ترجمه انگلیسی به فارسی - روانشناسی آوا
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
آنکه به هرچه از او پرسیده می شود پاسخ می دهد، بی گمان دیوانه است [امام صادق علیه السلام]
لوگوی وبلاگ
 

دسته بندی موضوعی یادداشتها
 
طبس مسینا ، سیل ، مقالات کامپیوتری ، ویندوز ، قیصر امین پور ، عشق ، عکس ، فوتسال ، فرش ، مادرزن ، شعر ، شهادت ، بیرجند ، آرمیون ، ترجمه ، ترجمه انگلیسی ، ترجمه فارسی ، تغذیه ، تلاشگران ، چشم ، چله ، حاج علی جان ، حاملگی ، حجاج ، خانوار ، خداوند ، خط ، خوسف ، داماد ، داور ، دختر ، درمان علایم ، درمیان ، دستگاه قضایی ، دکتر شریعتی ، دلتنگی ، دیر شکوفایی زبان ، ذهن ، رشد ، رمضان ، روانگردان ، ریه ، زارع ، زخم زبان ، زعفران ، زمستان ، سالن ورزشی وحدت طبس مسینا ، سرطان ، سرطان بینی ، سن ازدواج ، سنتوری ، سولفور ، سیر ، سیگار ، آسیاب جان محمد ، آل عمران ، آلعمران ، آمار ، آنفولانزای پرندگان ، آیدی ، اختلال یادگیری ، اختلالات زبانی ، ازدواج ، ازدواج هوشیارانه ، اس ام اس ، اس ام اس با ترجمه ، استقلال ، اسکرین سیور ، اسلام ، اصغری ، اطلاع رسانی ، انتخابات ریاست جمهوری ، اوتیسم ، ایرانیان باستان ، باران ، باطری ، بهار ، بیجار ، بیش فعالی ، بیماری ، پارکینسون ، پدر ، پرستش ، پسر ، پویا ، پیتزا ، پیتزاء سبزیجات ، پیتزای سبزی ، پیروزی ، تاریحچه فرش ایران ، تالاسمی ، تخریب ، شهر طبس مسینا ، طاووس ، طبیعت ، عارفانه ، عزت ، عشایر ، مجلس ، فرماندار ، قالیچه ، قرآن کریم ، قضاوت ، قلب ، عناب ، عید قربان ، فارسی کردن اعداد در ورد ، فاطمه نظری ، فجر ، عشقی نژاد ، عصب شناختی ، 13 آبان ، Truth حقیقت Trust اعتماد Trash آشغال Thrush برفک دهان ، آبی آرام ، کارت گرافیک ، کامژیوتر ، کردستان ، کشیدن حروف ، کلیه ، کوچ ، کوچه های خراسان ، کودکان عقب مانده ذهنی ، گاز ، گزیک ، گفتگو با خدا ، گل کلم ، گلبولهای قرمز ، گلدون ، گلو ، گیاه ، لب تاب ، لوزالمعده ، یلدا ، یونانی ، مقدسات ، مهارتهای ادراکی در کودکان ، موسیقی درمانی ، میخ ، میرمحرابی ، ناحیه حرکتی تکلم : یا برکا ، نارساخوانی ، نقاشی ، نوروپسیکولوژی ، نوروز ، هفته های اول بارداری ، هنر درمانی ، وحدت ، وحید شمسایی ، وقت زیارت ، ویتامینها ، ویرانی ،

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :39
بازدید دیروز :54
کل بازدید :711980
تعداد کل یاداشته ها : 1346
103/2/13
8:44 ص
مشخصات مدیروبلاگ
 
سلمان هدایت[300]

خبر مایه
لوگوی دوستان
 

Accept - پذیرا باشید
دیگران را همانگونه که هستند بپذیرید، حتی اگر برایتان مشکل باشد که عقاید، رفتارها و نظرات آنها را درک کنید.

Break away - خودتان را جدا سازید
 خود را از تمام چیزهایی که مانع رسیدن شما به اهدافتان می شود جدا سازید.

Create - خلق کنید
 خانواده ای از دوستان و آشنایانتان تشکیل دهید و با آنها امیدها، آرزوها، ناراحتی ها و شادی هایتان را شریک شوید.

Decide - تصمیم بگیرید
 تصمیم بگیرید که در زندگی موفق باشید. در آن صورت شادی راهش را به طرف شما پیدا می کند و اتفاقات خوشایند و دلپذیری برای شما رخ خواهد داد.

Explore - کاوشگر باشید
 جستجو و آزمایش کنید. دنیا چیزهای زیادی برای ارائه کردن دارد و شما هم قادرید چیزهای زیادی را ارائه دهید. هر زمان که کار جدیدی را آزمایش می کنید خودتان را بیشتر می شناسید.

