دستهای مرددی را می گویم که اجازه می خواهند سر رشته ی افکارشان را میان تخته سیه روزگار باگچ سفیدروح تو درآمیزند.
نگاه کن!
پیوند دست تورامی گویم که نهال سبز روزگارشان شده است.
یکی از فلزات با ارزش طلا است .اما این فلز به راحتی به این ارزش نرسیده است.بلکه در ابتدا خاک بوده و پر از نا خالصی ،آن را ذوب کرده اند و نا خالصی آن بر اثر ذوب از بین رفته است تا به یک فلز با ارزش تبدیل شده است .انسان می تواند از این فلز نیز با ارزش تر باشد. برای رسیدن به این ارزش باید مانند همین فلز گداخته شود تا ناخالصی های او از بین برود .
خداوند برای این که انسان به ارزش واقعی خودش برسد امتحانات(سختی ها و آسانی های) زیادی پیش روی او قرار می دهد تا خالص و ناخالصی های انسان مشخص شود و انسان برای رفع آن ناخالصی ها تلاش کند .خداوند در این مورد می فرماید:
أَ حَسِبَ النَّاسُ أَنْ یُتْرَکُوا أَنْ یَقُولُوا آمَنَّا وَ هُمْ لا یُفْتَنُونَ # وَ لَقَدْ فَتَنَّا الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَلَیَعْلَمَنَّ اللَّهُ الَّذِینَ صَدَقُوا وَ لَیَعْلَمَنَّ الْکاذِبِینَ#
آیا مردم گمان کردند به حال خود رها میشوند و آزمایش نخواهند شد؟!# ما کسانی را که پیش از آنان بودند آزمودیم (و اینها را نیز امتحان میکنیم) باید علم خدا در مورد کسانی که راست میگویند و کسانی که دروغ میگویند تحقق یابد
پیام های آیه
1: ایمان، تنها با زبان و شعار نیست، بلکه همراه با آزمایش است(ادّعا کافی نیست، باید عملکرد را دید و قضاوت کرد.)«أَ حَسِبَ ... هُمْ لا یُفْتَنُونَ»
سعدیا گرچه سخندان و نصحیتگویی از عمل کار برآید به سخندانی نیست
2: آزمایش، یک سنّت الهی در طول تاریخ است. «وَ لَقَدْ فَتَنَّا الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ»
3: حوادث را تصادف نپنداریم همه اسباب آزمایش ما است. «فَتَنَّا»
4:آشنایی با تاریخ و حوادث پیشینیان، مردم را برای پذیرش حوادث آماده میکند. «مِنْ قَبْلِهِمْ»
5: دلیل آزمایشهای الهی، عینی و محقّق شدن علم ازلی خداوند و جدا شدن مؤمنان واقعی و شکوفا شدن استعدادهای درونی و به فعلیّت رسیدن آن ها است. «فَلَیَعْلَمَنَّ ... الَّذِینَ صَدَقُوا وَ ... الْکاذِبِینَ»
آدرس آیه:سوره مبارکه عنکبوت آیه های 2 و 3
آدرس تفسیر :تفسیر نور سوره مبارکه عنکبوت
روزی یکی از انصار که نامش ثعلبه بود نزد رسول خدا آمد و گفت یا رسول الله از خداوند بخواه به من ثروتی عطا نماید.حضرت فرمودند :ای ثعلبه قانع باش مال کمی که شکر آن را بجا آوری بهتر است از ثروت زیار که نتوانی شکر آن را بجای آوری.ثعلبه رفت و چند روز دیگر دوباره درخواست خود را تکرار کرد.این دفعه رسول خدا به او فرمود :مگر من الگوی تو نیستم ؟ نمی خواهی همانند پیامبر خدا باشی ؟ سوگند به خدا اگر بخواهم کوه های زمین برایم طلا و نقره بشوند .می توانم ولی می بینی که من به آن چه خداوند داده راضی هستم .ثعلبه چند روز دیگر باز درخواست خود را تکرار کرد و گفت یارسول الله دعا کن !خداوند به من ثروتی بدهد ،من هم حق فقرا و نزدیکان و همه را خواهم داد .حضرت وقتی دیدند ثعلبه دست بردار نیست گفت :خدایا !به ثعلبه ثروتی مرحمت فرما .
