سلمان هدایت - روانشناسی آوا
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
ایمان خود را با صدقه نگاه دارید ، و مالهاتان را با زکات دادن ، و موجهاى بلا را با دعا برانید . و از سخنان آن حضرت است به کمیل پسر زیاد نخعى [نهج البلاغه]
لوگوی وبلاگ
 

دسته بندی موضوعی یادداشتها
 
طبس مسینا ، سیل ، مقالات کامپیوتری ، ویندوز ، قیصر امین پور ، عشق ، عکس ، فوتسال ، فرش ، مادرزن ، شعر ، شهادت ، بیرجند ، آرمیون ، ترجمه ، ترجمه انگلیسی ، ترجمه فارسی ، تغذیه ، تلاشگران ، چشم ، چله ، حاج علی جان ، حاملگی ، حجاج ، خانوار ، خداوند ، خط ، خوسف ، داماد ، داور ، دختر ، درمان علایم ، درمیان ، دستگاه قضایی ، دکتر شریعتی ، دلتنگی ، دیر شکوفایی زبان ، ذهن ، رشد ، رمضان ، روانگردان ، ریه ، زارع ، زخم زبان ، زعفران ، زمستان ، سالن ورزشی وحدت طبس مسینا ، سرطان ، سرطان بینی ، سن ازدواج ، سنتوری ، سولفور ، سیر ، سیگار ، آسیاب جان محمد ، آل عمران ، آلعمران ، آمار ، آنفولانزای پرندگان ، آیدی ، اختلال یادگیری ، اختلالات زبانی ، ازدواج ، ازدواج هوشیارانه ، اس ام اس ، اس ام اس با ترجمه ، استقلال ، اسکرین سیور ، اسلام ، اصغری ، اطلاع رسانی ، انتخابات ریاست جمهوری ، اوتیسم ، ایرانیان باستان ، باران ، باطری ، بهار ، بیجار ، بیش فعالی ، بیماری ، پارکینسون ، پدر ، پرستش ، پسر ، پویا ، پیتزا ، پیتزاء سبزیجات ، پیتزای سبزی ، پیروزی ، تاریحچه فرش ایران ، تالاسمی ، تخریب ، شهر طبس مسینا ، طاووس ، طبیعت ، عارفانه ، عزت ، عشایر ، مجلس ، فرماندار ، قالیچه ، قرآن کریم ، قضاوت ، قلب ، عناب ، عید قربان ، فارسی کردن اعداد در ورد ، فاطمه نظری ، فجر ، عشقی نژاد ، عصب شناختی ، 13 آبان ، Truth حقیقت Trust اعتماد Trash آشغال Thrush برفک دهان ، آبی آرام ، کارت گرافیک ، کامژیوتر ، کردستان ، کشیدن حروف ، کلیه ، کوچ ، کوچه های خراسان ، کودکان عقب مانده ذهنی ، گاز ، گزیک ، گفتگو با خدا ، گل کلم ، گلبولهای قرمز ، گلدون ، گلو ، گیاه ، لب تاب ، لوزالمعده ، یلدا ، یونانی ، مقدسات ، مهارتهای ادراکی در کودکان ، موسیقی درمانی ، میخ ، میرمحرابی ، ناحیه حرکتی تکلم : یا برکا ، نارساخوانی ، نقاشی ، نوروپسیکولوژی ، نوروز ، هفته های اول بارداری ، هنر درمانی ، وحدت ، وحید شمسایی ، وقت زیارت ، ویتامینها ، ویرانی ،

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :63
بازدید دیروز :194
کل بازدید :737774
تعداد کل یاداشته ها : 1346
04/2/10
12:26 ع
مشخصات مدیروبلاگ
 
سلمان هدایت[300]

خبر مایه
لوگوی دوستان
 

میکروبیولوژی علمی است که از نحوه زندگی موجودات کوچک مانند قارچ‌ها، انگل‌ها، باکتری‌ها و پروتوزوئرها بحث می‌کند. به همین جهت دامنه این علم گسترش زیادی پیدا کرده و در شعب مختلف علوم رسوخ نموده است. در تدوین این اثر سعی شده است تا درباره پوشش میکروب‌ها، سیتوپلاسم و ساختمان شیمیایی باکتری‌ها، ضمایم ساختمانی باکتری‌ها، دستگاه‌های هسته‌ای در میکروب‌ها، ازدیاد و تکثیر میکروب‌ها، فاکتورهای رشد و تغذیه میکروب‌ها و نیز آنزیم‌ها، مطالبی به طور مشروح ذکر گردد.میکروبیولوژی علمی است که از نحوه زندگی موجودات کوچک مانند قارچ‌ها، انگل‌ها، باکتری‌ها و پروتوزوئرها بحث می‌کند. به همین جهت دامنه این علم گسترش زیادی پیدا کرده و در شعب مختلف علوم رسوخ نموده است. در تدوین این اثر سعی شده است تا درباره پوشش میکروب‌ها، سیتوپلاسم و ساختمان بنا به تعریف نویسنده در مقدمه، میکروبیولوژی علمی است که از نحوه زندگی موجودات کوچک مانند قارچ‌ها، انگل‌ها، باکتری‌ها و پروتوزوئرها بحث می‌کند. به همین جهت دامنه این علم گسترش زیادی پیدا کرده و در شعب مختلف علوم رسوخ نموده است. در تدوین این اثر سعی شده است تا درباره پوشش میکروب‌ها، سیتوپلاسم و ساختمان شیمیایی باکتری‌ها، ضمایم ساختمانی باکتری‌ها، دستگاه‌های هسته‌ای در میکروب‌ها، ازدیاد و تکثیر میکروب‌ها، فاکتورهای رشد و تغذیه میکروب‌ها و نیز آنزیم‌ها، مطالبی به طور مشروح ذکر گردد
  
  
با توجه به شیوع بیماری آنفولانزای خوکی شایان ذکر مطالبی ضمن معرفی بیماری در زبان عام وراه های پیشگیری در این خصوص در پایه علمی میکروبیولوژی است

 این ویروس از آنفولانزای تیپ A می باشد ویروس H1N1 شناخته شده است.که اولین بار در سال 1918 میلادی در آمریکا شناخته شد و پس از یک دوره طولانی در آوریل 2009 (سال جاری) مجدداً این بیماری به نام Swine flu یا آنفولانزای خوکی با شکل، قدرت و توانایی بیماریزایی متفاوت از گذشته در ایالات کالیفرنیای جنوبی از کشور آمریکا گزارش گردید . اگر چه Swine flu آنفولانزای خوکی نام گرفته، اما این به آن معنی نیست که این بیماری از خوک به انسان انتقال می یابد بلکه در آزمایشات بعمل آمده از این ویروس مشخص شده که تعدادی از ژن های آن شبیه به آنفولانزای ویروسی می باشد که در خوک های شمال آمریکا یافته اند. در عین حال بدلیل شباهت بروز این آنفولانزا در خوک های اروپا و آسیا و مرغان و انسان ها، دانشمندان آنرا یک آنفولانزای ویروسی چهارگانه نام نهاده اند.قدرت بیماری زایی این ویروس 3 برابر ویروس آنفولانزای معمولی بوده و بیشترین شیوع آن در فصل سرد می باشد. انتقال آن از انسان به انسان می باشد (نه حیوان به انسان) معمولاً قسمت فوقانی سیستم تنفسی را درگیر می نماید و تنها در 1 تا 2 درصد می تواند منجر به مرگ شود که دلایل آن ذکر خواهد شد.

http://nursingcrib.com/wp-content/uploads/swine-flu.png

نشانه ها و علامت بیماری انفولانزای خوکی چیست؟

علائم این بیماری مشابه آنفولانزای فصلی همانند تب، سرفه، گلودرد، آب ریزش بینی، کوفتگی و درد بدن، سر درد، لرز و خستگی و در موارد مشخص اسهال، تهوع و استفراغ می باشد و در مواردی ممکن است این بیماری ویروسی پیشرفت نموده و ایجاد عفونت های شدید ریوی، گوشی و سینوسی نماید.

چگونه این ویروس انتقال می یابد؟
آخرین اطلاعات اظهار می کند که انتقال این بیماری از انسان به انسان از طریق سرفه، عطسه، تخلیه ترشحات بینی و دهان می باشد. که ویروس می تواند حداکثر تا فاصله 1.5 متری از طریق سرفه یا عطسه منتقل شود. اما راه دیگر انتقال تماس دست ها، با محیط آلوده به ویروس است. مانند دستگیره درب ها و یا وسایلی که بطور عمومی و مشترک استفاده می شود. دست تماس یافته با محیط آلوده به ویروس موجب انتقال ان از طریق دست آلوده شده به بینی و دهان و یا چشم می شود.

  
  