Forgive - ببخشید
 ببخشید و فراموش کنید. کینه فقط بارتان را سنگین تر می کند و الهام بخش ناخوشایندی است. از بالا به موضوع نگاه کنید و به خاطر داشته باشید که هر کسی امکان دارد اشتباه کند.

Grow - رشد کنید
 عادات و احساسات نادرست خود را ترک کنید تا نتوانند مانع رشد و سد راه شما برای رسیدن به اهدافتان شوند.

Hope - امیدوار باشید
 به بهترین چیزها امید داشته باشید و هرگز فراموش نکنید که هر چیزی امکان پذیر است، البته اگر در کارهایتان پشتکار داشته باشید و از خدا کمک بخواهید.

Ignore - نادیده بگیرید
 امواج منفی را نادیده بگیرید. روی اهدافتان تمرکز کنید و موفقیت های گذشته را بخاطر بسپارید. پیروزی های گذشته نشانه و رابطی برای موفقیت های آینده هستند.

Journey سفر کنید
 به جاهای جدید سر بزنید و با فکر روشن، امکانات جدید را آزمایش کنید. سعی کنید هر روز چیزهای جدیدی را بیاموزید، بدین صورت رشد خواهید کرد و احساس زنده بودن می کنید.

Know - آگاه باشید
 آگاه باشید که هر مساله ای هر چقدر هم که سخت و دشوار باشد در نهایت حل خواهد شد. همانطور که گرمای مطبوع و دلپذیر بهار پس از سرمای طاقت فرسای زمستان می آید.

Love - دوست بدارید
 اجازه دهید که عشق به جای نفرت، قلبتان را پر کند. زمانی که نفرت در قلب شما ساکن است هیچ فضای خالی برای عشق وجود ندارد، اما موقعی که عشق در قلبتان ساکن است، تمام خوشبختی و شادی در وجودتان قرار دارد.

Manage - مدیر باشید
 بر زمان مدیریت داشته باشید، تا استرس و نگرانی کمتری شما را رنج دهد. استفاده درست از زمان باعث می شود که روی موضوعات مهم بهتر تمرکز کنید.

Notice - توجه کنید
 هرگز افراد فقیر، ناامید، رنج کشیده و ضعیف را نادیده نگیرید و هر نوع کمکی را که قادرید به این افراد ارائه دهید از آنان دریغ نکنید.

Open - باز کنید
 چشم هایتان را باز کنید و به تمام زیباییهایی که در اطرافتان وجود دارد نگاه کنید، حتی در سخت ترین و بدترین شرایط، چیزهای زیادی برای سپاسگزاری وجود دارد.

Play - بازی و تفریح کنید
 فراموش نکنید که در زندگیتان تفریح و سرگرمی داشته باشید. بدانید که موفقیت بدون شادی و لذت های مشروع، مفهومی ندارد.

Question - سوال کنید
 چیزهایی را که نمی دانید بپرسید، زیرا که شما برای یاد گرفتن به این کره خاکی آمده اید.

Relax آرامش داشته باشید
 اجازه ندهید که نگرانی و استرس بر زندگی شما حاکم شود و به یاد داشته باشید که همه چیز در نهایت درست خواهد شد.

Share - سهیم شوید
 استعدادها، مهارتها، دانش و توانائیهایتان را با دیگران تقسیم کنید، زیرا هزاران برابر آن به سمت خودتان برمی گردد.

Try - تلاش کنید
 حتی زمانی که رویاهایتان غیر ممکن به نظر می رسند تلاشتان را بکنید. با تلاش و مشارکت در انجام کارها ماهر و خبره می شوید.

Use - استفاده کنید
 از استعدادها و توانایی هایتان به عنوان بهترین هدیه استفاده کنید. استعدادهایی که تلف شوند ارزشی ندارند. استفاده صحیح از استعدادها و تواناییهایتان برای شما
پاداش های غیرمنتظره ای به دنبال دارد.

Value - احترام بگذارید
 برای دوستان و اقوامی که شما را حمایت و تشویق کرده اند، ارزش قایل شوید و هر کاری که از دستتان بر می آید برای آنها انجام دهید.

Warm - صمیمی باشید
 با اطرافیانتان صمیمی باشید و نگذارید فضای اخلاقیتان به سمت و سویی جز صمیمیت منتهی شود.

X-Ray - اشعه ایکس
 با دقت و شبیه اشعه ایکس به قلب های انسانهای اطراف خود بنگرید، در نتیجه شما زیبایی و خوبی را در قلب آنها خواهید دید.

Yield - اجازه دهید
 اجازه دهید که صداقت و درستکاری وارد زندگیتان شود. اگر شما در راه درستی حرکت کنید در انتها سعادت واقعی را خواهید یافت .

