به زودی توضیحاتی کاملآ مفصل...
اینم از خلاصه قسمت هجدهم سریال افسانه جومونگ
دوچی خبر زندانی شدن جومانگ رو به شاهزاده پو میده و میگه خیالت راحت دیگه جومانگ رفت!!!
بامانگ جومانگ و اون سه تا رو ازاد میکنه و عذرخواهی میکنه ، اونا هم راه میفتن و میرن
سوسونو به یاد حرف جومانگ میفته که میگفت من جونم رو برای تو میدم و تو دلش قلنج میزنه!
توی راه سربازهای بومانگ جلوشون رو میگیرن، محافظ ها دست به شمشیر میشن که سوسونو میگه این خودیه ، قرار از ما محافظت کنن ولشون کنین،
سهمیه خیلی کم نمک بین مردم تقسیم میشه ، بین مردم برای نمک دعوا میشه و همین خبر به گوش شاه هم میرسه
ملکه به یکی از کاهن ها میگه ، رابطه بین شاه و کاهن بزرگ خیلی بده واسه همین من میخوام تو کاهن بشی
جومانگ و دارو دسته به گوسان میرسن اما از هر کی درباره کوه نمک میپرسن فرار میکنه
سوسونو با کاهن گوسان روبرو میشه و حاضر جوابی میکنه
میگه من مملکتی به این بدبختی و مردمی به این فقیری ندیدم چرا نمیذاری مردم از نمک استفاده کنن
میان جومانگ رو میبرن و کاهن جلوی جومانگ تعظیم میکنه
اتش حسادت در چشمهای شاهزاده پو موج میزنه
شاه از یون پالمو میخواد شب وروز شمشیر و اسلحه بسازه
کاهن زمان اعزام رو تعیین میکنه و به شاه میده همون وقت جومانگ از راه میرسه و به شاه میگه
از جنگ دست بکش که ما واست نمک اوردیم...
به زودی توضیحاتی کاملآ مفصل...