علمی بودن روان شناسی و توضیح کلمه پسیکولوژی
‏مطالعات تاریخ پیدایش علوم و تکامل آنها، نشانگر این حقیقت است‏که روانشناسی در آغاز نزد دانشمندان به عنوان یک علم شناخته نمی‏شدو قسمتی از فلسفه بود ولی پس از گذشت دوره‏ای بیش از 2000 سال، وضع‏ومقامی علمی پیدا کرد، این وضعیت، منحصر به علم روانشناسی نبود،علوم دیگر نیز کم و بیش چنین وضعی داشته‏اند.
یکی از دلائل علمی بودن روانشناسی آن است که روانشناسان کوشش‏می‏کنند با حقایق، سروکار داشته باشند و برای کشف حقایقی که تاکنون‏برای آنها روشن نشده است، از روش علمی استفاده کنند.
این علم مثل سایر علوم با کنجکاوی آدمی آغاز شده، انسانهای اولیه‏درباره جهان و آنچه آنها را دربر گرفته از خود سوالاتی می‏کردند واین سوالات و کنجکاوی‏ها و کوششی که برای پاسخ دادن به آنها می‏شدمنجر به پیدایش علوم طبیعی مثل نجوم و فیزیک و زیست‏شناسی و...گردید (1) .
و سوالات دیگر انسانها درباره خودش مخصوصا درباره رفتار و افعال‏روحی و بدنی منتهی به فلسفه عقلی و در نتیجه منجر به پیدایش علم‏روانشناسی گردید. برخی از تصورات جدید که اکنون درباره نفس انسانی‏در افکار دانشمندان وجود دارد از فیلسوف یونانی یعنی افلاطون(347 -427 ق م) گرفته شده است و بعد از ایشان ارسطو (322 - 384 ق م)مطلب تازه‏تری پیش کشید و ادعا کرد که نفس انسانی جز «کنش‏» وفرایندهای بدنی نیست. او عقیده داشت که برای فهم رفتار و تجربه‏آدمی باید کنش‏های بدنی او را که منجر به آن رفتار یا تجربه شده،باید مطالعه کرد.
در فلسفه عقلی ارسطو نیز، تصورات و یا صورت ذهنی، اهمیت زیادی‏داشته که آنها از تاثیر عوامل و محیط بر بدن پیدا می‏شوند وتاثیرات ذهنی، منشا و منبع پیدایش صورتهای ذهنی است و این‏تصورات می‏توانند با یکدیگر ترکیب شده، منشا تجربه آگاهی‏درانسانها بوده و در نتیجه باعث کنترل رفتار آدمی می‏شوند.
این‏گونه عقائد درباره نفس و حالات آن قدمهای بزرگی بود که در آن‏دوره جهت علمی کردن روانشناسی برداشته شد و در نتیجه دانشمندان‏متوجه شدند که آن قسمت از بدن آدمی که درکنترل رفتار او نقش اصلی‏را به عهده دارد مغز آدمی است نه قلب او. و سپس تحقیقات‏«جالینوس‏» پزشک یونانی قرن دوم میلادی (در حدود 200 - 130 بعد ازمیلاد) اطلاعات تازه‏ای درباره بدن آدمی و کار آن پدید آورد وهمین‏طور این تحقیقات ادامه پیدا کرد تا این که «دکارت‏» (1650 -1596 میلادی) درباره روانشناسی جدید نظرهای تازه‏ای بیان کرد.
در این حقیقت‏شکی وجود ندارد که نظرهای اشتباه و دور از حقیقت نیزدر میان عقائد دانشمندان دیده می‏شود و لکن مقصود از این بحثها این‏است که برای خوانندگان روشن گردد که روانشناسی از دیدگاه‏دانشمندان، داخل در علوم بوده و جزو علوم زیست‏شناسی است و در عین‏حال وجه ممیزه روانشناسی از علوم زیستی آن است که رفتارموجودات‏زنده را بشناسد.
نرمان ل. مان یکی از دانشمندان غربی درباره علمی بودن روانشناسی‏چنین اظهار نظر می‏کند (2) : «روانشناسی در حدود یک قرن قبل علمی‏شناخته شد این امر در نتیجه پیشرفتهای خاصی بود که نصیب روانشناسی‏و علم وظائف الاعضاء شده بود...».
گفتن این مطلب که روانشناسی دقیقا در چه موقع به صورت علم درآمدمشکل است ولی امروزه دانشمندان غرب معمولا سه نفر از دانشمندان‏آلمانی را از جمله کسانی می‏دانند که در معرفی روانشناسی به عنوان‏یک علم، سهم مهمی داشته‏اند:
یکی «وبر»، فیزیولوژیست معروف است که معتقد بود می‏توان بعضی ازجنبه‏های تجربی حسی را اندازه‏گیری و به صورت کمی نشان داد.
دانشمند دیگری که در علمی کردن روانشناسی نقش مهمی داشته فیزیک‏دان‏معروف آلمانی «فخنر» است و سومین دانشمندی که هم فیزیولوژیست‏بود و هم فیلسوف «ویلهلم وونت‏» که اولین آزمایشگاه روانشناسی راتاسیس نمود و بسیاری از دانشمندان او را به عنوان پدر روانشناسی‏علمی می‏شناسند زیرا او در دانشگاه (لایپزیک) آلمان اولین آزمایشگاه‏روانشناسی را افتتاح کرد... .
حال که اجمالی از تاریخ علمی شدن روانشناسی، از نظر خوانندگان‏گرامی گذشت این حقیقت را می‏دانیم که در ابتدای ورود در هر علمی‏بررسی و تعیین سه امر از باب مقدمه دخول در مباحث و مسائل آن علم‏از دیدگاه عقل و عقلا و فلاسفه و صاحبان فن فلسفه و علوم عقلی لازم‏می‏باشد آن سه چیز عبارتند از : تعریف علم; موضوع علم و فایده علم.
امر سوم یعنی فایده واهمیت علم روانشناسی را در مقالات گذشته اجمالامورد بحث و تحقیق قرار دادیم اینک دو امر، باقی مانده یعنی تعریف‏علم و موضوع آن لازم است مورد بررسی قرار گیرد.
واژه پسیکولوژی و مراد از آن‏قبل از بیان نظرات دانشمدنان غربی و اسلامی درباره تعریف علم‏روانشناسی لازم است این نکته راتذکر دهیم که علم‏النفس یا روانشناسی‏ترجمه کلمه «پسیکولوژی‏» (Psycholojy) نربان یونانی است مشتق ازدو کلمه یونانی یکی Psycre) پسیکه) و دیگری ( Logos) (لوگوس) به‏معنای علم و منطق و مفهوم و بیان و یا به معنای اصل و حقیقت‏یک‏شی. مجموع این دو کلمه به معنای مطالعه و یا تحقیق درباره نفس وروح است (3) .
دکتر «محمد حسن بیگدلی ضیائی‏» در کتاب روانشناسی تحلیلی، ص 12 در این باره چنین می‏نویسد:
«واژه‏ای که به نام روانشناسی برای شناساندن علم مطالعه و بررسی‏رفتار رواج یافته، ترجمه لغت «پسیکولوژی‏» یا باتلفظ انگلیسی(سالکالاجی) می‏باشد که در اصل از دو کلمه یونانی(پسیکه) به معنای‏روح و روان و (لوگوس) به مفهوم تحقیق و یا بیان مرکب شده است.
پسیکه مفاهیم متعددی دارد برخی آن را به معنای روح و بعضی دیگرروان تفسیر نموده‏اند. این کلمه نام یکی از خدایان افسانه‏ای یونان‏قدیم بوده که در ابتدای زندگی، بشری فناپذیر بوده، بعدا در زمره‏خدایان درآمده و جاودان گردید». برخی از دانشمندان از جمله مرحوم‏کاظم‏زاده ایرانشهر در کتاب اصول اساسی روانشناسی ص 19 در توضیح‏کلمه «سیکولوژی‏» به معنای روانشناسی و مصادیق آن چنین نوشته‏اند:
«در واقع این کلمه «پزیکولوژی‏» به معنای علم روانشناسی،مطالعات و معانی مختلف متعددی را دربر دارد که باید جداگانه تعریف‏شوند:
الف : جانداران(موجودات زنده) و خصوصا حیوانهای طبقه بالا و انسان‏دارای یک نوع رفتاری هستند که عبارت است از بجا آوردن عکس‏العمل‏هادر برابر تاثیرهائی که از بیرون دریافت می‏کنند و هم‏چنین عبارت ازتغییر دادن این عکس‏العمل‏ها از راه تجربه، روانشناسی عکس‏العمل‏هاعبارت از تدقیق این رفتار است از همه آن چیزهائی که حدود اعمال‏منتظم و نسبتا معین را که روانشناسی(به‏طور عموم) تدقیق می‏کند،تجاوز می‏نماید.
ب : هر انسانی درباره بعضی فکرها و هیجانها و تاثرها و تمایلها وفعلهائی که به تصور او شخصیت او را ترکیب می‏دهد، یک نوع ادراک وشعوری را دارا می‏باشد و تصور می‏کند که دیگران نیز ادراکی شبیه اورا دارند از اینرو موضوع روانشناسی ادراکی و یا تمایلی عبارت است‏از تدقیق این حالات و شرح و تقسیم آنها و جستجوی انتظام و آهنگ‏های‏تجربه‏آمیزی که آنها را نمایش می‏توانند داد».
چنان که خوانندگان گرامی ملاحظه می‏کنند، رفتار و بجا آوردن‏عکس‏العمل‏های حیوانات از جمله انسان در برابر تاثرهائی که ازبیرون دریافت می‏کنند، داخل در روانشناسی بوده به عنوان روانشناسی‏عکس‏العمل نامیده شده‏اند و نیز در مقابل فکرها و هیجانها و تاثرهاو تمایلها، انسانها یک نوع ادراک و شعوری دارند و از اینجا نوع‏خاصی از روانشناسی به نام «روانشناسی ادراکی‏» یا تمایلی پدید آمده، مورد بحث روانشناسان قرار می‏گیرد و در نتیجه روانشناسی تفکری و تنقیدی به وجود آمده است و در این حد نیز علم روانشناسی‏ایستا نبوده، گاهی در یک معنای محدود، روانشناسی عبارت است ازمجموع حالات و استعدادهای نفسی یک موجود و یا یک طبقه از موجودات‏مانند علم‏النفس یک انسان صنعت‏گر و یا یک مرد سیاسی و غیر آن دو.
در کتاب فرهنگ فلسفه به زبان آلمانی در شرح همین کلمه: (پزیخولوگی روانشناسی) می‏نویسد: (4) «علم نفس یعنی علم هر آنچه در زیر کلمه‏نفس فهمیده می‏شود علمی که از واقعیات تجربه‏های درونی مانند تخطرهاو گزارشها و فکرها و حسها و تاثرها و هیجانهای اراده و جز آنها وعلاوه بر اینها نیز از صورتهای تغییر جسمانی این حالات نفسی و مثلااز تقلید و استنباط از خط (گرافولوژی یعنی علم شناختن احوال انسان‏از طرز خط و تحریر او) بحث می‏کند».
علمهای مربوط به اعمال نفس تا آن درجه که به نام نتایج و اساسهابه علم‏النفس داخل باید شوند و مانند علوم راجع به شناختن بنیه‏ها ومزاجها و اختلاطها و امثال آنها جزو قلمرو روانشناسی هستند و خودروانشناسی به اسم علم هر آنچه که قائم به ذات است، یعنی نفس تنهااز آنرو ممکن است که یا عامل خود را فعلیت دهد یعنی به وسیله‏علائمی مانند سخن و اشاره در فعلی ظاهر سازد و یا از آنرو که علم‏وظائف الاعضای مغزی و سلسله اعصاب، عموما به عنوان جزء مقابل مادی‏نفس به اختیار آن علم گذاشته شود.
طریقه اول از طریف مراقبت نفس حاصل می‏گردد و دومی نیز مربوط به‏علم وظائف الاعضاء بوده و با علم رفتار تامین می‏گردد.
بعضی از دانشمندان، علم‏النفس را حتی به جامعه‏ها نیز عمومیت‏داده‏اند. دکتر حامد عبدالسلام زهران در کتاب علم‏النفس الاجتماعی چاپ‏قاهره سال 1984م مینویسد: «...علم‏النفس الاجتماعی فرع من فروع‏علم‏النفس یدرس السلوک الاجتماعی للفرد والجماعه ... و هو یهتم‏بدراسه التفاعل الاجتماعی و نتائج هذا التقابل و هدفه هو بناءمجتمع افضل قائم علی فهم سلوک الفرد و الجماعه...» یعنی «علم‏النفس اجتماعی فرعی از فروع مطلق علم‏النفس محسوب می‏گردد، در این‏نوع از روانشناسی سلوک اجتماعی برای فرد و جامعه مورد بحث و بررسی‏قرار می‏گیرد و در این علم، افعال اجتماعی و نتایج آن نیز مورداهتمام قرار می‏گیرد و هدف این نوع از روانشناسی ایجاد جامعه برتراست که سلوک فردی و اجتماعی را مورد مطالعه قرار می‏دهد».
تا اینجا محور کلام در روانشناسی و علم‏النفس، علم روح بود و لکن‏برخی از دانشمندان از این محور نیز تجاوز کرده ، علم عقل را درمحدوده روانشناسی و علم‏النفس نیز وارد نموده‏اند.
چنانکه سمیح عاطف الزین در کتاب خود علم‏النفس ج‏1، ص 12 چنین‏می‏نویسد:
«...و کان یظلق علی الابحاث التی تدور حول النفس علم‏الروح اوعلم‏العقل اذ لم یتمیز القدامی، بین النفس و الروح کما تحدث الیوم‏بل کانتا فی نظرهم شیئا واحدا ما ورائیا غیر ظاهر للعیان... و هذاو ان المفهوم الذی یقول بعلم الروح او علم العقل ظل متداولا فی‏القرون الوسطی و قد استعمله ایضا الفلاسفه اللاهوتیون انفسهم‏».
«یعنی «زمانهای قدیم، بحثهائی که بر محور نفس دور می‏زد علم روح‏یا علم عقل بکار برده می‏شد زیرا دانشمندان پیشین بین آن دو فرقی‏نمی‏گذاشتند و هر دو به یک معنی استعمال می‏شد و این معنی و مفهوم‏درباره علم روح یا علم عقل در قرون وسطی نیز بکار برده شده وفلاسفه «لاهوتیون‏» آن را بکار برده‏اند».
پی‏نوشت:
1- اصول روانشناسی تالیف: نرمان ل . مان. ترجمه و اقتباس دکترمحمود ساعتچی: ص 1 و 2 و 3.
2- اصول روانشناسی: ص 5 ، 6 و 8.
3- روانشناسی تحلیلی: ص 12 - اصول اساسی روانشناسی تالیف مرحوم‏کاظم‏زاده ایرانشهر: ص 19 - علم‏النفس الاجتماعی تالیف دکتر حامدعبدالسلام.
4- اصول اساسی روانشناسی تالیف مرحوم کاظم‏زاده ایرانشهر، ص 20.
درسهایی ازمکتب اسلام-سال77-شماره10