Zoom - تمرکز کنید
 زمانی که خاطرات تلخ، ذهنتان را پر کرده است سعی کنید با مثبت اندیشی به آینده فکر کنید. و بر خوشبختی که در ادامه ی عمر در انتظارتان است تمرکز کنید.


  
  

A poor workman blames his tools

عروس نمی توانست برقصد، می گفت زمین کج است!

A bird in the hand is worth two in the bush.

سیلی نقد به از حلوای نسیه!

Absence makes the heart grow fonder.

دوری و دوستی!

A cat may look at a king.

به اسب شاه گفته یابو!

A coward dies a thousand times before his death.

ترس برادر مرگ است!

Actions speak louder than words.

به عمل کار بر آید، به سخندانی نیست!

A fool and his money are easily parted.

تا ابله در جهان هست، مفلس در نمی ماند.

A fox smells its own lair first.

تا چوب را بلند کنی، گربه دزده فرار می کند!

A friend in need is a friend indeed.

دوست آن است که گیرد دست دوست / در پریشان حالی و درماندگی

After a storm comes a calm.

بعد از خشم، پشیمانی است.

A good beginning makes a good ending.
All"s well that ends well.

خشت اول گر نهد معمار کج / تا ثریا می رود دیوار کج

A jack of all trades is master of none.

همه کاره و هیچ کاره!


A miss by an inch is a miss by a mile.

آب که از سر گذشت، چه یک وجب، چه صد وجب!

A penny saved is a penny earned.

قطره قطره جمع گردد، وانگهی دریا شود.

A person is known by the company he keeps.

تو اول بگو با کیان دوستی / پس آنگه بگویم که تو کیستی

A picture is worth a thousand words.

زلیخا گفتن و یوسف شنیدن / شنیدن کی بود مانند دیدن؟

A rolling stone gathers no moss.

بر سنگ گردان نروید نبات.

A sound mind in a sound body.

عقل سالم در بدن سالم است.

All that glitters is not gold.

هر گردی، گردو نیست!

All things come to he who waits.

گر صبر کنی، ز غوره حلوا سازی!


An ounce of prevention is worth a pound of cure.

علاج واقعه قبل از وقوع باید کرد.

Ask and you shall receive.

پرسان پرسان می روند هندوستان!


  
  
مژده وصل تو کو کز سر جان برخیزم
طایر قدسم و از دام جهان برخیزم
به ولای تو که گر بنده خویشم خوانی
از سر خواجگی کون و مکان برخیزم
یا رب از ابر هدایت برسان بارانی
پیشتر زان که چو گردی ز میان برخیزم
بر سر تربت من با می و مطرب بنشین
تا به بویت ز لحد رقص کنان برخیزم
خیز و بالا بنما ای بت شیرین حرکات
کز سر جان و جهان دست فشان برخیزم
گر چه پیرم تو شبی تنگ در آغوشم کش
تا سحرگه ز کنار تو جوان برخیزم
روز مرگم نفسی مهلت دیدار بده
تا چو حافظ ز سر جان و جهان برخیزم

In the hope of union, my very life, I’ll give up
As a bird of Paradise, this worldly trap I will hop.
In the hope of one day, being your worthy servant
Mastery of both worlds I’ll gladly drop.
May the cloud of guidance unload its rain
Before I am back to dust, into the air I rise up.
Beside my tomb bring minstrels and wine
My spirit will then dance to music and scent of the cup.
Show me your beauty, O graceful beloved of mine
To my life and the world, with ovation I put a stop.
Though I am old, tonight, hold me in your arms
In the morn, a youthful one, I’ll rise up.
On my deathbed give me a glimpse of your face
So like Hafiz, I too, will reach the top.


88/9/6::: 1:0 ع
نظر()
  
  

1. Falling in love.

-عاشق شدن.

2Laughing till your stomach hurts

-خندیدن تا روده بر شدن.

3. Enjoying a ride down the country side.

-از یک سواری در اطراف دهکده لذت بردن .

4. Listening to your favorite song on the radio.

-در رادیو به موزیک دلخواه گوش کردن.

?. Going to sleep listening to the rain pouring outside.

.گوش دادن به ریزش باران در حال خواب .

6. Getting out of the shower and wrapping yourself with a warm, fuzzy towel.

- از زیر دوش در آمدن و پیچیدن یک حولهء گرم و نرم به خود.

7. Passing your final exams with good grades.

- از یک امتحان نهایی با نمرات عالی قبول شدن .

8. Being part of an interesting conversation.

در یک مکالمهء جالب شرکت کردن.

9. Finding some money in some old pants.

-از یک شلوار قدیمی مقداری پول پیدا کردن.

10. Laughing at yourself.

-با خود خندیدن.

11. Sharing a wonderful dinner with all your friends.

-شرکت در یک شام هیجان آور با دوستان.

12. Laughing without a reason.

-بدون علت خندیدن.

