خلاصه قسمت نوزدهم سریال افسانه جومونگ - روانشناسی آوا
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
حکمت را هرجا که باشد بگیر که حکمت در سینه منافق بالا و پایین می رود تا از آن بیرون آید و در سینه مؤمن کنار همراهانش جای گیرد. [امام علی علیه السلام]
لوگوی وبلاگ
 

دسته بندی موضوعی یادداشتها
 
طبس مسینا ، سیل ، مقالات کامپیوتری ، ویندوز ، قیصر امین پور ، عشق ، عکس ، فوتسال ، فرش ، مادرزن ، شعر ، شهادت ، بیرجند ، آرمیون ، ترجمه ، ترجمه انگلیسی ، ترجمه فارسی ، تغذیه ، تلاشگران ، چشم ، چله ، حاج علی جان ، حاملگی ، حجاج ، خانوار ، خداوند ، خط ، خوسف ، داماد ، داور ، دختر ، درمان علایم ، درمیان ، دستگاه قضایی ، دکتر شریعتی ، دلتنگی ، دیر شکوفایی زبان ، ذهن ، رشد ، رمضان ، روانگردان ، ریه ، زارع ، زخم زبان ، زعفران ، زمستان ، سالن ورزشی وحدت طبس مسینا ، سرطان ، سرطان بینی ، سن ازدواج ، سنتوری ، سولفور ، سیر ، سیگار ، آسیاب جان محمد ، آل عمران ، آلعمران ، آمار ، آنفولانزای پرندگان ، آیدی ، اختلال یادگیری ، اختلالات زبانی ، ازدواج ، ازدواج هوشیارانه ، اس ام اس ، اس ام اس با ترجمه ، استقلال ، اسکرین سیور ، اسلام ، اصغری ، اطلاع رسانی ، انتخابات ریاست جمهوری ، اوتیسم ، ایرانیان باستان ، باران ، باطری ، بهار ، بیجار ، بیش فعالی ، بیماری ، پارکینسون ، پدر ، پرستش ، پسر ، پویا ، پیتزا ، پیتزاء سبزیجات ، پیتزای سبزی ، پیروزی ، تاریحچه فرش ایران ، تالاسمی ، تخریب ، شهر طبس مسینا ، طاووس ، طبیعت ، عارفانه ، عزت ، عشایر ، مجلس ، فرماندار ، قالیچه ، قرآن کریم ، قضاوت ، قلب ، عناب ، عید قربان ، فارسی کردن اعداد در ورد ، فاطمه نظری ، فجر ، عشقی نژاد ، عصب شناختی ، 13 آبان ، Truth حقیقت Trust اعتماد Trash آشغال Thrush برفک دهان ، آبی آرام ، کارت گرافیک ، کامژیوتر ، کردستان ، کشیدن حروف ، کلیه ، کوچ ، کوچه های خراسان ، کودکان عقب مانده ذهنی ، گاز ، گزیک ، گفتگو با خدا ، گل کلم ، گلبولهای قرمز ، گلدون ، گلو ، گیاه ، لب تاب ، لوزالمعده ، یلدا ، یونانی ، مقدسات ، مهارتهای ادراکی در کودکان ، موسیقی درمانی ، میخ ، میرمحرابی ، ناحیه حرکتی تکلم : یا برکا ، نارساخوانی ، نقاشی ، نوروپسیکولوژی ، نوروز ، هفته های اول بارداری ، هنر درمانی ، وحدت ، وحید شمسایی ، وقت زیارت ، ویتامینها ، ویرانی ،

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :214
بازدید دیروز :180
کل بازدید :723188
تعداد کل یاداشته ها : 1346
103/9/3
7:42 ع
مشخصات مدیروبلاگ
 
سلمان هدایت[300]

خبر مایه
لوگوی دوستان
 

ادامه مطلب خلاصه قسمت نوزدهم سریال افسانه جومونگ

به زودی خلاصه مفصل تر...

اینم از خلاصه قسمت نوزدهم سریال افسانه جومونگ تو این قسمت اتفاقات جالبی می افتد

گروه یون تابال خوشحال و راضی پیش رییسشون برمیگردن و از شاهکارهاشون میکن، عمه سو هم از گیه رو اومده

جومونگ

جومونگ

شاه هم دستو ر میده به افتخار جومانگ جشنی برپا بشه

جومونگ

ملکه که اتش گرفته ، و شاهزاده ها هم فوق العاده عصبانی ، ندیمه میگه تو شهر شایعه شده که اگر چه تسو هم برامون نمک اورد اما جومانگ کاری کرد که واسه همیشه نمک داشته باشیم...

