ولایتعهدی امام رضا علیه السلام
تقارن 29 صفر 1421 ه . ق سال روز شهادت ثامن الحججحضرت امام رضا علیه السلام با 14 خرداد 1379 ه . ش سال روز حلتحضرت امام خمینی (س) (1) و سال امام علی علیه السلام - اعلام شده از سوی مقام معظم رهبری (2) - از ویژهگی خاصی بررخودار است.
امام رضا علیه السلام در سال 148 ه . ق در مدینه چشم به جهان گشود و در سن 55 سالگی مسموم و در سال 202 به شهادت رسید (3) و در سناباد مشهد کنونی به خاک سپرده شد. (4)
پدرش امام موسی بن جعفر علیهما السلام و مادرش مشهور به خیزران، اروی (5) ، نجمه، ام البنین و تکتم (6) بوده است.
نقش انگشتر امام رضا علیه السلام «ما شاء الله ولا حول ولا قوة الا بالله» بوده است. (7)
هدف مامون از ولایتعهدی
مامون با تظاهر به تشیع (8) - در صدد رفع مشکلاتی بود که از ناحیهی علویون - از آغاز خلافت - بر سر راهش قرار گرفته بود او در این مبارزه، گام به گام حرکت کرد و در آخرین مرحله، تحمیل «ولایتعهدی» به امام رضا علیه السلام بود.
مامون در برابر اعتراضی که در مورد ولایتعهدی امام علیه السلام بر او شد چنین پاسخ داد:
«این مرد [امام رضا علیه السلام] کارهای خود را از ما پنهان کرده و مردم را به امامتخود میخواند ما او را بدین جهت ولیعهد قرار دادیم که مردم را به خدمت ما بخواند و به خلافت ما اعتراف نماید و در ضمن شیفتگان ایشان بدانند که او آن چنان که ادعا میکند، نیست; و این امر (خلافت) شایسته ما است نه او! و همچنین ترسیدیم، اگر او را به حال خود بگذاریم در کار ما شکافی بهوجود آورد که نتوانیم آن را پر کنیم و اقدامی علیه ما بکند که تاب مقاومتش را نداشته باشیم. اکنون که در رابطه با وی این شیوه را پیش گرفته و در کار او مرتکب خطا شده و خود را با بزرگ کردن او در لبهی پرتگاه قرار دادهایم، نباید در کار وی سهلانگاری کنیم. بدین جهتباید کم کم از شخصیت و عظمت او بکاهیم تا او را پیش مردم به صورتی در آوریم، که از نظر آنها شایستگی خلافت را نداشته باشد، سپس در بارهی او چنان چاره اندیشی کنیم که از خطرات او که ممکن بود متوجه ما شود جلوگیری کرده باشیم» . (9)
«ابا صلب هروی» نیز در خصوص واگذاری ولایتعهدی به علی بن موسی الرضا علیه السلام میگوید:
«ولایتعهدی را به امام واگذاشت، تا به مردم نشان دهد که او چشم به دنیا دارد و بدین ترتیب، موقعیت معنوی خود را پیش آنها از دستبدهد» . (10)
به غیر از اهدافی که مامون در مورد ولایتعهدی حضرت اظهار کرد، برای کنترل امام رضا علیه السلام نیز نگهبانان و جاسوسهایی را گمارد تا اخبار امام را به وی برسانند. (11)
عکس العمل امام رضا علیه السلام در برابر پیشنهاد ولایتعهدی
اولین واکنش امام هشتم علیه السلام نسبتبه پیشنهاد مامون در خصوص ولایتعهدی، این بود که از آمدن به خراسان سرباز زد چرا که آمدن او به «مرو» یک پیروزی سیاسی برای مامون به حساب میآمد. (12)