13. "Accidentally" hearing someone say somthing good about you.

شنیدن چیز های خوب در مورد خودت بطور تصادفی از زبان یک شخص.

14. Watching the sunset.

غروب خورشید را تماشا کردن.

15. Listening to a song that reminds you of an important person in your life.

گوش دادن به آهنگی که شخص مهمی را در زندگیت به یاد می آورد.

16. Receiving or giving your first kiss.

-دادن و گرفتن اولین بوسه .

17. Feeling this movement in your body when seeing this "special" someone.

-از دیدن یه شخص خاص یکه خوردن.

18. Having a great time with your friends.

-با دوستان لحظه های خوب داشتن .

19. Seeing the one you love happy.

-دیدن خوشحالی شخصی رو که دوستش داری.

20. Wearing the shirt of a person you love and smelling his/her perfume.

-پوشیدن پیراهن شخصی که دوستش داری و عطر اونو بوئیدن.

21.
.21Visiting an old friend of yours and remembering great memories.

-ملاقات یک دوست قدیمی و بخاطر آوردن خاطره های خوب

22. Hearing someone telling you "I LOVE YOU"

-شنیدن این جمله "دوستت دارم ".


  
  

Preion

A woman accompanied her husband to the doctor"s office. After the check-up, the doctor took the wife aside and said, "If you don"t do the following, your husband will surely die."
"1-Each morning, makes him a healthy breakfast and sends him off to work in a good mood."
"2-At lunchtime, make him a warm, nutritious meal and put him in a good form of mind before he goes back to work."
"3-For dinner, make an especially nice meal and don"t burden him with household chores."
At home, the husband asked his wife what the doctor had told her. "You"re going to die." She replied.


نسخه

خانمی شوهرش را به مطب دکتر برد. بعد از معاینه؛ دکتر، خانم را به طرفی برد و گفت: اگر شما این کارها را انجام ندهید، به طور حتم شوهرتان خواهد مرد.
1- هر صبح، برایش یک صبحانه ی مقوی درست کنید و با روحیه ی خوب او را به سرکار بفرستید.
2- هنگام ناهار، غذای مغذی و گرم درست کنید و قبل از اینکه به سرکار برود او را در یک محیط خوب مورد توجه قرار بدهید.
3- برای شام، یک غذای خوب و مخصوص درست کنید و او در کارهای خانه کمک نکند.
در خانه، شوهر از همسرش پرسید دکتر به او چه گفت: او (خانم) گفت: شما خواهید مرد.


  
  

If you look into my eyes,

اگر در چشمانم بنگری


You will see,
All the lies you once told me.

خواهی دید تمام دروغ هایی که به من گفتی.


If you look into my eyes,
You will see,
All the pain that you left me.

اگر در چشمانم بنگری خواهی دید تمام رنج هایی که تو به من دادی.


If you look into my eyes,
You can still see,
All the Love that is still in me.

اگر در چشمانم بنگری خواهی دید تمام عشقی که هنوز در من وجود دارد(نسبت به تو)

After all the things you said,
After all the things that you did,
After all the Promises that you made,

بعد از تمام چیزهایی که گفتی وبعد از تمام کارهایی که انجام دادی و بعد از تمام قول هایی که دادی.

You never Looked into my eyes!

تو هیچ وقت در چشمانم ننگریستی!


  
  

She will never realiz this wish

آرزو بر دلش می ماند

Suddenly he showed up

ناگهان سرو کله اش پیدا شد

He is no fool

آنقدرها هم احمق نیست

It is much more than he deserves

از سرش هم زیاد

The night is still young

 هنوز اول شب

He has no sense of shame.

خجالت سرش نمی شود

What the hell do you want?

به چه کوفتی می خوای؟

Now,now ,now !

اومدی و نسازی

She is very touchy

 خیلی زود رنج است


  
  

long time, no see

خیلی وقته همدیگه رو ندیدیم

None of your business

به شما ربطی نداره

Mind your own business

سرت تو کار خودت باشه

That"s kind of you

نظر لطف شماست

Say hello to ... for me

سلام منو به ... برسون


  
  

A real friend
is one who walks in
when the rest
of the world walks out

یک دوست واقعی اونی هستش که وقتی میاد
که تموم دنیا از پیشت رفتن

Everyone hears
what you say.
Friends listen to
what you say.
Best friends
listen to what you don"t
say.