جومونگ

ملکه بیشتر اتش میگیره و میگه تسو قربونت برم عسل مامان تو هم یه چیزی بگو، اونم میگه نگران نباش مامی هنوز که طوری نشده جومانگ و سوسونو از قصر قه قه کنان خارج میشن که تسو میبیندشون و کفرش درمیاد

جومونگ

جومانگ میره دیدن مادرش ، سوسونو میگه من لباسم خوب نیست باید با مادرت دیدار رسمی کنم جومانگ هم میگه مامانم بی خیال این چیزاست..خلاصه مادر کلی ازش تشکر میکنه و جومانگ جریان نجات دادن خودش توسط سوسونو رو براش میگه و سوسونو هم نجات دادن خودش توسط جومانگ رو..دیگه قضیه خیلی عشقی میشه که سوسونو میگه من باید برم خونه پیش بابام

جومونگ

جومونگ

 

یوهوا میگه مادر نمیخوای اون حلقه رو بهش بدی عکس العمل جومانگ هم همینه که مبینین

جومونگ

میگه من الان قصد ازدواج ندارم!

شاهزاده پو که از خبر دروغ دوچی (که گفته بود دزدها قراره جومانگ رو بکشن) عصبانیه میاد و کلکش رو با شمشیر میزنه و موهای این بدبخت پخش میشه تو صورتش، ابشاری میشه!

جومونگ

جلسه خانوادگی تشکیل میشه و نوکر یون تابال از تصمیم سوسونو برای رفتن به کمپ دزدها میگه

جومونگ

سویونگ به یون تابال میگه دخترت از خودت شجاع تره ولی او تا یعنی همون محافظه میگه که این دیونگیه نه شجاعت اگه من جای بامانگ بودم همشون رو میکشتم

جومونگ

موقع دادن حقوق که میشه ، به هیوپ تو دوتا کیسه میدن و نوکره میگه سویونگ گفته دو تا کیسه پول بهت بدیم ماری و اویی هم حسابی دستش میندازن

جومونگ

بویونگ در حال ی دوچی هست که عشقش اویی میاد نگاهش میکنه و کلی کیف میکنه...ببین عاشقی چیه که ادم از رخت شستن عشقش هم کیف میکنه!!!!

جومونگ

جومونگ

 

بویونگ متوجه اون میشه و احوال جومانگ رو میپرسه ، اویی بهش میگه خوبه و تمام حقوقش رو میده به بویونگ

جومونگ

عمه سو، کمکش میکنه برای رفتن به جشن اماده بشه و بهش میگه اگه خواستی شوهر کنی، زن کسی بشو که هم واسه این ور نفع داشته باشه هم واسه مملکت خودمون

جومونگ

جومانگ یه سر به رییس کارگاه میزنه و بهشون میگه الان دیگه نوبت تولید شمشیرهای نشکنه

جومونگ

کاهن بزرگ از نوچه اش که قبلا بهش گفته بودتوی قصر یه حس عجیبی بهم دست م یده میپرسه به نظرت این نیرو از جانب جومانگه اونم میگه اره، کاهن ها در جشن شرکت میکنن اما کاهن بزرگ برای لجبازی با شاه نمیره

جومونگ

ملکه سر راه یوهوا ، بهش میگه فکر نکنی حالا بچه ات یه ذره نمک پیدا کرده ، خیلیه ها، انقدر پسرت گندکاری کرده که اینا توش گمه و به این راحتی سابقه خرابش پاک نمیشه، یوهوا هم هیچ جوابی نداره بگه جز اینکه اندام عالی منقبض!

جومونگ

پو از شدت ناراحتی نمیخواد در مراسم باشه که تسو میاد میگه از بس که خنگی! ادم هر چی ناراحت تره باید خودش رو ارومتر نشون بده پاشو بریم

جومونگ

جشن شروع میشه اینم مطربی هاشون

جومونگ

جومونگ

 

شاه از جومانگ و سوسونو و یون تابال میخواد بیان و به همشون از اون چیزا میده بخورن بعد هم به جومانگ میگه یه ارزوت رو براورده میکنم بگو چی میخوای

جومونگ

نخست وزیر که انگار برق میگیردش پا میشه و میگه قربان مسئله ولیعهدی....شاه حرفش رو قطع میکنه و میگه بشین میدونم منظورت چیه این ربطی به اون نداره

جومونگ

خیال دو تا شاهزاده و مادر مارمولکشون راحت میشه جومانگ میگه همه زحمت ها گردن سوسونو بوده اون ارزو کنه

جومونگ

سوسونو هم میگه من دلم میخواد کشور من و شما همیشه در صلح باشن ، شاه هم این قول رو بهش میده

