ابعاد فراتئوریک
مقصود از ابعاد فراتئوریک،زیربناهای فلسفی است که نظریات علوم اجتماعی از آنها سرچشمه میگیرند. اهمیت این بحث در این است که ابعاد فراتئوریک در هر نظریه، وظیه تعیین و تبیین مبادی تصوری و تصدیقی آن نظریه را بر عهده دارد. نفوذ به لایههای زیرین، زیربنایی و محوری هر نظریه، درک مفاهیم اساسی آن، درک نحوة تکوین و شکلگیری و موارد مهم دیگر، تنها در پرتو شناخت این ابعاد ممکن است. هرچند در تعداد این ابعاد نظر واحدی وجود ندارد، اما در این نوشتار چهار مبحث مهمتر یعنی: معرفت شناسی، انسان شناسی، هستی شناسی و وظیفه شناسی مد نظر بوده است. حداقل نتیجهای که این بررسی به دنبال دارد این است که نظریة رفتار اداری ـ همانند سایر نظریات علوم اجتماعیـ محصول نوعی نگرش خاص به حقیقت (معرفت)، هستی، انسان، وظیفه و مقولات مشابه است.
1- نظریة رفتار اداری
اگر بخواهیم تعریفی از نظریة رفتار اداری ارائه دهیم به نظر میرسد عبارت زیر مناسب باشد:
«با توجه به آنکه هر رفتار نوعی تصمیم است و هر تصمیم از مفروضات ارزشی و واقعی ناشی میشود، سازمانها از طریق فراگردهای اداری بر تصمیمات افراد نفوذ میکنند و از این طریق رفتار آنها را در جهت تحقق اهداف سازمانی،شکل میبخشند».
«نظریة رفتار اداری» به دنبال بیان آن است که چگونه سازمانها برای وصول به اهداف تعیین شده، ابزارها و فراگردهای سازمانی را در اختیار میگیرند و آنها را جهت میدهند تا تصمیمات افراد سازمانی در راستای اهداف تعیین شده باشد. در واقع این نظریه، یک الگوی تصمیمسازی است.
الفـ اهداف سایمون از تدوین نظریة رفتار اداری
1- شناخت سازمانها در چارچوب فراگردهای تصمیمگیری آنها (سایمون، 1371، ص یک)
2- رفتار اداری به عنوان راهی برای گشودن دشواریهای عملی سازمان (سایمون، 1371، صفحات دو و هشت)
3- ناخشنودی از نظریات اداری موجود و تلاش جهت پروراندن آنها (سایمون، 1371، ص 21)
4- ایجاد یک رشته از ابزارهای لازم برای تعریف سازمان و بررسی کارکردهای آن(سایمون،1371،ص16)
5- ایجاد علوم اداری بر محور رفتار (سایمون، 1371، صفحات 17 و295)
بـ جایگاه نظریة رفتار اداری در میان نظریات علم مدیریت
همزمان با انتشار نظرات سایمون در سالهای پایانی نیمة اول قرنی که گذشت، دو جریان فکری در حوزة بررسیهای سازمانی شکل یافته، و جریان جدیدی نیز در حال تکوین بود.
اختلاف میان این دو اندیشه ـ که به صورت عام به تئوریهای کلاسیک و نئوکلاسیک مدیریت مشهوراندـ در برخورد با مسائلی مانند: «اختیار سازمانی» و یا «سازمان رسمی» عمق بیشتری مییافت. در این شرایط سایمون ضمن ساده دلانه خواندن بررسیهای تک متغیریِ این دو جریان، نهضتی را در حوزة بررسیهای سازمانی آغاز نمود که «رابینز» از آن به «عقب گرد اصول گرایی» تعبیر مینماید (رابینز، 1377، ص 438).
سایمون شدیدترین انتقادات را بر اصول اداری کلاسیکها وارد نمود و آنها را در حد ضرب المثلهایی که هر کدام با دیگری در تناقض هستند، تنزل بخشید (سایمون، 1371، ص 23). همچنین سایمون انتقاداتی را نیز متوجه نئوکلاسیکها میکند و ضمن تأیید تأثیر ویژگیهای شخصیتی عملکرد سازمانی،انتقاداتی که از سوی مکتب روابط انسانی متوجه سازمان میشود را دلیلی بر اهمیت فراوان نقش سازمانها و تأثیر قابل توجهی که بر رفتار افراد میگذارند، قلمداد مینماید (سایمون، 1371، ص نه). وی به دلیل نقش غیرقابل انکاری که برای سازمان و تأثیر آن بر رفتار اجتماعی قائل است، درصدد برآمد که در قالب رفتار اداری چارچوبی برای تحلیل و تعریف موقعیتهای اداری فراهم آورد و به نحوی اصول اداری را از آسیب ابهام درونی و تناقض متقابل نجات بخشد (سایمون، 1371، ص303)
سایمون با روشن بینی و واقع نگری قابل تحسین، که از ویژگیهای برجسته او است، سنگ بنای نظریات جدیدتر را در مدیریت بنا نهاد. هر چند دو دهه طول کشید. تا نظریه پردازان سازمان، اهمیت سخنان او را درک نمایند و نسبت به آن واکنش نشان دهند (رابینز، 1377، ص439)
رویکرد اقتضایی در مدیریت، تا حدودی وام دار اندیشههای سایمون است. همچنین جدیدترین نظریات سازمانی، که سازمانها را به عنوان عرصههای سیاسی «قدرت ـ کنترل» قلمداد مینمایند. مدیون تعالیم سایمون هستند. «جفری ففر»، بر اساس «مطالعات سایمون و مارچ»،مدلی از تئوریهای سازمانی ارائه داد، که در آن ائتلافهای قدرت،برای حفظ منافع شخصی اعضای ائتلاف، شکل میگیرد و مواردی مانند هدف گذاری و کنترل سازمانی نیز، در راستای همین منافع صورت میپذیرد (رابینز، 1377، ص 440)
(نگاره شماره 2: پارهای از تفاوتهای میان رویکردهای کلاسیک و نئوکلاسیک با نظریه رفتار اداری)
رفتار اداری سایمون یک نظریه عقلایی است، اما همانگونه که خود سایمون تأکید میکند، عقلانیت مورد نظر او متمایز از عقلانیت اقتصادی و عقلانیت منعکس در نظریات کلاسیک مدیریت است.