هر کسی چیزایی رو که شما می گین می شنوه
ولی دوستان به حرفای شما گوش می دن.
اما بهترین دوستان
حرفایی رو که شما هرگز نمی گین می شنون

If you live to be a hundred,
I want to live to be
a hundred minus one day,
so I never have to live
without you.
Winnie the Pooh

اگر می خوای صد سال زندگی کنی
من می خوام یه روز کمتر از صد سال زندگی کنم
چون من هرگز نمی تونم بدون تو زنده باشم


88/8/28::: 8:0 ع
نظر()
  

بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ

وَشَرَوْهُ بِثَمَنٍ بَخْسٍ دَرَاهِمَ مَعْدُودَةٍ وَکَانُوا فِیهِ مِنَ الزَّاهِدِینَ (??)  وَقَالَ الَّذِی اشْتَرَاهُ مِن مِصْرَ لاِمْرَأَتِهِ أَکْرِمِی مَثْوَاهُ عَسَى أَن یَنفَعَنَا أَوْ نَتَّخِدَهُ وَلَداً وَکَذلِکَ مَکَّنَّا لِیُوسُفَ فِی الآرْضِ وَلِنُعَلِّمَهُ مِن تَأْوِیلِ الآحَادِیثِ وَاللَّهُ غَالِبٌ عَلَى أَمْرِهِ وَلکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لاَ یَعْلَمُونَ (??) وَلَمَّا بَلَغَ أَشُدَّهُ آتَیْنَاهُ حُکْماً وَعِلْماً وَکَذلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنِینَ (??) وَرَاوَدَتْهُ الَّتِی هُوَ فِی بَیْتِهَا عَن نَفْسِهِ وَغَلَّقَتِ الآبَوْابَ وَقَالَتْ هَیْتَ لَکَ قَالَ مَعَاذَ اللَّهِ إِنَّهُ رَبِّی أَحْسَنَ مَثْوَایَ إِنَّهُ لاَ یُفْلِحُ الظَّالِمُونَ (??) وَلَقَدْ هَمَّتْ بِهِ وَهَمَّ بِهَا لَوْلاَ أَن رَأى بُرْهَانَ رَبِّهِ کَذلِکَ لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ وَالْفَحْشَاءَ إِنَّهُ مِنْ عِبَادِنَا الْمُخْلَصِینَ (?4) وَاسْتَبَقَا الْبَابَ وَقَدَّتْ قَمِیصَهُ مِن دُبُرٍ وَأَلْفَیَا سَیِّدَهَا لَدَى الْبَابِ قَالَتْ مَا جَزَاءُ مَنْ أَرَادَ بِأَهْلِکَ سُوءاً إلاّ أَن یُسْجَنَ أَوْ عَذَابٌ أَلِیمٌ (??) قَالَ هِیَ رَاوَدَتْنِی عَن نَفْسِی وَشَهِدَ شَاهِدٌ مِنْ أَهْلِهَا إِن کَانَ قَمِیصُهُ قُدَّ مِن قُبُلٍ فَصَدَقَتْ وَهُوَ مِنَ الْکَاذِبِینَ (??) وَإِن کَانَ قَمِیصُهُ قُدَّ مِن دُبُرٍ فَکَذَبَتْ وَهُوَ مِنَ الصَّادِقِینَ (??) فَلَمَّا رَأى قَمِیصَهُ قُدَّ مِن دُبُرٍ قَالَ إِنَّهُ مِن کَیْدِکُنَّ إِنَّ کَیْدَکُنَّ عَظِیمٌ (??) یُوسُفُ أَعْرِضْ عَنْ هذَا وَاسْتَغْفِرِی لِذَنبِکِ إِنَّکِ کُنْتِ مِنَ الْخَاطِئِینَ (??) وَقَالَ نِسْوَةٌ فِی الْمَدِینَةِ امْرَأَتُ الْعَزِیزِ تُرَاوِدُ فَتَاهَا عَن نَفْسِهِ قَدْ شَغَفَهَا حُبّاً إِنَّا لَنَرَاهَا فِی ظَلالٍ مُبِینٍ (??) فَلَمَّا سَمِعَتْ بِمَکْرِهِنَّ أَرْسَلَتْ إِلَیْهِنَّ وَأَعْتَدَتْ لَهُنَّ مُتَّکَأً وَآتَتْ کُلَّ وَاحِدَةٍ مِنْهُنَّ سِکِّیناً وَقَالَتِ اخْرُجْ عَلَیْهِنَّ فَلَمَّا رَأَیْنَهُ أَکْبَرْنَهُ وَقَطَّعْنَ أَیْدِیَهُنَّ وَقُلْنَ حَاشَ لِلَّهِ مَا هذَا بَشَراً إِنْ هذَا إلاّ مَلَکٌ کَرِیمٌ (??) قَالَتْ فَذَلِکُنَّ الَّذِی لُمْتُنَّنِی فِیهِ وَلَقَدْ رَاوَدتُّهُ عَن نَّفْسِهِ فَاسْتَعْصَمَ وَلَئِن لَّمْ یَفْعَلَ مَا ءَامُرُهُ لَیُسْجَنَنَّ وَلَیَکُوناً مِنَ الصَّاغِرِینَ (??) قَالَ رَبِّ السِّجْنُ أَحَبُّ إِلَیَّ مِمَّا یَدْعُونَنِی إِلَیْهِ وَإلاّ تَصْرِفْ عَنِّی کَیْدَهُنَّ أَصْبُ إِلَیْهِنَ وَأَکُن مِنَ الْجَاهِلِینَ (??) فَاسْتَجَابَ لَهُ رَبُّهُ فَصَرَفَ عَنْهُ کَیْدَهُنَّ إِنَّهُ هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ (?4) ثُمَّ بَدَا لَهُمْ مِن بَعْدِ مَا رَأَوُا الآیَاتِ لَیَسْجُنُنَّهُ حَتَّى حِینٍ (??) وَدَخَلَ مَعَهُ السِّجْنَ فَتَیَانِ قَالَ أَحَدُهُمَا إِنِّی أَرَانِی أَعْصِرُ خَمْراً وَقَالَ الآخَرُ إِنِّی أَرَانِی أَحْمِلُ فَوْقَ رَأْسِی خُبْزاً تَأْکُلُ الطَّیْرُ مِنْهُ نَبِّئْنَا بِتَأْوِیلِهِ إِنَّا نَرَاکَ مِنَ الْمُحْسِنِینَ (??) قَالَ لاَ یَأْتِیکُمَا طَعَامٌ تُرْزَقَانِهِ إلاّ نَبَّأْتُکُمَا بِتَأْوِیلِهِ قَبْلَ أَن یَأْتِیَکُمَا ذلِکُمَا مِمَّا عَلَّمَنِی رَبِّی إِنِّی تَرَکْتُ مِلَّةَ قَوْمٍ لاَّ یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَهُم بِالآخِرَةِ هُمْ کَافِرُونَ (??) وَاتَّبَعْتُ مِلَّةَ آبَائی إِبْرَاهِیمَ وَإِسْحَاقَ وَیَعْقُوبَ مَا کَانَ لَنَا أَن نُّشْرِکَ بِاللَّهِ مِن شَیْ‏ءٍ ذلِکَ مِن فَضْلِ اللَّهِ عَلَیْنَا وَعَلَى النَّاسِ وَلکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لاَ یَشْکُرُونَ (??) یَا صَاحِبَیِ السِّجْنِ ءَأَرْبَابٌ مُّتَفَرِّقُونَ خَیْرٌ أَمِ اللَّهُ الْوَاحِدُ الْقَهَّارُ (??) مَا تَعْبُدُونَ مِن دُونِهِ إلاّ أَسْماءً سَمَّیْتُمُوهَا أَنتُمْ وَآبَاؤُکُم مَّا أَنزَلَ اللَّهُ بِهَا مِن سُلْطَانٍ إِنِ الْحُکْمُ إلاّ لِلَّهِ أَمَرَ أَلاَّ تَعْبُدُوا إلاّ إِیَّاهُ ذلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ وَلکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لاَ یَعْلَمُونَ (4?)