  
  

عزّت نفس
سال عزّت و افتخار حسینی, فرصتی است تا ارادت مندان و عاشقان حسین بن علی(ع) پیرامون زندگی و مبارزات آن امام همام مطالعه کرده و راه دست یابی به عزّت و عزّتمندی و عزّتمداری را فرا گرفته و با پیروی از آن نمونه کامل و به برکت اسلام و قرآن و خون سیدالشهدا(ع), برای خود افتخار و سربلندی کسب کنند.
معنا و مفهوم عزّت
عزّت از مهم ترین و بنیادی ترین اصول تربیتی اسلام است, زیرا اساس تربیت, عزّت است. اگر فرد با عزّت رشد کند و تربیت شود, به حالتی دست می یابد که پیوسته و در هر اوضاع و احوالی استوار باشد. عزّت آن حالتی است در انسان که نمی گذارد مغلوب کسی شود و شکست بخورد. راغب در مفردات می گوید: عزّت در اصل, آن حالتی است که انسان را مقاوم و شکست ناپذیر می سازد.1
عزیز به کسی می گویند که بر همه قاهر است و کسی نمی تواند بر او چیره شود. اگر خدای متعال (عزیز) است, به این دلیل است که او ذاتی است که هیچ چیزی از هیچ جهت نمی تواند بر او غلبه کند و موجودات عالم در برابر او ذلیل و ضعیف هستند, چون همه موجودات, ذاتاً فقیر و نیازمندند, مگر آن که خداوند متعال از رحمت بی انتهای خویش, بهره ای از عزّت به آنان ببخشد: (وَلِلّهِ العِزَّةُ وَلِرَسُولِه وَلِلْمُؤْمنینَ).2 عزّت فقط از آن خداوند است و هرکس که خواهان عزّت است, باید از خداوند بخواهد.
حقیقت عزّت
در حدیثی از پیامبر(ص) نقل شده که فرمود: (پروردگار شما همه روزه می گوید: منم عزیز و هرکس عزّت دو جهان خواهد, باید اطاعت عزیز کند). 3 در حقیقت, انسان آگاه و مؤمن باید آب را از دریا بگیرد که آب فراوان و زلال آن جاست. قرآن می فرماید: (مَنْ کَانَ یُرِیدُ العِزَّةَ فَلِلّهِ العِزَّةُ جَمیعاً;4 هرکه بزرگی و ارجمندی خواهد, پس بداند که بزرگی همه از خداست). امام حسن مجتبی(ع) در ساعات آخر عمرشان, هنگامی که یکی از یارانش به نام (جنادة بن ابی سفیان) از او اندرز خواست, ضمن نصایح ارزنده به وی فرمود: (هرگاه بخواهی بدون داشتن قبیله, عزیز باشی و بدون قدرت و حکومت, هیبت داشته باشی, از سایه ذلّت معصیت خدا بیرون آی و در پناه عزّت اطاعت او قرار گیر.)
عزّت مخصوص خداوند و دوستان اوست
در بعضی از آیات قرآن, (عزّت) علاوه بر خداوند, برای مؤمنان و پیامبر(ص) نیز قرار داده شده است, چرا که اولیا و دوستان خدا, پرتوی از عزّت او هستند; یعنی از پرتو عزّت پروردگار, عزّت کسب می کنند و در مسیر اطاعت و عبادت او قدم برمی دارند.
در روایات اسلامی تأکید شده است که مؤمن نباید وسایل و زمینه های ذلت خویش را فراهم سازد, چون خداوند خواسته که او عزیز و سربلند باشد و برای حفظ این عزّت بکوشد. امام صادق(ع) فرمودند: (مؤمن عزیز است و ذلیل نخواهد بود, مؤمن از کوه محکم تر و پر صلابت تر است, چرا که کوه را با کلنگ ها ممکن است سوراخ کرد, ولی چیزی از دین مؤمن هرگز کنده نمی شود.)5
هنگامی که پیامبراکرم(ص), به اتفاق مسلمانان مشغول حفر خندق بودند, سنگ سفید و سختی پیدا شد که مسلمانان از حرکت دادن و شکستن آن عاجز ماندند. سلمان به حضور پیامبر رسید و ماجرا را عرض کرد. پیامبر وارد خندق شد و با کلنگ, سه مرتبه بر آن سنگ زد و هر سه مرتبه, جرقه ای از سنگ بلند شد و سنگ شکست. صدای تکبیر و خوشحالی پیامبر و مسلمانان بلند شد. سلمان از وضع عجیب و خوشحال پیامبر جویا شد, پیامبر(ص) فرمودند: (در میان جرقه اول, کاخ های حیره و مدائن را دیدم, جبرئیل به من بشارت داد که آن ها در زیر پرچم اسلام قرار خواهند گرفت; در جرقه دوم, کاخ های روم را دیدم که او به من خبر داد که در اختیار پیروانم قرار خواهد گرفت, و در جرقه سوم, کاخ های صنعا و سرزمین یمن را دیدم و او بشارت داد که مسلمانان بر آن پیروز خواهند شد و من در آن حال, تکبیر پیروزی گفتم. مسلمانان واقعی و راستین از خوشحالی در پوست خود نمی گنجیدند و خدا را شکر می کردند, اما منافقان با ناراحتی و به صورت اعتراض می گفتند: چه آرزوی باطل و وعده محالی!6 در این هنگام آیه مبارکی نازل گردید: (قُلِ اللّهُمَّ مَالِکَ المُلک تُؤْتیِ المُلْکَ مَن تَشَاءُ وَتَنزِعُ المُلْکَ مِمَّنْ تَشاءُ وتُعِزُّ مَنْ تَشَاءُ وَتُذِلُّ مَنْ تَشَاءُ;7 بگو بار الها! مالک ملک ها تویی, تو هستی که به هرکس بخواهی و شایسته بدانی, حکومت می بخشی و از هرکس بخواهی, حکومت را می گیری و هرکس را بخواهی, بر تخت عزّت می نشانی و هرکس را اراده کنی, بر خاک مذلّت می نشانی.)
آثار عزّت و ذلّت در فرد و اجتماع
عزّت, انسان را محکم و استوار و شکست ناپذیر می سازد. هیچ چیزی مانند ذلّت, آدمی را به تباهی نمی کشاند. ریشه همه تبهکاری ها, در ذلّت نفس است. از این رو بهترین راه اصلاح فرد و جامعه, عزّت بخشی و عزّت آفرینی است. امام صادق(ع) می فرماید: (هیچ کس به خوی ناپسند و زشت تکبر مبتلا نمی شود, مگر به سبب خواری و ذلّتی که در درون خود احساس می کند.)8
گردنکشی و ستمگری افراد, ریشه در حقارت نفس آنان دارد و انسان عزیز, هرگز ستمگری نمی کند. امام صادق(ع) می فرماید: (هیچ انسانی گردنکشی نکرد, مگر به سبب پستی و حقارتی که در نفس خویش آن را احساس می کرد.)9
به طور کلی بسیاری از صفات ناپسند انسان ریشه در ذلّت نفس دارد که باید علل آن را شناخت و از بین برد و زمینه های عزّت نفس را فراهم کرد. به دلیل اهمیّت همین مسئله است که پیشوایان دین, مردم را به بندگی خدای یکتا و پرهیز از بندگی غیر خدا دعوت کرده اند, چرا که مؤمن باید خود را از نافرمانی خداوند و اعمال زشت دور نگه دارد تا به ذلت و خواری دچار نگردد.
پیامبر(ص) می فرماید: (نیازها و خواسته های خود را با عزّت نفس بخواهید). از این رو, مؤمن نباید نیاز خود را با زیر پا گذاشتن عزّتش تأمین کند. آنان که به عزّت حقیقی دست می یابند, هرگز در برابر باطل تسلیم نمی شوند; همچنان که امام حسین(ع) وقتی دشمن را در برابر خویش دید که راه را بر او بستند و به او هشدار دادند که اگر دست به شمشیر ببرد کشته می شود, فرمودند: (چقدر مرگ در راه رسیدن به عزّت و احیای حق, سبک و راحت است; مرگ در راه عزّت, جز زندگی جاوید نیست و زندگی با ذلّت جز مرگ نیست.)10