بعد از دعای رسول خدا .ثعلبه رفت و گوسفندی خرید ،گوسفند به سرعت زیاد شد تا جایی که شهر مدینه برای او تنگ شد .ثعلبه اموال خود را برداشت و به کنار مدینه رفت .
ثعلبه قبلا تمام نمازهایش را در مسجد و پشت سر رسول خدا می خواند ،اما رفته رفته گوسفندانش آن قدر زیاد شد که دیگر نتوانست در نماز جماعت شرکت کند و فقط در نماز جمعه شرکت می کرد .تدریجا گرفتاری دنیا زیادتر شد و روز به روز بر ثروت او افزوده شد به طوری که دیگر نتوانست در کنار مدینه بماند و به ناچار به نقطه دورتری رفت و فرصت نماز جمعه را هم از دست داد .آیه زکان نازل شد پیامبر شخصی را برای گرفتن زکات نزد ثعلبه فرستاد .مامور فرمان پیامبر را به او ابلاغ کرد و از او خواست تا زکاتش را بپردازد . ثعلبه زکات اموالش را نداد و گفت :این همان جزیه است که از یهود و نصارا می گیرند .مگر من کافر هستم ؟مامور برگشت و جریان را خرمت رسول خدا نقل کرد .رسول خدا فرمودند : وای بر ثعلبه وای بر ثعلبه !در همین موقع فورا چند آیه از قرآن نازل شد :
وَ مِنْهُمْ مَنْ عاهَدَ اللَّهَ لَئِنْ آتانا مِنْ فَضْلِهِ لَنَصَّدَّقَنَّ وَ لَنَکُونَنَّ مِنَ الصَّالِحِین#فَلَمَّا آتاهُمْ مِنْ فَضْلِهِ بَخِلُوا بِهِ وَ تَوَلَّوْا وَ هُمْ مُعْرِضُون#فَأَعْقَبَهُمْ نِفاقاً فِی قُلُوبِهِمْ إِلی یَوْمِ یَلْقَوْنَهُ بِما أَخْلَفُوا اللَّهَ ما وَعَدُوهُ وَ بِما کانُوا یَکْذِبُونَ
و برخی از آنان با خدا پیمان بسته بودند که اگر خداوند از فضل خویش به ما عطا کند، حتماً صدقه (زکات) خواهیم داد و از نیکوکاران خواهیم بود.پس چون خداوند از فضل خویش به آنان بخشید، بدان بخل ورزیدند و (به پیمان) پشت کرده و رویگردان شدند.سرانجام به دنبال آن که با خدا در آنچه پیمان بسته بودند، خلف وعده کردند و بدان سبب که دروغ میگفتند، (خداوند، روحِ) نفاق را تا روزی که به دیدار او رسند، (روز مرگ یا قیامت)، در دلهای آنان قرار داد.
دوستان خوبم مال دنیا یکی از امتحانات الهی است که ثعلبه در آن مردود شد.آیا ما در امتحانات الهی قبول می شویم یا مردود می شویم؟؟؟ایا ما حقوق واجب(خمس ، زکات و....) اموال مان را می دهیم؟؟؟؟
آدرس آیه:سوره توبه آیه های 75 و 76 و77
آدرس داستان:داستان های بحار الانوار ج 3
گاهی تصمیم می گیریم به فقیری آبرومند کمک کنیم اما لحظه ای از این تصمیم نمی گذرد که ترسی در دل ما جای می گیرد و با خود فکر می کنیم که :نکند خودم فردا نیازمند بشوم یا با دادن این پول به فقیر از ثروت من کم بشود!
گاهی گرسنه می شویم و پولی هم برای خریدن غذا نداریم و از مقابل یک رستوران عبور می کنیم و بوی قرمه سبزی به مشام ما می رسد و اتفاقا صاحب رستوران هم نیست و ما به راحتی می توانیم یک فیش غذا را برداریم. در این جا دو نمونه فکربه سراغ ما می آید یکی این که : باخودمان فکر می کنیم که دست زدن به مال مردم حرام است و لذا سعی می کنیم گرسنگی را تحمل کنیم تا فرجی بشود .دومین فکری که به ذهن ما خطور می کند این است که می گویم بی خیال حرام وحلال و دست به طرف فیش ها برده و یک فیش برمیداریم و خلاصه یک قرمه سبزی را...
