تربیت زیبایی شناختی
اشاره
این مقال از کتاب فلسفه تعلیم و تربیت نوشته جان الیاس، به فارسی برگردان شده است:
تمام افراد جامعه میپذیرند که یکی از اهداف تعلیم و تربیت، آشناکردن دانشآموزان با هنر، ارائه فهمی از هنر به آنها، ایجاد حس قدرشناسی از آن، و پرورش خلاقیت هنری است. بسیاری براین عقیدهاند که یکی از مسائل مهم تعلیم و تربیت وجود زیبایی در طبیعت و در آثار هنری، همراه با صداقت و خوبی است.
با این حال، با توجه به اولویتبندیهای معاصر، تربیت زیبایی شناختی در مقام عمل، در رتبه پایینتری قرار دارد. ماکسین گرین (1) (1981) عقیده دارد که هنرها عموما در مؤسسات تربیتی مورد غفلت قرار گرفتهاند. هنرها، به استثنای ادبیات به حوزههای خلاق که تعداد نسبتا اندکی از دانشآموزان به آنها میپردازند گرایش دارند. او خاطرنشان میسازد که:
عده کمی به آشناکردن دانشآموزان با شیوههای درک این موضوع که: «1. عملکرد خاصی مورد نیاز است، 2. ویژگیهایی موجب تمایز اثرهنریای میشود که در معرض دیدن و شنیدن آنان قرار گرفته و نیز 3. موضوعات مرتبط با احساس و سبک» فکر میکنند. اما برخلاف گروه اندک، اغلب مردم از جوانان انتظار دارند که از یک درک زیبایی شناختی اساسی، برخوردار باشند.
تعلیم و تربیت در زمینه هنرها اغلب یک کار اضافی، ظریف، و یا تکمیلی قلمداد شده است. این نگرش با مطالعه تاریخ تربیتی به اثبات میرسد. تربیت زیبایی شناختی معمولاً به عنوان چیزی که برای تربیت یک فرد ضروری است، ارائه نمیشود. به علاوه، وقتی بودجهها کاهش مییابد، اغلب این تربیت هنری است که ضربه میخورد. به موازات گسترش برنامه درسی، برای تحت پوشش قرار دادن بسیاری از موضوعات مناسب عملی و اجتماعی، زمان اختصاص یافته به هنر در بسیاری از مدارس کاهش پیدا کرده است. برای مقابله با این روند، فلاسفه، زیباییشناسی را به عنوان بخشی از آموزش و پرورش بنیادی، معرفی کردهاند.(برودی، 1991)
فلاسفه تعلیم و تربیت، توجه خود را بر این بُعد معطوف کردهاند، اما نه به اندازهای که بر تربیت عقلانی و اخلاقی توجه کردهاند؛ توجهی که بیتردید، منعکس کننده اهمیت اندکی است کهبه هنرها دادهمیشود. باوجود این، کاری که در اینحوزه انجام شده، از حیث تأثیری که بر اصول و اهداف تربیت زیبایی شناختی داشته، مهم است.
هدف من در اینجا عبارت است از تبیین سیر تکاملی اندیشههای فلسفی در زمینه تربیت زیبایی شناختی، ارائه نظریههای مطرح شده پیرامون هنر، جستوجوی توجیهی برای این نوع تربیت، بررسی اهداف گوناگون تربیت زیبایی شناختی، و تأمّل در باب آموزش و یادگیری ادبیات زیبایی شناختی.
این تقسیمبندیها صرفا برای تحلیل و فهم است. تمام موضوعات در برنامه درسی میتواند به اهداف عقلانی، اخلاقی، زیباییشناسی، و سیاسی کمک کند. به علاوه، هرچند میان تربیت عقلانی، اخلاقی و زیبایی شناختی فرقهایی وجود دارد، شباهتها و روابطی نیز میان آنها هست. «تربیت زیبایی شناختی» در این بحث، اصطلاحی مرجّح است. اصطلاح دیگری که در میان مربیان رایج است، تعلیم و تربیت در قلمرو هنرها، از طریق هنرها، یا تربیت هنری است. اخیرا مربیان بیشتر درباره تربیت تخیّل صحبت میکنند. ماکسین گرین اصطلاح سوادآموزی زیبایی شناختی را به عنوان هدف تربیت زیبایی شناختی به کار برده است.
تاریخ اندیشههای مربوط به تربیت زیبایی شناختی
قصد من از مرور دیدگاههای تاریخ درباره هنر و تربیت زیبایی شناختی، این است که نشان دهم زبان و مسائل کنونی ما از کجا نشأت گرفته است. این برخورد نسبتا گزینشی، نشان دهنده تغییرات مهمی است که طی این قرن (قرن بیستم) در نظریههای مرتبط با هنر و در رویکردهای مربوط به تربیتِ زیباییشناختی رخ داده است. در این زمینه هیچ تلاش جامعی انجام ندادهام.