3ـ عناصر تئوریک و فراتئوریک نظریه رفتار اداری
اساسیترین مفاهم تئوریک و فراتئوریک نظریه رفتار اداری را میتوان در قالب نگاره شماره 3 ارائه کرد. آنچه در این بررسی مشهود است. ارتباط میان این دو دسته از مفاهیم است (ابعاد تئوریک و فراتئوریک). بر یعنی اگر سایمون صرفاً شناختهای حسی را معتبر نمیدانست، هستی را منحصر در عالم ماده و محسوس و انسان را موجودی تک بعدی نمیشمرد و همچنین ارزشها را غیرعقلایی قلمداد نمیکرد، نظریه رفتار اداری بدین شکل صورت بندی نمیشد.
نگاره شماره 3: ابعاد تئوریک و فراتئوریک نظریه رفتار اداری
4ـ ارزیابی عناصر اصلی نظریه اداری از دیدگاه نهج البلاغه
همانگونه که پیشتر بیان شد، عقلانیت در نظریه رفتار اداری دارای ویژگیهای زیر است:
1- عقلانیت محدود به طراحی وسایل و روشها است و عقل توان پرداختن به اهداف را ندارد.
2- تصمیم، معادل رفتار است و عناصر «خودآگاهی»، «تعهد» و «برگزیدن عقلایی» در آن ضرورتی ندارد.
3- محدودة روانشناسی فرد، تعیینکننده رفتار او به شمار میآید.
الفـ عقلانیت در نهج البلاغه
همانگونه که پیشتر بیان شد، عقلانیت در نظریه رفتار اداری دارای ویژگیهای زیر است:
1- عقلانیت محدود به طراحی وسایل و روشها است و عقل توان پرداختن به اهداف را ندارد.
2- عقل تنها به «واقع» میپردازد و «ارزش» از محدودة آن خارج است؛ به عبارتی حوزه عقل غیرارزشی و حوزه ارزشها غیرعقلانی است.
3- اهداف عقلایی نیستند بلکه توسط قراردادهای اجتماعی تعیین میشوند.
4- اخلاق نسبی و ارزشها قراردادی است.
5- انسان عقلایی، انسان اقتصادی است. انسان اداری مورد نظر سایمون، هر چند تفاوتهایی با انسان اقتصادی دارد اما از لحاظ مبانی و مبادی همان انسان اقتصادی است. لذا با انگیزههای اقتصادی برانگیخته میشود، و عقل متصدی تنظیم وسایل، برای حداکثر سازی (یا در نظریه سایمون رسیدن به حد رضایت بخش) این امیال است.
اما میتوان شواهدی ارائه نمود که عقلانیت در نهج البلاغه،متفاوت از عقلانیت در نظریه رفتار اداری است. به عبارت دیگر خردورزی در نهج البلاغه منحصر به طراحی روشها نمیشود ـ هرچند که به عقلانیت ابزاری هم توجه شود ـ بلکه دامنهای بسیار گستردهتر دارد و بسیاری از اموری که در نظریه رفتار اداری ـ به دلیل ماهیت پوزیتویستی آن ـ غیر عقلایی به شمار میآید. در نهج البلاغه شرط خردورزی شمرده میشود. این بحث در چهار بخش مجزا ارائه میشود.
تأکید نهج البلاغه بر عقلانیت و ارزش بی نظیر آن
پارهای از آموزههای نهج البلاغه،عقل را عامل نجات، اصلاح و هدایت انسانها برمیشمرد و بر نقش بینظیر آن تأکید میکند:
ما استودع الله امرأ عقلاً اِلّا استنقذه به یوماً ما (قصارالحکم 407)
خدا عقل را به انسان نداد جز آن که روزی او را با کمک عقل نجات بخشید (نهج البلاغه، ص 727)
... ولایغش العقل من استنصحه (قصارالحکم 281)
... کسی که از عقل نصیحت خواهد به او خیانت نمیکند (نهج البلاغه، ص699).