عوامل تحقق عزّت
1. اطاعت خدا
از آن رو که عزّت, مخصوص خداوند است, پس هرکس که خواهان عزّت حقیقی است باید از طریق اطاعت و بندگی خدا به آن برسد. اطاعت و بندگی, راهی است برای ارتباط با عزیز بی نهایت. قرآن کریم می فرماید: (وَانْتُمُ الأعْلَوْنَ اِنْ کُنْتُمْ مُؤْمنینَ).11 امیر مؤمنان(ع) نیز می فرماید: (هرکه اطاعت خدا کند, عزّت یابد و قوی گردد.)12
در مقابل, نافرمانی خداوند, موجب ذلّت انسان در دنیا و آخرت می شود; قوم بنی اسرائیل با وجود آن همه نعمت که خداوند به آن ها ارزانی داشته بود, ناسپاسی کرده و گوساله پرست شدند. خداوند در برابر گناه بزرگ آن ها, عذاب سختی نازل کرد تا غضب پروردگار را دیده و طعم ذلّت را در این دنیا بچشند: قرآن می فرماید: (خداوند مهر ذلّت و فقر را بر پیشانی آن ها زد).13
2. تقوای الهی
تقوا لباس و پوششی است که آدمی را از آلودگی حفظ می کند, زیرا تقوا به معنای حفظ و نگه داری از هر چیزی است که به انسان ضرر و زیان برساند. پیامبر(ص) فرمودند: (هرکه می خواهد با عزّت ترین مردمان باشد, پس تقوای الهی پیشه کند.)14
تقوا و نگهداری نفس, سرافرازی می آورد و راه را به انسان نشان می دهد, او را بزرگ و ارجمند و از اسارت آزاد می کند. امیرمؤمنان(ع)فرمودند: (تقوا, عزّت می بخشد و تبهکاری, ذلیل می کند.)15
3. گفتار و کردار پاک
قرآن کریم ضمن این که عزّت را مخصوص خداوند و رسول و مؤمنان معرفی می کند, راه وصول به عزّت را چنین تشریح می کند: (إلَیْهِ یَصْعَدُ الکَلِمُ الطَّیِّبُ والعَمَلُ الصّالِحُ یَرْفَعُه;16 سخنان پاکیزه به سوی او صعود می کند و عمل صالح را بالا می برد.)
پاکیزگی سخن به پاکیزگی محتوای آن است و پاکیزگی محتوای آن به دلیل مفاهیمی است که بر واقعیت های عینی پاک و درخشان دلالت می کند و چه واقعیتی بالاتر از ذات پاک خدا و آیین حق و عدالت او, و نیکان و پاکانی که در راه نشر آن گام برمی دارند.17
4. گسستن از غیر خدا
به همان اندازه که انسان به خدا تکیه می کند و از غیر خدا دوری می کند, به همان میزان عزّت می یابد, زیرا عزّت, مختص خداست. قرآن کریم می فرماید: (همان هایی که کافران را به جای مؤمنان, دوست خود انتخاب می کنند, آیا عزّت و آبرو نزد آنان می جویند, با این که همه عزّت ها از آن خداست؟!)18
عزّت, از علم و قدرت سرچشمه می گیرد و کسانی که قدرت و علم شان ناچیز است, کاری از دستشان ساخته نیست که بتوانند منشأ عزّتی باشند.19
(لقمان حکیم) برای تربیت فرزند خود, او را به انقطاع از دنیا و غیر خدا فرا می خواند و چنین می گوید: (پسرم! …اگر خواهان آنی که همه عزّت این جهان را داشته باشی, از آنچه در دست مردم است, قطع طمع کن, که پیامبران به آنچه دست یافتند, منحصراً به سبب قطع طمعشان بود).20 علی(ع) نیز فرمود: (ماندگاری عزّت را با میراندن طمع, بجوی.)21
عزّت نفس امام حسین(ع)
امام حسین(ع) نمونه عینی و تجسم عملی عزّت نفس است. این بزرگوار عزّت نفس خود را تا دم مرگ حفظ کرد و در برابر دستگاه دیکتاتوری یزید, مردانه و شجاعانه مقاومت نمود. امام(ع) در سخنانی خطاب به مردم کوفه می فرماید: (آن زنازاده پسر زنازاده, آن امیر و فرمانده شما می گوید: حسین! یا باید خوار و ذلیل من شوی و یا شمشیر حرف آخر را می زند. به امیرتان بگویید که حسین می گوید: هَیْهَاتْ مِنَّا الذِلَّة, حسین تن به خواری بدهد؟! کسی که روی دامن پیامبر(ص) و علیِ مرتضی(ع) بزرگ شده, از سینه فاطمه(س) شیر خورده,آیا تن به ذلت و اسارت فردی مثل پسر زیاد می دهد؟! ما کجا و تن به خواری دادن کجا؟! مَوْتٌ فِی عِزٍّ خَیْرٌ مِنْ حَیَاةٍ فِی ذِلّ; مردن در سایه عزّت بهتر است از زندگی ذلّت بار.)21
(امام حسین(ع)وقتی به میدان آمد, مبارز طلبید و هر که از نام آوران دشمن به نبردش شتافت, او را کشت و سپس به جانب راست سپاه دشمن یورش برد و فرمود: ساَلمَوْتُ أوْلی مِنْ رُکوُبِ الْعَارِ; مرگ با افتخار و با عزّت, بهتر از زندگی ننگین و ذلّت پذیر استز.22 سپس به جانب چپ حمله برد و فرمود: منم حسین, فرزند علی(ع) سوگند یاد کرده ام در برابر ظالمان سر فرود نیاورم, از خاندان و حریم پدرم دفاع می کنم و بر راه دین پیامبر خدا رهسپارم.)23
در خاتمه باید گفت که (عزّت) و (کرامت نفس) یکی از صفات پسندیده و برجسته انسانی است که در زندگی انبیا و اولیا و ائمه معصومین(ع) تجلی کرده است. پیامبر(ص) و رفتار متواضعانه او, عالی ترین نمونه عزّت راستین می باشد. وی مثل بندگان غذا می خورد, مثل آن ها می نشست, به مردم احترام می گذاشت, به آن ها فخر نمی فروخت, اما نگاه و اشاره او بر تن امپراتوران آن زمان لرزه می انداخت; آری, این است عزّت و شرف واقعی. هر مسلمانی که می خواهد عزت مند و بزرگوار باشد, باید از زندگی و سیره پیامبر(ص) و ائمه معصومین(ع) تأسی کند.
________________________________________
1ـ جمعی از نویسندگان, تفسیر نمونه, ج18, ص193.
2ـ منافقون(63) آیه 8.
3ـ به نقل از: تفسیر نمونه, ج18, ص193.
5 ـ به نقل از: تفسیر نمونه, همان, ص194.
6 ـ اصول کافی, ج5, ص336; به نقل از: مصطفی دلشاد تهرانی, سیری در تربیت اسلامی, ص218.
7ـ آل عمران(3) آیه 26 ..
8 ـ تفسیر نمونه, ج2, ص 489 .
9ـ اصول کافی, ج2, ص312.
10ـ همان.
11ـ مصطفی دلشاد تهرانی, سیری در تربیت اسلامی, ص220.
12ـ آل عمران(3) آیه 139; (شما برتر هستید, اگر مؤمن باشید).
13ـ مصطفی دلشاد تهرانی, همان, ص221.
14ـ بقره(2) آیه 61: (وَضُرِبَتْ عَلَیْهِمُ الذلةُ وَالمَسْکَنَةُ).
15ـ مصطفی دلشاد تهرانی, همان, ص222.
16ـ نهج البلاغه, حکمت371.
17ـ فاطر(35) آیه 10.
18ـ تفسیر نمونه, ج18, ص194.
20ـ تفسیر نمونه, ج3, ص170.
21ـ مصطفی دلشاد تهرانی, همان, ص223.
22ـ همان.
23ـ عباس عزیزی, سیره و فضائل حسین(ع), ص224.
24ـ همان.
25ـ همان.