سنت کلاسیک
مدت زیادی است که معلوم شده، سنت کلاسیک یا سنت رئالیستی، که بر هنر به عنوان تقلید یا بازنمایی تأکید دارد، دیدگاهی بحث برانگیز است. افلاطون در «جمهوری» یک دلیل قوی ذکر کرده است که تربیت هنری ممکن است در بهترین حالت، بیمعنی، و در بدترین حالت، برای دانش حقیقی و اخلاق خطرناک باشد. به همین دلیل، افلاطون اظهار داشت که هنرمندان مهم یونانی باید به طور کلی از نظام تربیتی یونان به دور باشند. او آموزش آثار شاعران در سطوح پایینتر تعلیم و تربیت را جایز میشمرد، مشروط به اینکه قطعات رنجشآور حذف کردد. مسلما این قطعات باید از سطوح بالاتر تعلیم و تربیت حذف شوند. اگرچه تلاشهای فراوانی در طول سالها صورت گرفته است تا حملات افلاطون به شاعران و نمایشنامه نویسان توجیه شود، روشن است که افلاطون درباره ارزش تجربه شعری و نمایشنامهای تردیدهای جدی داشت.
افلاطون به این سبب هنرها را مورد حمله قرار میداد که آنها ظاهرا با تجویز اعمال غیر اخلاقی، جوانان را به تصحیح رفتار اخلاقی هدایت نمیکنند. علاوه براین، چون هنرها تصویر تحریف شدهای از واقعیت ارائه میدهند مورد حمله قرار گرفتهاند. هرچند افلاطون هنر را یک غریزه طبیعی برای بروز عواطف میدانست، در حقیقت، برخورد او با هنر تقلید از یک تقلید (چیزهایی که در جهان وجود دارد) بود. دلیل آن هم این بود که افلاطون اشیای این جهان را نسخه صور آرمانی (مُثُل) جهان ماورا میدانست. افلاطون در واقع تنها به شناخت این ایدهها و صور محض علاقهمند بود؛ دانشی که صرفا از طریق ریاضیات و فلسفه به دست میآمد. از اینرو، به نظر وی هنرها فقط تقلید، توهم، و آشفتگی را عرضه میکردند.
افلاطون با حمله به هنر، در حقیقت از نظام تربیتی یونان که نقش عمدهای به هومر (2) و هنرمندان میداد، انتقاد میکرد. اریک هاولاک (3) افلاطون شناس مشهور مینویسد:
کاملاً روشن است... که شاعران عموما، و هومر خصوصا، صرفا به عنوان مرجع آموزش علم اخلاق و مهارتهای اداری به حساب نمیآمدند، بلکه علاوه براین، از یک نوع جایگاه سازمانی در جامعه یونانی نیز برخوردار بودند. این جایگاه، در حقیقت مورد حمایت دولت بود؛ زیرا آموزشی را ارائه میکرد که نظام اجتماعی و سیاسی برای عملکرد مؤثر خود، بدان اتکا داشت. (1971، ص 27)
به یک معنا، هنر در جامعه یونان قدیم، تمام آنچه را که برای دانستن لازم بود، در برمی گرفت. آنها عبارت بودند از «دایرةالمعارفی از اخلاق، سیاست، تاریخ و فنآوری که هر شهروند کارآمد، باید آنها را به عنوان هسته تجهیزات آموزشی فرا بگیرد» (هاولاک، 1971، ص 26). هاولاک در این زمینه نشان میدهد که استدلال واقعی افلاطون به نفع برتری تربیت عقلانی و تبعیت تربیت زیبایی شناختی از تربیت اخلاقی است. نظریه وی در واکنش به آنچه او آن را یک دیدگاه افراطی تلقی میکند، حاوی احتیاطاتی در ارتباط با تربیت زیبایی شناختی است. اگر او امروز مینوشت، به نفع هومر و شاعران، بیشتر بحث میکرد، هرچند شدیدترین اعتراضاتش را متوجه برنامههای هنری رسانههای گروهی میساخت.
بحثهای افلاطون در خصوص هنر، حاوی مفهوم هنر به عنوان میمسیس (4) است، واژهای که اغلب برای بیان ماهیت هنر به کار رفته است. افلاطون از این واژه معانی متعددی اراده کرده است. پیش از هر چیز این واژه به روش خاصی از ترکیب یک سبک نمایشی در مقابل سبک صرفا توصیفی، اشاره دارد. واژه مذکور همچنین به اجرای یک هنرپیشه که ادای دیگری را در میآورد، یعنی تقلید نمایشی یا ایفای نقشی در مقابل تکرار ساده اطلاق میشود. به علاوه، میمسیس به فرایندی اشاره دارد که با آن کارآموز جوان آنچه را استاد گفته، تکرار میکند؛ فرایندی که به این واژه بُعد تربیتی میدهد. در نهایت این واژه به همان کار جذاب هنری، یعنی تقلید از دنیای «ایدههای ناب»، کل نمایش هنرمندانه و نیز فرایندی که در آن بینندگان با خیال مشخص میشوند، اشاره دارد.