به نام خداوند بخشنده‌ی مهربان

20. و «سرانجام‏،» او را به بهای کمی ـ چند درهم‏ ـ فروختند؛ و نسبت به‏ «فروختن‏» او، بی رغبت بودند «؛چرا که می‏ترسیدند رازشان فاش شود».
21. و آن کس که او را از سرزمین مصر خرید [= عزیز مصر]، به همسرش گفت‏: «مقام وی را گرامی دار، شاید برای ما سودمند باشد؛ و یا او را بعنوان فرزند انتخاب کنیم‏.» و اینچنین یوسف را در آن سرزمین متمکّن ساختیم‏. «ما این کار را کردیم‏، تا او را بزرگ داریم‏؛ و» از علم تعبیر خواب به او بیاموزیم‏؛ خداوند بر کار خود پیروز است‏، ولی بیشتر مردم نمی‏دانند.
22. و هنگامی که به بلوغ و قوّت رسید، ما «حکم‏» [= نبوّت‏] و «علم» به او دادیم‏؛ و اینچنین نیکوکاران را پاداش می‏دهیم‏.
23. و آن زن که یوسف در خانه او بود، از او تمنّای کامجویی کرد؛ درها را بست و گفت‏: «بیا (بسوی آنچه برای تو مهیاست‏!)» «یوسف‏» گفت‏: «پناه می‏برم به خدا! او [= عزیز مصر] صاحب نعمت من است‏؛ مقام مرا گرامی داشته‏؛ «آیا ممکن است به او ظلم و خیانت کنم‏؟!» مسلّماً ظالمان رستگار نمی‏شوند.»
24. آن زن قصد او کرد؛ و او نیز- اگر برهان پروردگار را نمی‏دید- قصد وی می‏نمود. اینچنین کردیم تا بدی و فحشا را از او دور سازیم‏؛ چرا که او از بندگان مخلص ما بود.
25. و هر دو به سوی در، دویدند «در حالی که همسر عزیز، یوسف را تعقیب می‏کرد»؛ و پیراهن او را از پشت «کشید و» پاره کرد. و در این هنگام‏، آقای آن زن را دم دریافتند. آن زن گفت‏: «کیفر کسی که بخواهد نسبت به اهل تو خیانت کند، جز زندان و یا عذاب دردناک‏، چه خواهد بود؟!»
26. «یوسف‏» گفت‏: «او مرا با اصرار به سوی خود دعوت کرد!» و در این هنگام‏، شاهدی از خانواده آن زن شهادت داد که‏: «اگر پیراهن او از پیش رو پاره شده‏، آن آن راست می‏گوید، و او از دروغگویان است‏.
27. و اگر پیراهنش از پشت پاره شده‏، آن زن دروغ می‏گوید، و او از راستگویان است‏.»
28. هنگامی که «عزیز مصر» دید پیراهن او [= یوسف‏] از پشت پاره شده‏، گفت‏: «این از مکر و حیله شما زنان است‏؛ که مکر و حیله شما زنان‏، عظیم است.
29. یوسف از این موضوع‏، صرف ‏نظر کن؛ و تو ای زن نیز از گناهت استغفار کن‏، که از خطاکاران بودی.»
30. «این جریان در شهر منعکس شد؛» گروهی از زنان شهر گفتند: «همسر عزیز، جوانش [= غلامش‏] را بسوی خود دعوت می‏کند. عشق این جوان‏، در اعماق قلبش نفوذ کرده‏، ما او را در گمراهی آشکاری می‏بینیم‏.»
31. هنگامی که «همسر عزیز» از فکر آنها باخبر شد، به سراغشان فرستاد «و از آنها دعوت کرد»؛ و برای آنها پشتی «گرانبها، و مجلس باشکوهی‏» فراهم ساخت‏؛ و به دست هر کدام‏، چاقویی «برای بریدن میوه‏» داد؛ و در این موقع «به یوسف‏» گفت‏: «وارد مجلس آنان شو!» هنگامی که چشمشان به او افتاد، او را بسیار بزرگ «و زیبا» شمردند؛ و «بی‏توجه‏» دستهای خود را بریدند؛ و گفتند: «منزّه است خدا! این بشر نیست‏؛ این یک فرشته بزرگوار است‏!»
32. «همسر عزیز» گفت‏: «این همان کسی است که بخاطر «عشق‏» او مرا سرزنش کردید. «آری‏،» من او را به خویشتن دعوت کردم‏؛ و او خودداری کرد. و اگر آنچه را دستور می‏دهم انجام ندهد، به زندان خواهد افتاد؛ و مسلّماً خوار و ذلیل خواهد شد.»
33. «یوسف‏» گفت‏: «پروردگارا! زندان نزد من محبوبتر است از آنچه اینها مرا بسوی آن می‏خوانند؛ و اگر مکر و نیرنگ آنها را از من باز نگردانی‏، بسوی آنان متمایل خواهم شد و از جاهلان خواهم بود.»
34. پروردگارش دعای او را اجابت کرد؛ و مکر آنان را از او بگردانید؛ چرا که او شنوا و داناست.
35. و بعد از آنکه نشانه ‏های «پاکی یوسف‏» را دیدند، تصمیم گرفتند او را تا مدّتی زندانی کنند.
36. و دو جوان‏، همراه او وارد زندان شدند؛ یکی از آن دو گفت‏: «من در خواب دیدم که «انگور برای‏» شراب می‏فشارم‏.» و دیگری گفت‏: «من در خواب دیدم که نان بر سرم حمل می‏کنم‏؛ و پرندگان از آن می‏خورند؛ ما را از تعبیر این خواب آگاه کن که تو را از نیکوکاران می‏بینیم‏.»
37. «یوسف‏» گفت‏: «پیش از آنکه جیره غذایی شما فرا رسد، شما را از تعبیر خوابتان آگاه خواهم ساخت‏. این‏، از دانشی است که پروردگارم به من آموخته است‏. من آیین قومی را که به خدا ایمان ندارند، و به سرای دیگر کافرند، ترک گفتم «و شایسته چنین موهبتی شدم‏».
38. من از آیین پدرانم ابراهیم و اسحاق و یعقوب پیروی کردم‏. برای ما شایسته نبود چیزی را همتای خدا قرار دهیم‏؛ این از فضل خدا بر ما و بر مردم است‏؛ ولی بیشتر مردم شکرگزاری نمی‏کنند.
39. ای دوستان زندانی من‏! آیا خدایان پراکنده بهترند، یا خداوند یکتای پیروز؟!
40. این معبودهایی که غیر از خدا می‏پرستید، چیزی جز اسمهائی «بی‏مسمّا» که شما و پدرانتان آنها را خدا نامیده‏اید، نیست‏؛ خداوند هیچ دلیلی بر آن نازل نکرده‏؛ حکم تنها از آن خداست‏؛ فرمان داده که غیر از او را نپرستید. این است آیین پابرجا؛ ولی بیشتر مردم نمی‏دانند.