کلینی از «یاسر خادم» و «ریان بن صلت» نقل کرده است: وقتی کار امین پایان یافت و حکومت مامون استقرار یافت، نامهای به امام علیه السلام نوشته و از او خواست تا به خراسان بیاید، ولی امام هرگز به درخواست او جواب مساعد نمیداد (13) مامون در سال 200ه . ق نامهها و پیکهای متعدد به مدینه، حضور حضرت رضا علیه السلام فرستاد و آن حضرت را با تاکید و تشدید به خراسان دعوت کرد (14) در حدیث آمده است: مامون از نوشتن نامه در این رابطه دستبردار نبود. (15)
تا این که «رجاء بن ابی الضحاک» را مامور کرد که امام علیه السلام را به این مسافرت مجبور کند. (16)
وداع امام هشتم از مدینه و مکه:
شیخ صدوق رحمه الله از محول سجستانی آورده است:
«وقتی که فرستادهی مامون برای بردن امام رضا علیه السلام از خراسان به مدینه آمد، من آنجا بودم. امام علیه السلام به منظور خدا حافظی و برای وداع، به مسجد النبی کنار قبر رسول خدا صلی الله علیه و آله رفت و مکرر با قبر پیامبر صلی الله علیه و آله وداع میکرد و بیرون میآمد و نزد قبر باز میگشت و با صدای بلند گریه میکرد. من به امام نزدیک شده، سلام کردم امام جواب سلام مرا داد، حضرت را در رفتن به سفر خراسان تهنیت و مبارک باد گفتم. امام فرمود: به دیدن من بیا زیرا از جوار جدم خارج میشوم و در غربت از دنیا میروم و در کنار قبر هارون مدفون میشوم! من همراه حضرت به خراسان رفتم، تا این که از دنیا رفت و در کنار قبر هارون به خاک سپرده شد. (17)
امیه بن علی میگوید: من در آن سالی که حضرت رضا علیه السلام در مراسم حجشرکت کرد و سپس به سوی خراسان حرکت نمود، در مکه با او بودم و فرزندش امام جواد علیه السلام (که پنجسال داشت) با او بود. امام با خانهی خدا وداع میکرد و چون از طواف خارج شد، نزد مقام رفت و در آن جا نماز خواند. امام جواد علیه السلام بر دوش موفق (غلام حضرت) بود که او را طواف میداد. نزدیک حجر اسماعیل، امام جواد علیه السلام از دوش موفق پایین آمد و مدتی طولانی در آن جا نشست موفق گفت: فدایتشوم برخیز.
امام جواد علیه السلام فرمود: نمیخواهم. مگر خدا بخواهد. آثار غم و اندوه در چهرهاش آشکار شد.
موفق نزد امام رضا علیه السلام آمد و گفت: فدایتشوم، حضرت جواد علیه السلام در کنار حجر اسماعیل نشسته و بلند نمیشود.
امام هشتم علیه السلام نزد فرزندش آمد و فرمود: بلند شو عزیزم.
حضرت جواد علیه السلام عرض کرد: «چگونه برخیزم با این که خانهی خدا را به گونهای وداع کردی که دیگر نزد آن بر نمیگردی! » .
امام رضا علیه السلام فرمود: «حبیب من برخیز» آنگاه حضرت جواد علیه السلام برخاست و با پدرش به راه افتاد. (18)
امامتحضرت جواد علیه السلام:
«حسن بن علی وشاء» میگوید که امام رضا علیه السلام به من فرمود:
انی حیث ارادوا الخروج من المدینة، جمعت عیالی فامرتهم ان یبکوا علی حتی اسمع، ثم فرقت فیهم اثنی عشر الف دینار ثم قلت: اما انی لا ارجع الی عیالی ابدا. (19)
«موقعی که میخواستند مرا از مدینه بیرون ببرند، خانوادهام را جمع کرده و به آنها امر کردم که برایم گریه کنند تا صدای گریهی آنها را بشنوم. سپس در میان آنها دوازده هزار دینار تقسیم کردم و به آنها گفتم من دیگر به سوی شما بر نمیگردم» .