تأکید نهج البلاغه بر عقلانیت ابزاری (عقل معاش)
نهج البلاغه، از توجه به «وسایل مشروع» غافل نبوده و جایگاهی شایسته برای آن بنا ساخته است، اما عقلانیت را منحصر به عقلانیت ابزاری نمیداند. نهج البلاغه چگونه میتواند عقلانیت ابزارها را نادیده انگارد، در حالیکه بزرگترین ضربات بر اسلام و جامعه اسلامی از سوی کسانی بود که با هدف حق طلبی، به دنبال وسایل و روشهای باطل رفتند ـ همانند آن چه خوارج انجام دادند؟! (نهج البلاغه، ص 111)
و لیس للعاقل ان یکون شاخصاً الا فی ثلاث: مرمه لمعاش، او خطوه فی معاد، او لذه فی غیر محرم (قصارالحکم 390)
... و خردمند را نشاید، جز آنکه در پی سه چیز حرکت کند: کسب حلال برای تأمین زندگی، یا گام نهادن در راه آخرت،یا به دست آوردن لذتهای حلال (نهج البلاغه،ص 725)
... ولا عقل کالتدبیر... (قصارالحکم 113)
و هیچ عقلی، چون تدبیر اندیشیدن نیست. (نهج البلاغه، ص 650)
تأکید نهج البلاغه بر عقلانیت اخلاق و ارزشها
در نهج البلاغه نه تنها اخلاق و ارزش، از دایره عقل خارج نیستند بلکه، توجه نکردن به آنها موجب میشود تا خردورزی فرد، مورد خدشه و در معرض نابودی قرار گیرد.
... و اعلموا ان الامل یسهی العقل و ینسی الذکر (خطبه 86)
... و بدانید که آرزوهای نفسانی خرد را به غفلت وا میدارد و یاد خدا را به فراموشی میسپارد. (نهجالبلاغه،ص145)
آن حضرت در توصیف شیفتگان دنیا میفرمایند:
... قد خرقت الشهوات عقله و اماتت الدنیا قلبه... (خطبه 109)
خواهشهای نفسانی پرده عقلش را دریده، و حب دنیا دلش را میرانده است. (نهج البلاغه، ص205)
این بیان، لزوم توجه به اخلاق و ارزشها را مورد توجه قرار میدهد، زیرا در صورت توجه نکردن به ارزشها،شهوات میتواند عقلانیت انسان را مورد تهدید جدی قرار دهد.
آن حضرت در نامهای به شریح قاضی، حقانیت گفتار خود را به جمله زیر مؤکد میسازند:
شهد علی ذلک العقل اذا خرج من اسر الهوی و سلم من علائق الدنیا (کتاب 3)
به این واقعیتها عقل گواهی میدهد، هرگاه که از اسارت هوای نفس نجات یافته و از دنیا پرستی به سلامت بگذرد (نهج البلاغه، ص483)
کلام مبارک آن حضرت، بیانگر این واقعیت است که عقل اسیر شهوات نمیتواند حقایق را آنگونه که باید دریابد و به شناخت حقیقی دست پیدا کند. یعنی برای عقلی که به شهوات آلوده است، دستیابی به عقلانیت عینی محال است.
در یکی از نامههای آن امام همام به معاویه آمده است:
... و انک والله ما علمت الاغلف القلب المقارب العقل(کتاب 64)
حضرت در این نامه کسی را به تباهی عل و غیر عقلانی بودن محکوم میکنند که به حسب ظاهر در عقلانیت ابزاری و تدبیر وسایل بسیار موفق عمل میکرد و پیروزیهای فراوانی به دست آورده بود. جهت توضیح بیشتر مطلب،از حدیثی که در جلد اول اصول کافی آمده است،بهره میگیریم.
]قلت له ما العقل قال:[ ما عبد به الرحمن و اکتسب به الجنان ]قلت: فالذی کان فی معاویه؟ فقال:[ تلک النکراء، تلک الشیطنه و هی شبیهه بالعقل و لیست بالعقل
]شخصی از امام صادق (ع) پرسید عقل چیست؟ حضرت در پاسخ فرمودند:[ چیزی است که به وسیله آن خدا را بپرستند و بهشت بدست آرند. ]راوی گوید: گفتم: آنچه معاویه داشت چه بود. فرمودند:[ آن نیرنگ و شیطنت بود، آن مانند عقل است ولی عقل نیست (کلینی، اصول کافی،ج 1، ص16)
برخلاف اعتقاد دیدگاههای کلاسیک تصمیمگیری، که کار عقل را پیروی از هواها و غرایز میدانند و عقلانیت مورد نظر آنها، متصدی تدبیر وسایل برای حداکثر سازی خواستههای نفسانی است؛ نهج البلاغه یکی از کاربردهای عقل را،عدم پیروی از امیال نفسانی و متقابلاً کنترل غرایز میداند،که جملات فوق گوشههایی از دیدگاه نهج البلاغه در این مورد را نشان میدهد.