In the name of Allah the merciful and the compassionate

20
YUSUFALI: The (Brethren) sold him for a miserable price, for a few dirhams counted out: in such low estimation did they hold him!
21
YUSUFALI: The man in Egypt who bought him, said to his wife: "Make his stay (among us) honourable: may be he will bring us much good, or we shall adopt him as a son." Thus did We establish Joseph in the land, that We might teach him the interpretation of stories (and events). And Allah hath full power and control over His affairs; but most among mankind know it not.
22
YUSUFALI: When Joseph attained His full manhood, We gave him power and knowledge: thus do We reward those who do right.
23
YUSUFALI: But she in whose house he was, sought to seduce him from his (true) self: she fastened the doors, and said: "Now come, thou (dear one)!" He said: "Allah forbid! truly (thy husband) is my lord! he made my sojourn agreeable! truly to no good come those who do wrong!"
24
YUSUFALI: And (with passion) did she desire him, and he would have desired her, but that he saw the evidence of his Lord: thus (did We order) that We might turn away from him (all) evil and shameful deeds: for he was one of Our servants, sincere and purified.
25
YUSUFALI: So they both raced each other to the door, and she tore his shirt from the back: they both found her lord near the door. She said: "What is the (fitting) punishment for one who formed an evil design against thy wife, but prison or a grievous chastisement?"
26
YUSUFALI: He said: "It was she that sought to seduce me - from my (true) self." And one of her household saw (this) and bore witness, (thus):- "If it be that his shirt is rent from the front, then is her tale true, and he is a liar!
27
YUSUFALI: "But if it be that his shirt is torn from the back, then is she the liar, and he is telling the truth!"
28
YUSUFALI: So when he saw his shirt,- that it was torn at the back,- (her husband) said: "Behold! It is a snare of you women! truly, mighty is your snare!
29
YUSUFALI: "O Joseph, pass this over! (O wife), ask forgiveness for thy sin, for truly thou hast been at fault!"
30
YUSUFALI: Ladies said in the City: "The wife of the (great) "Aziz is seeking to seduce her slave from his (true) self: Truly hath he inspired her with violent love: we see she is evidently going astray."
31
YUSUFALI: When she heard of their malicious talk, she sent for them and prepared a banquet for them: she gave each of them a knife: and she said (to Joseph), "Come out before them." When they saw him, they did extol him, and (in their amazement) cut their hands: they said, "Allah preserve us! no mortal is this! this is none other than a noble angel!"
32
YUSUFALI: She said: "There before you is the man about whom ye did blame me! I did seek to seduce him from his (true) self but he did firmly save himself guiltless!....and now, if he doth not my bidding, he shall certainly be cast into prison, and (what is more) be of the company of the vilest!"
33
YUSUFALI: He said: "O my Lord! the prison is more to my liking than that to which they invite me: Unless Thou turn away their snare from me, I should (in my youthful folly) feel inclined towards them and join the ranks of the ignorant."
34
YUSUFALI: So his Lord hearkened to him (in his prayer), and turned away from him their snare: Verily He heareth and knoweth (all things(.
35
YUSUFALI: Then it occurred to the men, after they had seen the signs, (that it was best) to imprison him for a time.
36
YUSUFALI: Now with him there came into the prison two young men. Said one of them: "I see myself (in a dream) pressing wine." said the other: "I see myself (in a dream) carrying bread on my head, and birds are eating, thereof." "Tell us" (they said) "The truth and meaning thereof: for we see thou art one that doth good (to all)."
37
YUSUFALI: He said: "Before any food comes (in due course) to feed either of you, I will surely reveal to you the truth and meaning of this ere it befall you: that is part of the (duty) which my Lord hath taught me. I have (I assure you) abandoned the ways of a people that believe not in Allah and that (even) deny the Hereafter.
38
YUSUFALI: "And I follow the ways of my fathers,- Abraham, Isaac, and Jacob; and never could we attribute any partners whatever to Allah: that (comes) of the grace of Allah to us and to mankind: yet most men are not grateful.
39
YUSUFALI: "O my two companions of the prison! (I ask you): are many lords differing among themselves better, or the One Allah, Supreme and Irresistible?
40
YUSUFALI: "If not Him, ye worship nothing but names which ye have named,- ye and your fathers,- for which Allah hath sent down no authority: the command is for none but Allah: He hath commanded that ye worship none but Him: that is the right religion, but most men understand not...


  
<      1   2   3   4      >