سپس دست پسرش حضرت امام جواد علیه السلام را گرفت و به مسجد برد و او را به قبر مطهر رسول خدا صلی الله علیه و آله چسبانید و نگهداری او را به برکت روح مطهر پیامبر صلی الله علیه و آله از خدا خواست.
حضرت امام جواد علیه السلام به پدرش نگاه کرد و گفت: به خدا سوگند به سوی خدا میروی.
سپس امام هشتم علیه السلام به خدمتکاران و نمایندگان خود دستور داد تا از حضرت جواد علیه السلام اطاعت کنند و با او مخالفت ننمایند و به آنها تفهیم کرد که فرزندش امام جواد علیه السلام جانشین اوست. (20)
امام رضا و ایران:
شهر «مرو» مرکز خلافت مامون بود. به دستور مامون، امام هشتم شیعیان را از مدینه به بصره و از آن جا به اهواز و سپس از مسیر فارس به نیشابور و بعد به خراسان آوردند و حضرت را از طریق کوفه نیاوردند (21) . در بعضی از کتب تاریخی آمده است که امام از طریق «قم» آورده شد. (22)
امام رضا علیه السلام در مسیر خود به نیشابور رسید جمعیتبسیاری از حضرت استقبال کردند هنگام عزیمتبه سوی «مرو» جمعی از دانشمندان اهل سنت از امام خواستند تا حدیثی از آباء گرامش نقل کند، امام دستور داد پردهی کجاوه را کنار زدند، مردم در حال هجوم بودند و سروصدا میکردند، امام از مردم خواست تا ساکتشوند، آنگاه فرمود:
پدرم از پدرش تا امیر المؤمنین علی علیه السلام و او از پیامبر صلی الله علیه و آله و او از جبرئیل نقل کرد که خداوند فرمود: کلمة لا اله الا الله حصنی فمن دخل حصنی امن من عذابی. (23)
«کلمه توحید، سنگر محکم من است، پس هر کس داخل آن گردید، از عذاب من در امان است» .
امام رضا علیه السلام بعد از اندک تاملی، به آنها فرمود: این موضوع شروطی دارد.
وانا من شروطها. (24)
«پذیرش امامت من، از جملهی شروط آن است» . (25)
بیست هزار و به قولی بیست و چهار هزار نفر. این سخن را نوشتند. (26)
به این ترتیب، حضرت ثامن الائمه علیهم السلام، شرط توحید را، ولایت و امامت آل علی علیه السلام را پذیرا بودن، دانست.
از دیگر موضعگیریهای آشکار امام علیه السلام در خصوص امامت، فرمایش آن حضرت است در کنار مامون - موقعی که مسئلهی ولایتعهدی را مطرح کرد - امام چنین فرمود: «مامون حقی را به ما داد که دیگران آن را نپذیرفتند» . (27)
تا قبل از موضع گیری شفاف امام علیه السلام در مورد امامت، این موضوع فقط در میان خواص مطرح بود; ولی پس از طرح این مطلب مهم، در میان عامهی مردم نیز گسترش پیدا کرد. اثبات این مسئله که «امامت، حق علویون است» از نکاتی است که حرکت تبلیغی ایشان در توضیح معنای امامت و مناظرات آن حضرت تاثیر منحصر به فردی در آن داشته است. (28)
امام رضا علیه السلام در مرو:
حضرت علی بن موسی الرضا علیه السلام با همراهان وارد مرو شد و در خانهای که برایشان در نظر گرفته بودند، مستقر شد و مورد تکریم مامون قرار گرفت. (29)
از متون تاریخی بر میآید که مامون ابتدا خلافت را به امام علیه السلام پیشنهاد کرد; ولی امام علیه السلام آن را به شدت رد کرد.
مامون برای جلب رضایت امام علیه السلام تلاش کرد. این را یزنیها در مرو بیش از دو ماه طول کشید، ولی امام علیه السلام به هیچ وجه موافقت نکرد. مامون افراد دیگری را نزد امام فرستاد و آنها نتوانستند امام علیه السلام را متقاعد سازند که ولایتعهدی را بپذیرد.
