از بچه گی یادمه موقعه هایی که دسته میومد تو خیابونا میرفتم دنبال بابام راه میوفتادم و میرفتم تو صف زنجیر زن ها تا منم با زنجیر زدنم به امام حسین بگم دوست دارم...همیشه توی اینکه زنجیرم بزرگ باشه گریه میکردم تا بهم یک زنجیر بزرگ بدن بهم...هیچ وقت یادم نمیره سر اینکه تو هیئت من چایی رو ببرم 1 ساعت قبل اونجا می رفتم تا بگم من می خوام امشب نوکری کنم...بچه که بودم توو دسته مسجد نزدیک خونمون همیشه از این گهواره ها میبردن...یادمه با چادر سیاهم که همش کشیده میشد روی زمین هر چور بود گهواره رو نگه می داشتم...همه اینکارو رو عشق آقامون میکردم...کاش میشد بازم بتونم گهواره نگه دارم یا برم تو صف زنجیر زنها و زنجیر رو محکم بزنم روشونه هام..شونه هایی که حالا بزرگ شدن و با هر ضربه...آخ خدا...تمام سال رو به عشق این چند روز زنده ام...به خدا اگه محرم نبود منم نبودم...این محرمه و ایام فاطمیه است که منو نگه داشته...تمام سال بغضم رو جمع میکنم برای روزی که زاربزنم ...لعنت بفرستم برای کسی که آقامونو...از محرم هر سال تا محرم سال بعد زیارت عاشورا میخونم تا بگم آقا جون نوکرتم...ولی من هیچ کاری برای امام حسینم نکردم...کاش میتونستم انقدر نوکریتونو بکنم تا یک نیم نگاهیهم به من کنین...7روز مانده تا محرم...از همتون التماس دعا دارم...واقعا محتاج دعاتونم...تو روضه امام حسین اگه از گوشه چشمتون قطره ایاشک ریخت اون موقع یادی از ما کنین...ایشاالله... امام حسین حاجت همتون رو بده...خدایا به خاطر عشقشون به امام حسین جاجت های همشون رو بده...تمامه لحظه لحظه هارو میشمورم تا که یک روزی سر رو ضریحت بذارم.*یاعلی*