  
  

شادی درمدرسه
مقدمه :
پژوهشهای مختلف درعلوم رفتاری و روانشناسی ارتباطات ، ، حاکی ازاین مساله است که شادی و گشاده رویی نقش والایی در پذیرش اجتماعی شخصیت مربیان بویژه درجامعه دانش آموزان دارد . درمراجعه به تاریخ زندگی پیامبر بزرگ اسلام از جمله برجسته ترین خصال ایشان که موجب جلب و جذب امت بوده است گشاده رویی و خلق نیکوی پیامبر اکرم (ص) بوده است تاآنجا که درقرآن اشاره گردیده است که اگر خلق حسن پیامبرنبود همانا مردم ازدور ایشان پراکنده می شدند و او را تنها می گذاشتند . نقش کار تربیتی شامل مجموعه ای ظریف از قواعد و برنامه ها می باشد که هم تاثیر گذار وهم تاثیر پذیر می باشند و با توجه به اینکه رمز ایجاد رابطه حسنه و اعتمادسازی به منظور جلب همکاری دانش آموز همانا روحیه شاد و انبساط خاطر مربی می باشد ، این اهمیت دوچندان می گردد . تحقیقات علمی ثابت نموده اند که شادی امر مسری و ناشاد بودن نیز چنین است و به سرعت به مخاطبین ما منتقل می شود وبه عنوان عامل مثبت یا منفی در بروز رفتارهای مورد انتظار نقش تعیین کننده دارد وبه دنبال آن شاد بودن وعدم آن زمینه ساز جانبه و دافعه نسبت به برنامه تربیتی و مشخص مربی خواهد بود .
‹‹ برتر اند راسل فیلسوف بزرگ آموزش و پرورش می گوید ، عیب و هنر آدمی وابسته به تربیت است واز این رو تربیت راکلید جهان نو می داند از دیدگاه او عیب های آدمیان از تربیت بد برخاسته و هم تربیت است که باید آنان رابه سوی هنر رهبری کند !
به سخن دیگر چگونگی جهانی که درآن زندگانی می کنیم وابسته به چگونگی ما واین نیز درگروه تربیت است . اواشاره می کند که بدین سان درکار تربیت نخستین وبنیادی ترین پرسش این است که می خواهیم فرزندان ماچه منشی داشته باشند و درچگونه جامعه ای زندگانی کنند ؟ راسل در پاسخ این پرسش برهدف هایی تکیه می کند که اگر به زبان اریش فرم گفته شود بربنیاد اخلاق انسان گرایانه است . راسل یافتن دست کم چهار ویژگی و شایستگی را، بنیاد یک منش خوب می شمارد : شادابی وسرزندگی ، جرات یا دلیری ، حساسیت و هوش پرورش یافته .
درباره شادابی می گوید شادابی بیشتر جنبه فیزیولوژیک دارد تاروانی .آنجا که تندرستی ، کامل باشد شادابی نیز هست ولی این چگونگی باگذشت زمان ، کاستی می گردد و درکهنسالی ناپدید می گردد .
اهمیت شادابر بویژه درآن است که شوق انسان رابه چیزهای گوناگون برمی انگیزد ، بستگی های اورا با محیط می گستراند وباز اهمیت شادابی بویژه درآن است که شوق انسان را از گرایش به بعضی از صفات بدنگه می دارد . از نتیجه های این چگونگی یکی این است که حسد را ازمیان می برد .از این رو به همان اندازه که حسد بد است وزیان آور ، شادابی خوب است وسودمند .
یا سپرس درتأکید برمعنوی بودن و تعریف اتوریته حقیقی آن راترک هرگونه زور معنی می کند ومی گوید : می توانیم بگوییم ازآنجا که تحول نتیجه فعالیت وبویژه نتیجه فعالیت شاد است اتوریته درمعنای عامل خشونت و اجبار بازدانده تحول است ، زیرا بازدارنده فعالیت آزاد وشاد است در این معنی اتوریته لازمه تحول و تأثیر آن به نیروی شوقی است که بر می انگیزد . این نکته به خوبی روشن می کند که قدرت ، اهمیت و اعتبار استاد و آموزگار در باز گرفتن آزادی شاگردان نیست بلکه فقط در تأثیر معنوی است ومحدود کردن آزادی آنان نه تنها نشانه توانایی نیست بلکه نشانه ناتوانی یعنی ازمیان رفتن قدرت وتأثیری معنوی است .(1)
درتحقیق راجع به شادی ونظر انسان نسبت به شادی از نظر روانی و روحی و فطری مورد پرسش قرارگرفته است ، تعریف شادی از دیدگاه روانشناختی چیست ؟
تعریف شادی ولذت را از بهشت شروع می کنیم که همه مادرانتظار رسیدن به آن هستیم .آنچه از احادیث ،آیات قرآن و روایات مذهبی خوانده و شنیده ایم این است که اگر فرد درستکاری باشیم در بهشت خداوند ی به جاودانگی می رسیم . جایی که عناصر لذت متعدد و جاویدان اند .آب آن چنان لذتبخش است که هرچه بنوشی سیراب نخواهی شد . میوه ها آنقدر شیرین و خوشمزه هستند که هر چه بخوری سیرنخواهی شد . سایر ابعاد زندگی در بهشت چنان که همگان آنها را می دانیم منتهای آرزوی انسان دراکتساب لذت اند . وعده خداوند به درستی بر احساسات اصیل انسانی منطبق است . انسان نوعا موجودی است که زندگی راشاد می خواهد و می بیند بویژه مؤمنین به دلیل احساس امنیت اصیل و خدشه ناپذیری که دارند عمیقا شادند .آنها تمام وقایع را گذرا می دانند و عقیده دارند که خداوند زندگی را بربهترین مسیر ممکن منطبق می سازد .پس شادمانی از دیدگاه اعتقادی یک اصل مسلم ویک وظیفه است نه تنها باید خودمان شاد باشیم بلکه من باید شما راشاد کنم وشما باید خانواده خود راشاد کنید .همگان باید بچه ها راشاد کنیم . از دیدگاه علمی چارچوب زندگی برمبنا واساس شادی استوار است تا آنجا که تعریف سلامتی احساس متعادلی از شادی درونی است . از لحاظ روانشناختی درنهادما دو غریزه وجوددارد : یکی غریزه میل به زندگی ویکی غریزه میل به مرگ .
به زبان فرنگی به این دو پدیده به ترتیب ‹‹ eros ›› و ‹‹ thanatos ›› می گویند . اگر دریک موازنه میل به زندگی افزونتر ازمیل به مرگ باشد سلامتی تحقق یافته است و اگر برعکس ، میل به مرگ زیادباشد بیماری و افسردگی پدیده آمده است .
میل به زندگی چه معنایی دارد ؟ میل به زندگی درتمام اعمال ورفتاری که زندگی و تداوم آن را میسر و ممکن می سازند متجلی است مثل احساس تمایل به زنده ماندن و تلاش برای ترقی . احساس لذت بردن از موضوعات معقول ومعروف و پسندیده ، لذت بردن از دیدار دوستان ، لذت بردن ازکمک کردن به کسی ، لذت برده ازروئیدن یک بوته گل سرخ از تکه چوبی که چندی پیش از آن قلمه زده بودیم ، لذت بردن ازتولد یک نوزاد ، لذت بردن از ازدواج ، از عشق واز تمام لذتها که به حق معقول اند دردایره تمایل به زندگی قرار دارند .
ماازاین که سالم هستیم شکرگزاریم لذا شادیم ازاین که خداوند به ماچشم داده ، گوش داده شکرگزاریم و شکر گزاری واقعی یعنی شادمانی . اگر ازدیدگاههای مختلف الهی نگاه کنید شادی یک شکرگزاری است .
وقتی ماهمه چیز داریم و غصه می خوریم ما واقعا به خداوند پشت کرده ایم .نعمت های اورا نادیده گرفته ایم و حقیقتا مابنده ناشکری هستیم . بااین همه نعمت های خدادادی که ما داریم آیا باید گریه کنیم یا باید بخندیم و به خداوند بگوییم ممنون و متشکریم . فرضا اگر کسی برای شما کاری کرده است در برابر او جز تشکر و لبخند زدن چه کاری عادی است ؟ هیچ وقت دیده اید که در مقابل محبتی کسی دشنام بدهد ؟ مگر اینکه سالم نباشد . درغیر این صورت پاسخ هر کار محبت آمیز تشکر ، باروی خوش و روحیه شاد است . احساس من درباره خداوند این است که حضرت حق هر لحظه به ما هدیه جدید و تازه می دهند . حیات ما ، راه رفتن ما ، نگاه کردن ما وتنفس ما هدیه های خداوندی است . اما ما نمی فهمیم یعنی این قدر به کمال عقل نرسیده ایم که هر لحظه که می گذرد کادوی خداوندی است که شامل حال ما می شود . پس ماباید هر لحظه از خداوند تشکر کنیم و تشکر نیز همیشه با لبخند است . بنابراین انسان باید به خاطر خداوند دائما لبخند بزند .
اصولا یک فرد مذهبی چون نوح را کشتیبان خود می داند ، از هیچ طوفانی غم نی خورد و اصیل ترین شادی وجود اورا فراگرفته است . لذا دلهره و اضطراب ندارد .بلکه حمیت خاطر دارد ونه در دل ونه برچهره اثری ازغم ندارد .
کسانی هستند که براساس برخی از آموزشهای خانوادگی یا اجتماعی از اعمال عادی شادی بخش نیز احساس گناه می کنند . به راستی احساس گناه چگونه از کسب لذت ومیل به شادی جلوگیری می کند .
احساس گناه یک احساس کاملا طبیعی است ، بدان شرط که فرد مرتکب کار خطایی شود . منشأ اصلی این احساس ‹‹ وجدان اخلاقی ›› است . وجدان اخلاقی یک سازمان ذهنی است که در خاتمه شش سالگی ساخته می شود .طرزساخته شدن وجدان اخلاقی چنین است که فرد ارزش های خانواده را در وجود خودش درون فکنی می کند . در این زمان فرد می فهمد که زشتی ها وزیبایی ها شامل چه مواردی هستند وبدی و خوبی چه معنایی دارند . خانواده به فرزند خود یاد می دهد که باید به خوبی ها عمل کند واز بدیها بپرهیزد . چنین فردی وقتی مرتکب کارخطایی می شود احساس بدی خواهد داشت که به آن احساس گناه می گویند . معمولا یک فرد طبیعی انسان در اندیشه ارتکاب به کار خطا یاناپسندی نیست ، چه رسد به آنکه عمل خطایی بکند که متعاقب آن احساس گناه داشته باشد . اما اگر زمانی خطا کرد به شدت احساس گناه خواهد کرد . خطا به تمام موضوعاب خلاف پسند وعرف جامعه ، فرهنگ ، خانواده و مذهب گفته می شود .
احساس گناه اگر به اندازه بیماری حاد نباشد اما از انداره طبیعی هم بیشتر باشد تحت تأثیر سخت گیریهای والدین ، جامعه و تنبیهات آنها پدیده آمده است . این سخت گیریها عامل پدید آمدن یک وجدان اخلاقی محکم ووسیع است . این دسته از احساس گناه افراطی در فرآیند روانکاوی اصلاح شدنی است . در برابر افراط در احساس گناه با مردمی روبه رو می شویم که از ارتکاب به هیچ فعل زشتی احساس گناه ندارند . این دسته ازمردم بزهکاران و شخصیت های غیراخلاقی و ضد اجتماعی هستند که در وجود آنها سازمان وجدان اخلاقی پدید نیامده یا به ضعیف ترین شکل خود رسیده است .
احساس گناه افراطی یا تفریطی باسخن گفتن وبا نصیحت کردن قابل تصحیح و اصلاح نیست . هر جا که این احساس پدید آید ، شیرینی موقت یک لذت درکام فرد به تلخی درازمدت مبدل خواهد شد .
هر کسی در زندگانی خود به اندازه خاصی لذت می برد که این اندازه در افراد مختلف یک طبقه اجتماعی با امکانات مساوی متفاوت است . چگونخ می توان سطح احساسی لذت رابالابرد ؟
روش های متنوعی برای افزایش سطح لذت وجود دارد . کاهش سطح درخواست های بی شماری دارد به امیال و آرزوهای خود نمی رسد ، لذا به جای لذت بردن غصه می خورد .
مردم خوش دل همه براین پندارند که همه خوب اند ، همه مهربان اند . این مردم همیشه خوشحال اند ، بنا براین سطح لذت با سلامت روان مانیز در ارتباط است .آن که رفتار مردم را به درستی قضاوت می کند بی سبب رنج نمی برد .نکته دیگری که سطح لذت را بالا برده ودرشاد بودن روان مااثرگذاراست کنترل نیازهای عادی زندگی است . کسی که به دستور مذهب نفسانیات خود را کنترل می کند .پس از یک دوره محرومیت وقتی نیاز خود را برآورده می سازند به نهایت لذت می رسد . چنانکه براساس این الگو خداوند برای پرهیزگاران وعده بهشت داده است . موضوع مهم دیگر درافزایش سطح لذت گذشت اشت که نام آن درفرهنگ فارسی آمده است اما درعمل آن را ندیده ایم ! دربرابر رفتار بدی که صورت گرفته است دوواکنش ممکن است : اول آن که جواب بد بدهید . دوم آن که در گذرید ، اگر بگذارید به احساس لذت واقعی می رسید . درهمین رابطه آیا بالارفتن سطح آگاهی و دانش می تواند از یک سو سطح لذت را بالا ببرد و ازسوی دیگر گرایش به ابتذال رانابود کند ؟
درمورد ابتذال واقع براین است که لذا یک احساس متکامل است که آدمیان بهنجار و طبیعی از موضوعات پسندیده و صحیح هیچ ربطی ندارد . تنها کسانی که درسطح پایین هوش و عقل باشند ممکن استازیک موضوع مبتذل استقبال کنند . به تحقیق می توان گفت که یک فرد طبیعی وسالم ازموضوعاتی لذت می برد که جامعه آنها راممنوع نکرده است بنابراین چیزی به اسم ابتذال درتعریف لذت واقعی نیامده است .
ازاین سخنان کارشناسانه به طور صریح می توان دریافت که یک مربی هم باید خود فردی شادوسالم باشد ( سلامتی که ازشادی حاصل می شود ) تابتواند احساس امید شادی و زندگی رابه متربی افسرده و ناامید خود هدیه نماید .
عده ای عقیده دارند که لطیفه گویی ، شعرخوانی ، بازی و شوخی زمان را تلف می کند اما عده ای عقیده دارند که چنین رفتاری مغز راآماده می سازد که دراین لحظات بعدی یازده کاملی داشته باشد . واقعا این رفتار در لحظات استراحت درسی و کار و بحث و غیره مغز را آماده وداران حداکثر بازده می کند .
________________________________________
1-درآمدی به فلسفه .میرعبدالحسین نقیب زاده . انتشارات ظهوری . چاپ دوم


  
  