وقتی دیدند به این روش کاری از پیش نمیبرند; امام را گاهی تلویحا و گاهی صراحتا به مرگ تهدید میکردند.
(30)
در برخی تواریخ آمده است که مامون نذر کرده بود که اگر بر برادرش امین پیروز شود خلافت را به امام رضا علیه السلام واگذارد، اگر این مطلب درستباشد این سؤال مطرح میشود که چرا امام را به قبول خلافت مجبور نکرد بلکه ولایتعهدی را به ایشان تحمیل کرد؟ ! و بعد از آنکه حضرت قبول نکرد چرا او را به حال خود وانگذاشت؟ !
امام رضا علیه السلام متوجه خطرات این بازی سیاسی بود لذا گر چه در سال 201 قمری ولایتعهدی را قبول کرد ولی مکرر خبر مرگ خود را قبل از مامون گوشزد میکرد. (31)
نظر امام رضا علیه السلام در خصوص قبول ولایتعهدی:
امام رضا علیه السلام در پاسخ ریان (32) که از حضرت پرسید: شما با آن همه زهد در دنیا چرا ولایتعهدی مامون را پذیرفتید؟ فرمود:
قد علم الله کراهتی (33) «خدا میداند که چقدر من از این موضوع ناخشنودم» .
علت پذیرش ولایتعهدی:
امام رضا علیه السلام ولایتعهدی را پذیرفت در حالی که میدانستبه قیمت جانش تمام خواهد شد، ولی اگر نمیپذیرفت علاوه بر جان خودش جان شیعیان نیز به خطر میافتاد. در آن روزگار که تفکرات و فلسفههای الحادی و ضد دینی رواج کامل داشت. اگر امام اقدامی میکرد که جانش را از دست میداد; شیعیان به انحراف کشیده میشدند. در آن روز وجود امام علیه السلام برای سلامتی افکار شیعیان ضروری بود. (34)
علاوه بر این امام با قبول ولایتعهدی عملا از بنی عباس اعتراف گرفت که علویین حق حکومت دارند بلکه از بنی عباس هم برترند و غصب حق کسی دلیل حق نداشتن او نیست.
«ابنمعتز» شاعر درباری در اشعارش به همین نکته اشاره میکند و میگوید:
اگر مامون ولایتعهدی را به امام رضا علیه السلام داد، کسی فکر نکند خلافت و حکومتحق «رضا» و علویین است و مامون را در خلافتحقی نیست مامون ولایتعهدی را به امام رضا علیه السلام داد تا به او و علویون بفهماند حکومتی که شما برای آن خود را به کشتن میدادید نزد من ارزشی ندارد (شاعر متوجه شده بود که واگذاری ولایتعهدی اعتراف به حقانیت امام است و با این حرفها سعی میکرد حقیقت را واژگون جلوه دهد) .
(35)
نکته دیگر این که امام علیه السلام با قبول ولایتعهدی این شایعه را خنثی کرد که ائمه تنها به امور دینی مردم میپردازند و کار فقهی انجام میدهند; اما به خیر و شر امور مسلمین کاری ندارند از این جهت است که امام رضا علیه السلام در پاسخ «محمد بن عرفه» که دلیل قبول ولایتعهدی را پرسید؟ فرمود: به همان دلیل که جدم داخل شدن در شورای شش نفره را پذیرفت [من نیز ولایتعهدی را پذیرفتم.] .
در مجموع باید گفت: امام به قبول ولایتعهدی راضی نبود گر چه فوایدی در برداشت ولیخطرات آن بیشتر از نفع آن بود و کاملا معلوم بود که مامون امام را حذف فیزیکی یا معنوی خواهد کرد. (36)
چگونگی شهادت امام رضا علیه السلام:
عبدالنبی بشیر میگوید: مامون به من دستور داد ناخنهای خود را بلند بگذارم و من نیز چنان کردم، سپس مرا خواست و چیزی شبیه (تمرهندی) به من داد و گفت: این را به همهی دو دستخود بمال، من چنان کردم. سپس برخاسته و نزد حضرت رفت و به امام گفت: حال شما چطور است؟
امام فرمود، امید بهبودی دارم.
