندارد؟
نظریه جدایی علم و فلسفه از دین مربوط به قرن نوزدهم و بیستم با هدف شعلهور شدن آتش مشاجره و نزاع میان مردم، کسب شهرت اجتماعی و سوء استفاده از پدیده نوگرایی و بعضا کسب حقیقت صورت گرفته است. اساسا شیوع تضاد علم و دین در مغرب زمین در نتیجه برخورد ارباب کلیسا با علم به وجود آمده است در حالی که دانشمندان غربی اعترافاتی در مورد هماهنگی علم و دین داشتهاند و از سوی دیگر گفتهاند علم به طور جدی مدیون دین مقدس اسلام است. نویسنده با تعاریفی جامع در باره مفاهیم علم، فلسفه، حیات معقول و دین به اثبات اتحاد و هماهنگی بین آنها پرداخته و علم و دین و فلسفه (بمعنی حکمت) را سه رکن اصلی حیات معقول شمرده و هیچ گونه تعارضی در بین آنها ندیده بلکه علم و فلسفه را محتاج دین میداند.