استرس
همه ما انسانها تحت تأثیر و تأثر محرکهای محیطی اطرافمان هستیم که تحریکها و بعضاً تقاضاهایی از ما دارند، برای اینکه بتوانیم به این تقاضاها پاسخ دهیم، باید در رفتارمان تغییر ایجاد کنیم، یعنی خود را با وضعیت جدید تطبیق بدهیم، فشار را ضرورت پاسخ انطباقی ناشی از محرکهای محیطی تعریف می کنند، پس فشار یعنی درخواست پاسخ انطباقی از سوی محیط.
فشار همیشه منفی نیست بلکه آثار مثبت هم دارد، جریان داشتن فشار یعنی جریان داشتن زندگی، لازمه تداوم حیات وجود فشار است. البته به شرطی که متعادل باشد.
اما اگر متعادل نبود چه پیش می آید؟ در خبرها مطرح شده بود: «طی پنج سال گذشته یک میلیون نفر از شاغلان لندنی تنها به دلیل استرس مجبور به بازنشستگی شدند.» (به نقل از شبکه دوم سیما در یازدهم اسفند و رادیو بیبیسی در همان تاریخ) این فقط آمار مجبورشدگان به بازنشستگی بود و به آمار بیماران ناشی از استرس، تصادفات و سوانح ناشی از استرس، معلول شدگان در اثر سوانح ناشی از استرس و غیره اشاره ای نشده است.
در همه کشورهای دنیا که ایران از آن مستثنی نیست، اگر چه آمار صدمه دیدگان ناشی از استرس در دست نیست ولی مسلماً نباید کمتر از آمار فوق باشد. به همین دلیل حفظ نیروی انسانی (به خصوص متخصص و کارآزموده) در هر جامعه و سازمانی از اهمیت اساسی برخوردار است و استرس یا فشارهای روحی عصبی نیز به عنوان یک آفت و تحلیل برنده این نیرو مطرح هستند. به همین دلیل مرکز مشاوره روانشناسی وظیفه خود دانسته نسبت به وضعیت روحی روانی افراد حساس بوده و عوامل استرس زا و فشارزاهای محیط کار را پس از بررسی برطرف کند.
تعریف استرس
استرس به معنی فشار و نیرو است و هر محرکی که در انسان ایجاد تنش کند، استرس زا یا عامل استرس نامیده می شود. تنش ایجاد شده در بدن و واکنش بدن را استرس می گوییم به عبارتی هر عاملی موجب تنش روح و جسم و از دست دادن تعادل فرد شود، استرس زا یا عامل استرس است.
هنگام وارد شدن استرس بدن واکنشهایی از خود نشان می دهد تا تعادل از دست رفته را باز گرداند که این عمل استرس است. استرس یا فشار عصبی یا تنیدگی واکنشی است که در فرد در اثر حضور عامل دیگری به وجود می آید و قوای فرد را برای روبرو شدن با آن بسیج می کند و ارگانیزم یا موجود زنده حالت آماده باش پیدا می کند.
در استرس یا به قول دکتر هانس سلیه (Dr Hans Selye) سندرم سازگاری کلی سه مرحله مشخص دارد:
واکنش اخطار :
از نظر فیزیولوژیک خبر ناگوار پس از شنیده شدن، به صورت اعلام خطر در مغز ثبت می شود، هیپوتالاموس احساسات و عواطف این خبر را تفسیر می کند. هیپوتالاموس اخطار الکتروشیمیایی به غدد هیپوفیز در مرکز جمجمه می فرستد، غدد هیپوفیز شروع به ترشح هورمونی برای محرک قشر غدد فوق کلیوی می کند، غدد آدرنال فعال می شود و کورتیکوئید ترشح کرده در جریان خون می ریزد و این پیامهایی به سایر غدد در سراسر بدن می برد، در نتیجه ، طحال برای عمل بسیج شده، گلبولهای قرمز اضافی وارد جریان خون می شوند، اکسیژن و غذای اضافی وارد سلولهای بدن می شود، قدرت لخته شدن خون ازدیاد می یابد، کبد، مواد قندی و ویتامینها را رها می سازد، ضربان قلب بیشتر می شود، تنفس تغییر می کند. خون از پوست و احشا به ماهیچه ها و مغز جاری می شود، دستها و پاها سردتر می شوند و کل ارگانیزم به صورت آماده برای حمله و تهاجم یا فرار در می آید.
با این حالت سرپرست کارگاه برای بررسی و حل کردن مشکل و احیاناً پاسخگو بودن به مدیر مافوق با حالتی مضطرب و نگران وارد کارگاه می شود.
گام مقاومت :
طی این مرحله که ممکن است از چند ساعت تا چند روز به طول انجامد، بدن عملاً برای مبارزه با عامل فشار بسیج است که اگر برای مدتی طولانی همچنان بسیج بماند، ذخایرش به تدریج تخلیه می شود. مثل کشوری که در حال جنگ است و توان خود را صرف می کند و ذخایرش به تدریج تمام می شود.
گام فرسودگی :
بدین معنی است که انرژی بدن تمام و تا حد زیادی در مقابل امراض و بد کار کردن اعضایش آسیب پذیر شده است. این همان جایی است که امراض شروع به تظاهر می کنند و ممکن است از سرماخوردگی و آنفلوآنزا گرفته تا... شروع به تظاهر کند.
چند نکته در رابطه با استرس
1ـ بدن انسان در مقابله با استرس از الگوی مشخصی پیروی و فرایند عصبی شیمیایی، معینی را طی می کند، رویدادهای هیجان آور خوشایند همان اندازه واکنش در بدن به وجود می آورند که رویدادهای ناخوشایند می توانند ایجاد کنند، یک خبر بسیار هیجان آور، همان اندازه استرس ایجاد می کند که یک خبر بد ایجاد می کند.
ـ استرسهای شدید و طولانی در همه حال باعث از پا درآمدن فرد نمی شوند و افراد در بعضی موارد می توانند با عوامل استرس زا سازگار شوند نمونه آن خو گرفتن افراد در شرایط سخت و طاقت فرسا مثل دوران اسارت یا خو گرفتن به کاری سخت و طاقت فرسا مثل شغل آتشکاری در ذوب آهن است.
ـ این افراد با وجود سازگاری با شرایط استرس زا نمی توانند از آثار زیان بار آن صد در صد مصون بمانند و دچار مشکلات جسمانی، روانی، عاطفی و اجتماعی می شوند. مثلاً فردی که مدت زیادی در اسارت است یا فردی که تحت شرایط بدی در معدن تاریک و دورافتاده ای کار می کند، بعد از مدتی دچار ناراحتیهای روحی ـ عاطفی و پیری زودرس می شود.
ـ بدن ما وقتی چیزی را استرس تلقی کرده و به آن واکنش نشان می دهد که ذهن ما به آن نشان استرس زده و در واقع پیشتر آن را شناخته باشد.
ـ نوع پاسخ افراد به استرس نیز به ویژگیهای شخصیتی، مسائل فرهنگی، شرایط زندگی و تجربه های افراد بر می گردد. علائم استرس کم حوصلگی، سردرد، تغییر ضربان قلب، خستگی جسمی، خشم و پرخاشگری، بی خوابی، فشار در سینه، اختلال گوارشی، سوزش معده، عرق کردن، خشکی دهان، بی اشتهایی، داغ شدن و یا سرد شدن بدن، غمگینی، لرزش بدن، میل به سیگار، از دست دادن تمرکز، احساس سرگیجه، تغییر تنفس، تکرر ادرار، کم شدن حافظه، دردهای بدنی پراکنده، آه کشیدن، تمایل به تنهایی، آشفتگی، التهاب، سرخ شدن پوست صورت و... بیماریهای استرس
بیماریها و اختلالاتی که استرس ایجاد می کند یا آن را تشدید می نماید، بسیارند فی المثال: دهانی مثل زخم دهان، تورم گلو، سرماخوردگی، آنفلوآنزا و...
گوارشی مثل تهوع، اسهال، کم شدن اشتها، اختلال هضم، سوزش معده، ورم معده، زخم معده، اختلال روده، یبوست و...
عضلانی و مفاصل مثل درد عضلات پشت و شانه، کتف و کمر، مفاصل، سردرد، ضایعات مفصلی، روماتیسم و...
قلبی، عروقی مثل درد ناحیه قلب، بالا رفتن ضربان، فشار خون و تصلب شرایین، سکته قلبی...
ریوی مثل آسم، سرفه و...
پوستی مثل خارش و اگزما، ریزش مو، تاسی، کچلی موضعی، اختلالات پوستی و...
تناسلی مثل تکرر ادرار، اختلال قاعدگی، ناتوانی جنسی و...
اختلالات روانی مثل انواع اختلالات سوماتوفرم، روان تنی، اضطراب، افسردگی، وسواس، سوء ظن و بدگمانی و...
غددی و متابولیسمی مثل پرکاری و کم کاری تیروئید، مسمومیت تیروئید، بیماری قند، رسوب چربی و حتی بیماریهای صعب العلاجی مثل سرطان می تواند در اثر زمینه سازیهای استرس و فشار روحی باشد. علل و عوامل استرس
علل و عوامل استرس را می توان به چند دسته تقسیم کرد:
عوامل فردی :
هر یک از ما نقشهایی ایفا می کنیم، مثل نقش پدر، همسر، رئیس، مرئوس، همکار، شهروند و... ایفای هر نقشی رفتارهای خاص خود را می طلبد و انتظاراتی را پدید می آورد، گاهی بین این نقشها تضادهایی وجود دارد که ما را متحمل می کند.
گاهی مشخص نبودن نقش باعث فشار می شود، مثلاً کاری که باید انجام دهیم، مشخص نیست و رئیس به دلیل انجام نگرفتن کار از ما عصبانی است.
گاهی تعداد نقشهایی که باید ایفا کنیم، زیاد و از توان ما خارج است. مسؤولیت زیاد نیز خودش فشارزا است.
یکی دیگر از عوامل فردی سن فرد است. افراد مسن به دلیل تجربه بیشتر فشار کمتری متحمل می شوند.
عامل دیگر جنسیت است. خانمها نسبت به آقایان از صبر و شکیبایی بیشتری برخوردارند و تحمل بیشتری در برابر فشار دارند. رژیم غذایی نیز در تحمل ما نسبت به استرس تأثیر دارد. بعضی از غذاها به آرامش ما و در نتیجه به تحمل ما در برابر استرس کمک خواهند کرد.
عوامل گروهی :
اولین عامل گروهی وجود یا عدم وجود نیازهای مشترک است. هرچقدر نیازهای یک گروه مشترک و با هم نزدیکتر باشد، فشار کمتری متحمل می شود. عامل دوم انسجام در گروه است، اختلاف در داخل گروه و بین افراد با یکدیگر فشار زیادی بر افراد وارد می آورد.
مشخص نبودن و خوب تعریف نشدن نقشها در داخل گروه عامل دیگری است که هرچقدر نقشها در داخل گروه نامشخص تر باشد، فشار بیشتری بر فرد وارد خواهد آمد.
عوامل سازمانی :
نوع کار، نقشی که افراد باید ایفا کنند، خواسته های همکاران، ساختار سازمانی، مدیریت یا رهبری در میزان فشار وارده بر فرد دخیل اند.
جو حاکم بر سازمان و فرهنگ سازمان نیز با استرس رابطه دارد، اگر جو حاکم بر سازمانی مثبت باشد، افراد پرتلاش، کاری و مسؤولیت پذیر و خلاق فشار کمتری احساس می کنند.
عامل دیگر نحوه تقسیم وظایف و شرح وظایف در سطح سازمان است که وظایف باید شفاف و مشخص بوده و قوانین دست و پاگیر نباشد، همچنان که اگر سبک مدیر با سلیقه کارکنان مطابقت نداشته باشد، کارمندان استرس بیشتری را متحمل می شوند. حجم کم کار، حجم زیاد کار، شیفت کاری، حوادث محیط کار، شرایط نامساعد محیط کار (مثل سر و صدا، حرارت، گرد و غبار، مواد شیمیایی،...) احساس عدم امنیت شغلی، عدم توزیع عادلانه امکانات، اختلاف همکاران، کار در شرایط تنهایی، به چالش نگرفتن استعدادهای فرد، ارتقای بی ضابطه، تصاحب پستها توسط افراد بیرون سازمان همه فشارزا هستند.
عوامل فراسازمانی :
بعضی از عوامل فشار به خانواده و اجتماعی که در آن زندگی می کنیم، بر می گردد: نامطمئن بودن وضع اقتصادی، نامطمئن بودن وضع سیاسی، بی ثباتی و ناکارآمدی قوانین، نامطمئن بودن تکنولوژی، مشکلات مالی واقتصادی، مشکلات خانوادگی، تحصیل فرزندان، محل سکونت همه می تواند در میزان فشاری که تحمل می کنیم، نقش داشته باشد.
حمایتهای خانوادگی وفامیلی نیز درتحمل افراد در برابر فشارها نقش دارند. مسائل سیاسی اقتصادی نیز باعث ایجاد فشار می شود. رکودهای کوتاه مدت هم موجب افزایش تنش می شود، هنگامی که سیستم های اقتصادی به قهقرا می روند، سازمانها از نیروی کار خود می کاهند، اضافه کاری کاهش می یابد، تعدادی از کارکنان منتظر خدمات می مانند، حقوقها کاهش می یابد، هفته های کاری کوتاه می گردد واز این قبیل مسائل که فشار زا هستند. راهکار های مقابله با استرس
ـ یکی از راههای مقابله با عوامل فشار، شهامت برخورد با واقعیت است:
باید هر رویدادی را که اتفاق می افتد بپذیریم وبعد از پذیرش درآن پدیده به دنبال حکمت ومصلحتی باشیم « الخیر فی ما وقع» و روی موضوع بدین صورت بنگریم که چگونه از آن اتفاق به صورت مثبت بهره برداری کنیم، یعنی همه چیز می تواند به یک فرصت تبدیل شده و قابل استفاده باشد.
اگر انسان نتواند واقعیتها را بپذیرد و از آن در جهت مثبت استفاده کند دچار حالتی می شود که اصطلاحاً به آن تحلیل رفتگی یا به اصطلاح عامه بریده می گویند. علائم تحلیل رفتگی عبارتند از احساس از دست دادن کنترل کارها، عدم علاقه، نداشتن احساس خوبی از کار و شغل خود، بها ندادن به کار، احساس عدم کفایت، احساس قصور و کوتاهی داشتن، تمایل به بی اعتبار کردن کار، احساس نامؤثر بودن، کج خلق شدن، آداب و معاشرت را رها کردن.
درحالت شدید تحلیل رفتگی نیز، احساس قدر ناشناسی از جانب دیگران، احساس اینکه فرد می خواهد همه چیز را رها کند و سر به بیابان بگذارد، بروز می یابد.
ـ یکی از راهکارها حمایت اجتماعی است و اینکه دوستانی داشته باشیم که با وجود نواقص موجود در کارمان ما را تأیید کنند.
ـ یکی دیگر از راهکارها حمایت اطلاعاتی است دوستانی داشته باشیم که به ما اطلاعات بدهند و یا تجربیات خود را دراختیار ما قرار دهند.
ـ حمایتهای مالی نیز در برخی موارد می تواند بر شدت فشار بکاهد.
ـ یکی دیگر از راههای مقابله با فشار به وجود آوردن انطباق است. با ایجاد نگرش مثبت در خود نیز می توانیم به خیلی از رویدادها نشان فشار نزنیم. به نقل از روزنامه ایران، 24 آذر 83
نویسنده: سید محمد پاکزادیان
روانشناس بالینی