مامون پرسید هیچکدام از غلامان نزد شما آمدند؟
حضرت فرمود: نه.
مامون خشمناک شده و به غلامانش فریاد زد (که چرا رسیدگی به حال آن حضرت نکردهاند.) عبدالله بن بشیر میگوید: در این هنگام مامون به من گفت: برای ما انار بیاور. من چند انار حاضر کردم، مامون گفت: با دستخود آنها را بفشار، من فشردم و مامون آب انار فشرده را با دستخود به حضرت خورانید و همان سبب وفات آن حضرت گردید و پس از خوردن آن افشره، حضرت دو روز بیشتر زنده نماند.
ابا صلت هروی میگوید: پس از آنکه مامون از حضور امام رفت، من به محضرش رسیدم حضرت فرمود:
یا ابا الصلت قد فعلوها. «ای ابا صلت! اینها کار خود را کردند» .
و در آن حال زبانش به وحدانیت و حمد خدا گویا بود. (37)
________________________________________
1) تقویم روز شمار 1379، 14 خرداد 1379.
2) سخنرانی معظم له به مناسبت تحویل سال نو 1379.
3) تاریخ اهل البیت، ص83، سید محمد رضا حسینی.
4) بر شطی از حماسه و حضور، ص365.
5) همان، ص123.
6) سیره الائمة الاثنی عشر، ج 2 ص 342، هاشم معروف حسنی.
7) بحار الانوار، ج49 ص2.
8) مروجالذهب، ج3 ص417- ابن اثیر، ج6 ص408.
9) عیون اخبار الرضا، ج2 ص167- 168 به نقل از حیات فکری سیاسی امامان شیعه، ج2 ص74، رسول جعفریان.
10) همان، ص241.
11) حیاة السیاسة للامام الرضا علیه السلام، ص214.
12) حیات فکری و سیاسی امامان شیعه، ج2 ص78، سال 1371.
13) همان، ص77.
14) سوگنامهی آل محمد، ص112، محمد محمدی اشتهاردی.
15) اصول کافی، ج1 ص448- مسند الامام الرضا، ج1 ص64.
16) حیات فکری و سیاسی امامان شیعه، ص78.
17) عیون اخبار الرضا علیه السلام، ج2 ص217.
18) کشف الغمه، ج3، انوار البهیه، ص239، اعیان الشیعه، ج2 ص18.
19) اثبات الوصیة، ص203- مسند الامام الرضا، ج1 جزء 2 ص169.
20) کشف الغمه، ج3 ص141- انوار البهیه، ص239.
21) الخرائج والجرائح، ص236.
22) انوار البهیه، ص240.
23) معانی الاخبار، ص371، امالی صدوق، ص142، حلیة الاولیاء، ج3 ص192، عیون اخبار الرضا ج2 ص146.
24) التوحید، ص25- 26.
25) این حدیثبه حدیثسلسلة الذهب معروف گردید.
26) اعیان الشیعه، ج2 ص18، چاپ ارشاد.
27) عیون اخبار الرضا، ج2 ص145، به نقل از حیات فکری و سیاسی امامان شیعه، ج2 ص105.
28) همان، ص105.
29) ارشاد مفید، ج2 ص251.
30) الحیاة السیاسیه لامام الرضا علیه السلام، ص280.
31) همان.
32) علل الشرایع، ج1 ص139، امالی صدوق، ص72، بحار، ج49 ص130، حیات السیاسیه لامام رضا علیه السلام، ص282.
33) بحار الانوار، ج49 ص130، علل الشرایع، ص238، حیاة الامام الرضا علیه السلام، ص244.
34) الحیاة السیاسیه لامام الرضا علیه السلام، ص290.
35) همان، ص308.
36) همان، ص309.
37) ارشاد مفید، ج2 ص261.