می شه منو باور کنی؟
هرگز از خود سوال کردهاید چه کسی هستید؟
آیا میدانید در چه دورهای از زندگی خود قرار دارید؟
آیا تواناییهای خود را میشناسید؟
و آیا میدانید در آینده چه میخواهید انجام دهید؟
نوجوانی، دورهای است که شما در آن قرار دارید. در این مرحله از زندگی، شما با تغییرات وسیع جسمانی، اعمال ذهنی (شیوه تفکر، روابط اجتماعی) احساس و عواطف مربوط به خود روبرو هستید. یک دوره نسبتاً طولانی که بر سلامت دوران بزرگسالی شما اثر مستقیم دارد. در دوره نوجوانی است که بسیاری از تواناییها شکل گرفته و کامل میشود.
یکی از موهبتهایی که در این دوران به دست میآید، دستیابی به هدف است. اینکه کشف کنیم چه کسی هستیم؟ تواناییهایی بالقوه خودمان را بشناسیم و در نهایت بتوانیم خود را توصیف کنیم. به عبارت دیگر رسیدن به یک هویت منسجم و باثبات و داشتن یک احساس قوی نسبت به خویشتن.
ادراک هر یک از ما از خود، به عنوان فردی مجزا از دیگران که دارای هماهنگی و وحدت در رفتار، نیازها، انگیزهها و علایق است، هویت ما را شکل میدهد که «احساس یگانگی و وحدت»، «احساس تداوم» و «احساس تقابل» از آن تأثیر میپذیرد.
با حضور این سه بخش، میتوانیم به نگرشها و ارزشهای ثابت دست یافته، تصمیمگیری کرده، شیوه زندگی خود را تعیین کرده و بالاخره به یک احساس «خود» قوی دست یابیم. اگر در دستیابی به هویت شکست بخوریم، موجب درهم ریختگی و عدم ثبات در درون خود میشویم، یعنی نمیتوانیم به سوالهای مطرح شده درباره خودمان پاسخ دهیم. در نتیجه قادر نخواهیم شد به کشف خود نائل شویم.
اما چگونه میشود به هویتی سالم و منسجم دست یافت؟ در رسیدن به یک هویت منسجم، تأیید دیگران، مقایسه اجتماعی و همانند سازی دارای اهمیت اساسی است. تأیید دیگران به معنای ارزیابی دیگری از ماست.