گاهی با خبر می شویم که ماشین مان در جاده تصادف کرده و خیلی خسارت دیده و از شنیدن این خبر خیلی ناراحت می شویم و این جمله ممکن است به زبان ما جاری شود :خدایا چرا من!! و ممکن است که نا امیدی در زندگی ما سایه بیندازد و عبادت الهی را از ما بگیرد
گاهی گوشی تلفن به صدا در می آید، گوشی را برمی داریم :برادرمان پشت خط است احوال پرسی می کند اما صدایش پر از بغض است گریه امانش نمی دهد و با صدایی لرزان می گوید پدرمان به رحمت خدا رفت و دل ما را ناراحتی فرا می گیرد
گاهی آسمان درهای بارشش را می بندد و قطرات باران را از ما دریغ می کند و در نقطه ای دیگر از زمین آسمان دریای دلش را خالی می کند و خانه های گرم مردم را سیل خراب می کند و محصولات کشاورزی مردم را از بین می برد
راستی چرا این مسائل روی می دهد ؟خدایا چرا گاهی این قضایا در زندگی ما انسان ها به وجود می آید؟خداوند در سوره مبارکه بقره آیه 155 به جواب این سوال ها می پردازد و می فرماید:به یقین ما شما را با اموری از قبیل :ترس،گرسنگی و کاهش در مال ها و جان ها و میوها آزمایش می کنیم و بشارت ده به صبر کننده گان
دوستان خوب ما برایی ساختن بدن آفریده نشده ایم بلکه برای پرورش روح ساخته شده ایم پس بیایید با صبر در مقابل نا ملاایمات زندگی و کسب نمره قبولی در کنکور الهی روح خود را الهی کنیم و مقام خلیفه اللهی را کسب کنیم!!
تبلیغ تجربهها و راهکارها
بعد از ظهر یکی از روزهای پایانی مرداد ماه به سوی منزل استاد فرزانه، حضرت حجة الاسلام والمسلمین حاج شیخ محمد صادق نجمی، رهسپار شدیم. عالم فرهیختهای که همه کس او را با فعالیتهایی چون: تألیف، تحقیق، تأسیس دانشگاه و تبلیغ و ارشاد میشناسند.
آنچه پیش رو دارید، حاصل گفتگویی است که به موضوع تبلیغ و روشهای آن پرداخته است.
مبلغان: با تشکر از حضرتعالی که وقت گرانبهایتان را در اختیار ما قرار دادید، لطفا در مورد شرح حال و وضعیت تحصیلی خودتان صحبت بفرمایید؟
نجمی: بسم اللّه الرحمن الرحیم «وَلْتَکُنْ مِنْکُمْ اُمَّةٌ یَدْعُونَ اِلیَ الْخَیرِ وَیأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَیَنْهَوُن عَنِ المُنْکَرِ.»
بنده در سال 1315 ه•• . ش در روستای «هریس» از اطراف شبستر متولد شدم. پدرم مرحوم حجت الاسلام والمسلمین حاج میرزا احمد هریسی از روحانیون منبری بود و علاقه فراوانی به منبر و مطالعه داشت. برای هر منبر، یکی دو ساعت مطالعه میکرد و منبرش همیشه تازگی داشت و مادرم هم بانوی مؤمنه و از سادات حسینی آذربایجان بود.
تحصیلات بنده در سنّ 8 سالگی از مکتب خانهای که در روستایمان وجود داشت شروع شد. کتابهای: گلستان، دیوان حافظ، ابواب الجنان، تنبیه الغافلین و ادبیات فارسی را در آنجا یاد گرفتم. مرحوم پدرم علاقه داشتند که من در رشته مذهبی و در سلک روحانیت باشم. از اینرو، خودشان شروع به تدریس صرف میر، جامع المقدمات، قسمتی از سیوطی و مقداری از شرح جامی برای حقیر نمودند و پس از آن، مرا با خودشان به تبریز آوردند و در مسجد جامع (مدرسه طالبیه) از ریاست محترم آن مدرسه، مرحوم آیت اللّه حاج شیخ هدایت غروی، حجرهای برایم گرفتند و بنده یک سال و اندی در تبریز مشغول خواندن حاشیه و معالم بودم.