تسو محافظش رو میفرسته دنبال سوسونو وقتی سوسونو میاد، میگه من وقتی فهمیدم تو چنگ دزدهایی میخواستم دنیا رو بهم بریزم و بیام نجاتت بدم  ولی مسایل مملکت نمیذاشت، حالا خوشحالم که اینجایی و من یه روز شاه میشم هر طوری که بشه و تو رو ملکه ام میکنم جومانگ هم اونا رو می بینه

جومونگ

تسو جریان قول و قرارهاش با حاکم هیون تو رو میگه .مادرش هم میگه اگه لازمه یواشکی برو پیشش

جومونگ

شاه از جومانگ میخواد به عنوان سفیر ویژه بره به هیون تو و از فرمانده هم میخواد باهاش بره

جومونگ

وای که ملکه داره میمیره از حسادت و میگه شاه این جومانگ رو خیلی دوست داره و گرنه سفیر ویژه شدن فقط ماله تسو هست

جومونگ

نخست وزیر عکس العمل نشون میده ، شاه میگه من که بچه نیستم که به خاطر اون کوه نمک جومانگ رو بکنم ولیعهد من میخوام به تمام شاهزاده ها فرصت بدم که وقتی یکیشون ولیعهد شد اون دوتای دیگه بی عرضه بار نیومده باشن

جومونگ

کاهن و نخست وزیر ، این جفت توطئه گر، نمیخوان که جومانگ ولیعهد بشه و کاهن به صراحت میگه جومانگ از شاه نیست از هه موسو هست

جومونگ

فردای اون روز، جومانگ پیش روی شاه قرار میگیره و شاه شمشیرش رو به عنوان سفیرشاه بودن بهش میده، دیگه نمیگم ملکه چه حالیه

جومونگ

موقع رفتن جومانگ سوسونو به بدرقه اش میاد

دستیار دوچی یه نقشه میکشه و میگه من یه کاری میکنم دوباره اعتماد شاهزاده پو جلب بشه

جومونگ

تسو میره هیون تو و حاکم هم تحویلش میگیره حسابی ، میگه دیوانه به دیوانه رسد چون خوشش اید!

جومونگ

همون روزهم جومانگ نامه شاه رو برای حاکم میاره ، در نامه نوشته انقدر توی کارهای ما فضولی نکن میایم حقت رو میذاریم کف دست ها!!

جومونگ

حاکم میگه یادتون رفته شما چی بودین ؟ حالا واسه من ادم شدین و بابات واسه ما شاخه شونه میکشه، جومانگ هم محکم جلوش می ایسته و میگه هر کاری
بکنی با اقدام نظامی جوابت رو میدیم

جومونگ

جومانگ و تسو همدیگر رو میبینن جومانگ میگه تو اینجا چیکار میکنی

جومونگ

تسو میگه به تو مربوط نیست و ازش میپرسه تو اینجا چه کار داری جومانگ هم مقابله به مثل میکنه و میگه به تو مربوط نیست اینجا دیگه من داش کوچیکت نیستما!  من الان نماینده مخصوص شاهم، تو توی کشور دشمن چیکار میکنی اونم یواشکی تسو میگه حالا یه مثقال نمک واسه ما پیدا کردی دم دراوردی؟دور ورداشتی؟ فکر کردی ولیعهد شدی؟

و با عصبانیت محض میره

ایی با داد و بیداد این دوتا فلک زده رو از خواب بیدار میکنه و میگه پاشین که دوچی میخواد بویونگ رو بفروشه به مملکت هان

جومونگ

سه تایی لشکر میکشن به خونه دوچی ، دستیاره میگه دیگه دیره ما فروختمیش

جومونگ

دستیار دوچی بهش میگه خوشحال باش که نقشه مون گرفت

جومونگ

خلاصه اویی دیونه میشه و میگه من باید یه عالمه پول پیدا کنم، میره از یون تابال قرض بگیره یونتابال میگه واسه چی میخوای ؟ میگه نمیتونم بگم اونم میگه من 1000سکه رو الکی به کسی نمیدم

جومونگ

 ،اویی درمونده میگه جونم رو گرو میذارم

جومونگ

یون تابال میگه تو خودت 1000می ارزی؟ که پیش من گرو بذاری برو هر وقت اینقدر ارزش داشتی بیا بهت بدم

جومونگ

خلاصه اویی میره التماس پیش دوچی که بویونگ رو نفروش و اونا هم فقط یه راه واسه اویی میذارن! فروختن جومانگ به تسو!!!!!

 جومونگ

 

اویی رو میبرن پیش تسو ، تسو ازش میپرسه الان تو کله جومانگ چه خبره؟ اویی هم میگه میخواد روی شمشیرهای استیل کار کنه اه از نهاد بی وجود شاهزاده تسو بالا میاد!!

جومونگ

به زودی خلاصه مفصل تر...