آیا اعتقاد به وجود خداوند بر محاسبههای علمی تأثیرگذار است؟
آیا اعتقاد به وجود خداوند در محاسبات علمی ما درباره شناخت علل طبیعی که تحت مطالعه علوم است تغییری میدهد یا نه؟ و برعکس آیا شناخت علل طبیعی و مادی اشیا در این محاسبه فلسفی که ما را بهسوی خداوند رهبری میکند، تأثیری دارد یا ندارد؟ توضیح مطلب این است که کار علوم ــ چنانکه میدانیم ــ شناختن آثار و ترکیبات و علل پیدایش اشیا است. علم میکوشد به علل و آثار یک پدیده خاص ــ مثلاً باران یا بیماری سرطان ــ پی ببرد. علت مستقیم باران را بهدست میآورد و بعد علت آن علت، و علت علت سوم را، و همینطور... . اکنون ببینیم آیا اعتقاد به وجود خداوند در این محاسبههای علمی تأثیری دارد یا ندارد؟ یعنی آیا لازمه اعتقاد به خداوند این است که مثلاً برای باران علتی مادی طبیعی قائل نشویم؟ یا اگر فرضاً قائل شدیم، برای علت باران، یک علت طبیعی قائل نشویم؟ یا اگر برای آن نیز علت طبیعی قائل شدیم باید بالاخره در نقطهای علتهای طبیعی را متوقف سازیم و خداوند را در رأس عاملها قرار دهیم؟ و اگر سلسله عاملهای مادی و طبیعی را در جایی متوقف نکنیم، خدا را انکار کردهایم؟ پس علوم در حد معینی حق دارند عاملهای طبیعی را به ما معرفی کنند و اما اگر بخواهند هر عامل طبیعی را مستند به عامل طبیعی دیگری معرفی کنند بر ضد فلسفه و علم الهی قیام کردهاند؟ یا چنین نیست، اعتقاد به خداوند کوچکترین تغییری در محاسبات علمی از نظر ایمان و اعتقاد به علل طبیعی نمیدهد؟
پاسخ منفی است. چنانکه قبلاً گفته شد، اثر اعتقاد به وجود خداوند فقط این است که اصالت و استقلال و قائم به ذات بودن را از جهان میگیرد، معلوم میشود قدرتی وجود دارد که قیوم جهان است و جهان با تمام طول و عرض و عمقش، و با تمام ابعاد زمانی و مکانیاش، و با سراسر علل و اسباب طبیعیاش به یک نسبت ناشی از ذات او است. قرار دادن ذات واجبالوجود در ردیف یکی از علل و عوامل جهان و او را بهصورت یک «عامل» در آوردن مساوی است با قرار دادن او در ضمن مجموعه جهان و مخلوقات خود او. یعنی او دیگر خدا نیست بلکه مخلوقی از مخلوقات است. موجب تأسف است که پاسخ اروپای قرون وسطی و حتی اروپای قرون جدید به پرسش بالا مثبت بوده است. در الهیات مسیحی، خداوند در ردیف علل طبیعی قرار داشته است و به همین جهت اعتقاد به خدا و محاسبات علمی با یکدیگر ناسازگار بودهاند و طبعاً موفقیتهای علوم مساوی با شکست الهیات مسیحی بوده است... این که اعتقاد به خداوند تأثیری در محاسبات علمی ندارد، منحصر به طرز تفکری که از حکمت متعالیه دریافت مینماییم، نیست. حکمت رسمی و معرفت معمولی فلسفی اسلامی نیز همینگونه، ما را تعلیم میدهد. در جهان اسلام فقط بعضی متکلمان بودند که چنان طرز تفکری داشتند.
________________________________________
مطهری، مرتضی. اصول فلسفه و روش رئالیسم (5)، قم: انتشارات صدرا.