هیچکس نمی داند که آیا محیط و طبع انسان سبب تفاوت در رفتار او نسبت به پسران و دختران می گردد و یا روش تربیت او. اما تحقیقات نشان دادهاند که والدین می توانند نقش بسیار مهمی را در کمک و حمایت کودکانشان در جهت یافتن روش هایی سالم و مفید برای مقابله و روبه رو شدن با تعصبات مربوط به جنسیت ایفا نمایند. اولین قدم برای دستیابی به این امر مهم آگاهی از نیازهای کودکان می باشد.
بعضی راهها که ما والدین ناآگاهانه احساسات بچهها را از آن طریق سرکوب میکنیم عبارت اند از:
1. محافظت: «من به تو اطمینان میدم که گربه الان بیرون از خانه است. تو اصلا نگران این موضوع نباش»
2. تنبیه کردن: «برای یک ماه از بازی با گربه محروم هستی»
3. حل مسأله: «چرا خوشحال نیستی؟ ما داریم میریم بیرون که بستنی بخوریم و تو نباید در باره اون ماجرا بیشتر از این فکر کنی»
4. نتیجه اخلاقی گرفتن: «چه طور میتونی اینقدر بیمسؤولیت باشی! من وقتی بچه بودم خیلی دختر مسؤولیتپذیری بودم و هرگز نمیذاشتم چنین اتفاقی بیفته.»
5. انکار: «تو نباید احساس گناه کنی، تقصیر تونبود!»
6. تحقیر: «من نمیتونم باور کنم که تو گذاشتی چنین اتفاقی بیفته، چه طور این کار رو کردی، تو مایهی خجالت هستی. من به دوستات میگم که تو چهکار کردی تا دیگه هرگز نذاری چنین اتفاقاتی بیفته.»
7. ترحم: «آه، عزیزم، اون گربه ی بد نباید میپرید و تو رو میترسوند»
8. سخنرانی: «از حالا به بعد تو باید بیشتر دقت کنی خانوم کوچولو، من از تو میخوام که همیشه قبل از انجام کاری چک کنی که... »
مهرورزی به مردم
اگر دین اسلام را دین محبّت و دوستی نامگذاری کنیم کار گزافی نکرده ایم و نام مناسبی بر این آیین فطری نهاده ایم . در بسیاری از آداب اجتماعی و قوا نین حیاتِ جمعی که در دین مقدس اسلام وجود دارد ، مهر محبت ، محور قرار گرفته است . و هدف نهایی ، از آن دستورات ، تأمین خلاء عاطفی در جامعه می باشد و بدیهی است هر جامعه ای که مردُ مانش با هم مهربان و دلرحم باشند ، زیستن در چنین جامعه ای بسیار گوارا و مطلوب و مایه خوشبختی خواهد بود .
موضوعات تحقیقی پیشنهادی در رشته روان شناسی (پایان نامه و طرح)
متغیرهای مهم و جدید(برای تحقیق) پیشنهادی عبارتند از :
هوش معنوی، فراشناخت، رضایت از زندگی، اهمالکاری، اهمالکاری تحصیلی، عزت تن، هوش سازمانی یا هوش تجاری، امید به زندگی، سرسختی روان شناختی،مکانیزمهای دفاعی، خودکنترلی.
شما می توانید این متغیرها را در کنار متغیرهای روان شناختی پرکاربردی مثل صفات شخصیتی ، سلامت روان، هوش هیجانی، رضایت شغلی ، رضایت زناشویی ، پیشرفت تحصیلی و غیره قرار دهید یا به صورت مقایسه ای در دو یا چند گروه مورد مقایسه قرار دهید و موضوعات پایان نامه و تحقیقات خوب ،مفید و جدیدی انجام دهید.
مثال:
رابطه بین هوش معنوی و صفات شخصیتی
رابطه بین خودکنترلی و سلامت روان و صفات شخصیتی در کارکنان ....