 


  
  
راهکارهای ایجاد زمینه جلب اعتماد دیگران
1ـ انتخاب خوب برای مردم
اصلی ترین و محوری ترین راهکار در زمینه جلب اعتماد دیگران، این است که انسان در برخورد با دیگران، خود را محور قرار دهد و هر انتظاری که از دیگران دارد، همین انتظار را حق دیگران از خود بداند. هر چه برایش دوست داشتنی است و می پسندد که مردم در برخورد گفتاری یا رفتاری با او چنین باشند، همین انتخاب را برای مردم داشته باشد. رسول اکرم(صلی الله علیه و آله) این اصل را این گونه تبیین فرموده است:
«نیک کردار باش و از کار بد بپرهیز و بنگر که دوست داری دیگران درباره ات چه بگویند ـ هنگامی که از مجلس آنان برمی خیزی و از جمعشان خارج می شوی ـ همان طور رفتار کن و از آنچه نمی خواهی درباره ات بگویند، بر کنار باش». (ر. ک: نهج الفصاحة، ح 3)
انتخاب خوب برای مردم، از عواملی است که در جلب خوش بینی و اعتماد مردم مؤثر است. به این سخن از پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) بنگرید:
«آنچه برای خود می خواهی، برای مردم بخواه تا مؤمن باشی و با هسایگانت نیکی کن تا مسلمان باشی». (ر. ک: نهج الفصاحة، ح 75)
این انتخاب خوب برای مردم، معیار عدالت انسان معرفی شده است و او را به رتبه عادل ترین افراد ارتقا می دهد. رسول گرامی(صلی الله علیه و آله) می فرماید:
«عادل ترین مردم آن است که برای مردم بپسندد آنچه را برای خود می پسندد و برای آن ها روا ندارد آنچه را برای خود روا نمی دارد». (ر. ک: نهج الفصاحة، ح 340)
ارزشمندی ا ین انتخاب خوب برای مردم، آن چنان است که رسول گرامی آن را افضل الایمان ـ برترین ایمان ـ معرفی کرده است:
«برترین ایمان آن است که برای خدا دوست بداری و برای خدا دشمن بداری و مردم آن چیزی را دوست بداری که برای خودت دوست می داری و برای آنان ناخوشایند داری آنچه را برای خود ناخوشایند می داری و این که سخن نیک بگویی یا خاموش بمانی». (ر. ک: نهج الفصاحة، ح 392)
در گفتاری دیگر این گونه می فرماید:
«هر چه به خود نمی پسندی، برای غیر خودت مپسند و آنچه برای خود دوست داری، برای برادرت دوست بدار». (ر. ک: نهج الفصاحة، ح 2700)
2ـ اصلاح میان مردم
راهکار دیگر برای جلب اعتماد مردم، مسئله اصلاح میان آن هاست. این موضوع، آن چنان با اهمیت و ارزش است که پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) آن را این گونه معرفی کرده است:
«بهترین صدقه آن است که میان دو نفر را اصلاح دهی». (ر. ک: نهج الفصاحة، ح 407)
و در کلامی دیگر می فرماید:
«آیا می خواهید شما را از چیزی که بهتر از روزه و نماز و صدقه است آگاه کنم؟ آن چیز اصلاح میان دیگران است؛ زیرا فساد و تباهی میان افراد مایه هلاکت و ویرانگری است». (ر. ک: نهج الفصاحة، ح 458)
بر اصلاح میان مردم، آن چنان تأکید شده که گاهی با دورغ گفتن باید به آن دست یافت. رسول خدا(صلی الله علیه و آله) می فرماید:
«میان مردم اصلاح کن اگر چه با دروغ باشد». (ر. ک: نهج الفصاحة، ح 318)
اگر دیگران متوجه بشوند که انسان جز اصلاح قصد دیگری ندارد، به او اعتماد کامل پیدا می کنند و اطمینان دارند که دروغ گفتن او نیز به منظور اصلاح است. حتی پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) این گونه دروغی را دروغ نمی داند؛ زیرا سخنی که به قصد اصلاح دیگران باشد، هر چند به ظاهر دروغ است؛ چون هدف مهمی دارد، نام دروغ واقعی بر آن نهاده نمی شود. رسول گرامی اسلام می فرماید:
«هر کس میان دو تن سخنی گوید که اصلاحشان دهد ـ هر چند غیر واقعی باشد ـ دروغ نگفته است». (ر. ک: نهج الفصاحة، ح 2281)
در گفتاری دیگر می فرمایند:
«هر کس میان دو تن اصلاح دهد و خیری گوید یا خیری نسبت دهد، دروغ گو نیست». (ر. ک: نهج الفصاحة، ح 2395)
3ـ آسان گرفتن بر مردم
راهکار دیگر جلب اعتماد دیگران، آسان گرفتن در برخوردها و روابط متقابل است. رسول خدا(صلی الله علیه و آله) در حدیثی می فرماید:
«ببخش و تنگ مگیر که بر تو تنگ گیرند». (ر. ک: نهج الفصاحة، ح 346)
پرهیز از تنگ نظری و آسان گرفتن در معاملات و روابط اقتصادی با دیگران آن چنان ارزشمند است که از عوامل دست یابی به محبوبیت الهی معرفی شده است. به این حدیث بنگرید:
«خداوند بنده ای را که به هنگام خرید و هنگام فروش به هنگام پرداخت و هنگام دریافت سهل انگار است دوست دارد». (ر. ک: نهج الفصاحة، ح 1655)
حتی در معاملات تأکید بر این است که نخستین پیشنهاد پذیرفته شود و از سختی گیری پرهیز شود؛ زیرا سود همراه تساهل و آسان گیری است. تجربه نشان داده است که انسان هایی که به ویژه در زمینه روابط مالی و معاملات آسان گیر هستند، بیشتر مورد اعتماد افراد و جامعه هستند و همین اعتماد سرمایه ای معنوی است که مردم بیشتر به چنین فردی مراجعه کنند و نتیجه چنین اعتماد و اقبالی، سود فراوان است.
نکته ای که در این قسمت قابل طرح است، آن است که حتی پس از انعقاد معامله اگر طرف مقابل از معامله پشیمان شد و خواهان فسخ معامله است، انسان به پشیمانی او احترام بگذارد و البته چنین اقدامی پاداش اخروی بزرگی خواهد داشت. رسول خدا(صلی الله علیه و آله) می فرماید:
«هر کس معامله پشیمانی را فسخ کند، خداوند از گناهانش بگذرد». (ر. ک: نهج الفصاحة، ح 2860)
طبیعی است که این نوع برخورد، تأثیری فراوان در جلب اعتماد دیگران دارد؛ زیرا انسانی که حتی برای خرسندی دیگران و سود رسانی به آنان به زیان خویش اقدام می کند، بی گمان، در ارزیابی دیگران شخصیتی قابل اعتماد و محبوب خواهد بود.
4ـ تصدیق مردم
راهکار دیگر برای جلب اعتماد مردم، تصدیق سخن و ادعای آنان است، اگر این اصل در روابط متقابل میان افراد رعایت نشود، زندگی بر همگان مشکل می شود؛ زیرا تصدیق نکردن دیگران؛ یعنی بدگمانی و محصول بدگمانی، بی اعتمادی است. طبیعی است که اگر تصدیق شوند، اعتماد پیدا می کنند و همین اعتماد، زمینه ساز برخورد صادقانه افراد می شود. پیامبر گرامی اسلام(صلی الله علیه و آله) در گفتاری می فرماید:
«عیسی بن مریم مردی را دید که دزدی می کند. به او فرمود: آیا تو دزدی کرده ای؟ گفت: سوگند به خدایی که جز او خدایی نیست، دزدی نکرده ام. حضرت عیسی فرمود: من به خدا ایمان دارم و چشم من خطا کرده است» (ر. ک: نهج الفصاحة، ح 1639)
در این صحنه می نگریم که نه تنها حضرت عیسی(علیه السلام) طرف مقابل را تصدیق و ادعای او را تأیید می کند، بلکه خود را نیز تخطئه می کند، راه رسیدن به این حالت روحی که انسان دیگران را تصدیق کند، این است که خود انسان صادق و درستکار باشد. معمولا انسان های دروغ گو و بدکردار به همگان بدبین هستند ـ کافر همه را به کیش خود پندارد ـ ولی انسان راست گو و درست کردار، بیشت از دیگران مردم را تصدیق می کند. به این سخن از پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) بنگرید:
«هر که راست گو تر است، سخن مردم را بیشتر تصدیق می کند و هر کس دروغ گوتر است، بیشتر مردم را دروغ گو تر می شمارد». (ر. ک: نهج الفصاحة، ح 591)
5ـ حمایت از آبروی دیگران
راهکار دیگر برای جلب اعتماد دیگران، دفاع و حمایت از آبروی آنان است. مردم اگر بنگرند که انسان با تمام جدیت و تلاش در میدان پاسداری از آبروی آن ها حضور پیدا می کند، اعتمادشان به او جلب خواهد شد. نه تنها حمایت از آبروی افراد در حضور آنان لازم است، در غیاب آنان نیز ضروری است. به این حدیث نبوی توجه کنید:
«وقتی در جمعی حاضر هستی که درباره مردی بدی می گویند، آن مرد را یاری کن و آن گروه را از بدگویی باز دار و از آنجا برخیز». (ر. ک: نهج الفصاحة، ح 247)
از مصادیق آشکار حمایت از آبروی افراد، هنگامی است که از آنان غیبت می شود. اهمیت این حمایت به اندازه ای است که ترک آن، پی آمدهای سختی برای انسان در دنیا و آخرت دارد. پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) می فرماید:
«هر که برادر مسلمانش را در حضور او غیبت کنند و او بتواند یاری اش کند، ولی یاری نکند، خداوند او را در دنیا و آخرت خوار کند». (ر. ک: نهج الفصاحة، ح 2949)
همان گونه که حمایت نکردن از آبروی دیگران، دارای کیفر است، اقدام مثبت در این زمینه نیز پاداش اخروی دارد. رسول خدا(صلی الله علیه و آله) می فرماید:
«هر که از آبروی برادر خویش دفاع کند، خداوند آتش را از چهره او باز دارد». (ر. ک: نهج الفصاحة، ح 3014)
6ـ چشم پوشی از دارایی مردم
راهکار دیگر برای جلب اعتماد مردم، چشم پوشی از دارایی آنان است. طبیعی است که هر انسانی به دست رنج خویش حساس است و طمع ورزی دیگران را بر نمی تابد. بخش زیادی از بی اعتمادی حاکم میان افراد، معلول بدگمانی هایی است که به یکدیگر در امور مالی دارند. اگر انسان به طور کلی از آنچه دیگران در اختیار دارند و از آن بهره مند هستند، چشم بپوشد و به آن ها بی رغبت باشد، دیگران به او اعتماد پیدا می کنند و نتیجه این اعتماد، محبوبیت او در نظر دیگران است. این اواقعیت در گفتاری از پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) این گونه تبیین شده است:
«از دنیا چشم بپوش تا خدا تو را دوست بدارد و از آنچه در دست مردم است، چشم بپوش تا مردم تو را دوست بدارند». (ر. ک: نهج الفصاحة، ح 268)
چشم پوشیدن از امکانات دیگران باید به مرز ناامیدی از امکانات برسد. اگر چنین شد، نتیجهااش این می شود که رسول خدا فرموده است:
«نسبت به آنچه در دست مردم است، ناامید باش تا بی نیاز زندگی کنی ».
از این حدیث فهمیده می شود که حقیقت بی نیازی، استغنا از دیگران است؛ هر چند انسان فقیر باشد و انسانی که با داشتن امکانات فراوان، باز چشم طمع و دست نیاز به سوی دیگران دارد، بی نیاز نیست. رسول گرامی اسلام(صلی الله علیه و آله) فرموده است:
«بر تو باد که نسبت به آنچه در دست دیگران است، ناامید باشی و از طمع بپرهیزی که فقر و ناداری آماده است». (ر. ک: نهج الفصاحة، ح 1959)
7ـ سپاس گزاری از مردم
راهکار دیگر برای جلب اعتماد دیگران، سپاس گزاری از آنان است، خداوند انسان را به گونه ای آفریده است که دوست دارد در برابر کار مثبتی که انجام می دهد، ستایش شود، به ویژه از سوی کسانی که کار مثبت برای آنان و به سود آنان بوده است. اهمیت تشکر از دیگران آن چنان است که رسول خدا(صلی الله علیه و آله) می فرماید:
«از همه مردم سپاس گزارتر آن کسی است که بیشتر از دیگران سپاس گزار مردم باشد». (ر. ک: نهج الفصاحة، ح 312)
و در سخنی دیگر می فرماید:
«اگر خداوند خیر کسی را به دست دیگری انجام دهد و او سپاس گزاری نکند، در حقیقت، از خدا نیز سپاس گزاری نکرده است». (ر. ک: نهج الفصاحة، ح 668)
کمترین مرتبه تشکر از مردم، یادآوری کار نیک آنان است و در صورت امکان، تلافی و جبران کردن نیکی نیز پسندیده و ارزشمند است. پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) می فرماید:
«هر کس نیکی بیند، آن را تلافی کند و اگر نتواند آن را یادآوری کند؛ زیرا یادآوری آن شکر و سپاس آن است». (ر. ک: نهج الفصاحة، ح 2837)
برخورد آمیخته به تشکر با مردم و سپاسگزاری از آنان، زمینه ساز جلب اعتماد آنان خواهد شد؛ زیرا انسان به کسی اعتماد می کند و به او خوش بین است که خوبی و بدی و زشتی و زیبایی برایش متفاوت باشد و در برابر آن ها واکنش مناسب نشان دهد. کسی که در برابر خوبی سپاس گزار است و از کار نیک قدردانی می کند، از خود شخصیتی می سازد که محبو ب و مورد اعتماد دیگران است.
8ـ امانت دار بودن
راهکار دیگر جلب اعتماد مردم، امانت داری است. در فرهنگ دینی، امانت داری تنها در امور مالی مطرح نیست،بلکه در روابط اجتماعی هر چیزی که حفظ آن لازم و رعایت حریم آن ضروری باشد، امانت داری از آن لازم است. حتی اگر سخنی که انسان در مجلسی از کسی شنیده است و او تصریح نکرده که به دیگران گفته نشود، ولی از قرائن معلوم است که از افشای آن خرسند نیست، باید امانت درباره آن سخن رعایت شود. تأثیر امانت داری و امین بودن در جلب اعتماد افراد چنان است که پیامبر خدا(صلی الله علیه و آله) می فرماید:
«وقتی در برابر خود سه صفت دیدی، به او امیدوار باش، حیا و امانت و راستی. اگر این صفات را نداری، به او امید نداشته باش». (ر. ک: نهج الفصاحة، ح 205)
برگرفته از کتاب: زیستن با پیامبر(ص) نوشته مهدی رضایی، انتشارات مرکز پژوهش های اسلامی صدا و سیما.

 


  
  
سلامت خانواده
از «نهاد خانواده» و مقدس بودن تشکیل آن و کمک به برپایی این «خیمه عفاف» گفتیم، و از اینکه قانون زوجیت عمومی و کشش متقابل، به برپایی این خیمه کمک می کند و اگر تدبیر نباشد، این کشش به تنش می انجامد. نیز گفته شد که «ازدواج»، سازنده و رشددهنده است و روح تعاون و احساس مسؤولیت را برمی انگیزد و وعده الهی هم به «توسعه رزق» برای اقدام کنندگان به ازدواج، این «سنت نبوی» یادآوری شد.
معیارگرایی
چنین نیست که هر کس ازدواج کرد، سعادتمند شد. چنین هم نیست که هر کس همسری برگزید، می تواند او را به سعادت و خوشبختی برساند. دلیل آن هم وجود آتشهای اختلاف و زبانه های کینه و کدورت در خانواده های بسیاری است که گاهی هم پایشان به شکایت و دادگاه و پرونده و ... کشیده می شود.
مهمتر از «تشکیل خانواده»، داشتن خانواده ای سالم، استوار، پاک و عاطفی و داشتن همسری همدل و همزبان و همراه و همدرد است. خانواده هایی که پس از تشکیل، خیلی زود از هم می پاشد و طوفان اختلاف، ریشه آن را لرزانده و سقف آن را فرو می ریزد، یا از همان آغاز، میان زن و شوهر و اقوام و بستگان دو طرف، «مسأله» بوده است، یا در اثر لجاجتها، خودخواهیها، نبودن روحیه گذشت و ایثار و نادیده گرفتن خطاهای کوچک و ضعفهای ناچیز، «مسایلی» بروز می کند و رفته رفته بزرگ می شود و «مشکلات»، عرصه را بر «زندگی» تنگ می سازد. اگر از آغاز، بنای ازدواج، سالم نهاده شده باشد، این گونه بحرانها یا هرگز یا دیر به سراغ خانه می آید.
هسته اولیه یک خانواده سالم و مطلوب، از همان آغاز ازدواج، از هنگام خواستگاری و وصلت با خانواده دیگر شکل می گیرد و ریشه آن، شناختن و داشتن «معیارهای مکتبی» در انتخاب همسر است.
کسی که در ازدواج، تنها به «زیبایی»، یا «ثروت» یا «شهرت» توجه کند و از اصالت خانوادگی و تربیت و اخلاق پدر و مادر و عفاف دختر غافل شود، چه تضمینی وجود دارد که خانواده ای محکم، استوار و پابرجا پدید آید و این کانون، پایگاه صفا و محبت شود؟!
همسر ایده آل کیست؟ خصوصیات یک زن یا شوهر خوب کدام است و با کدام «معیار»، باید سراغ انتخاب شریک زندگی رفت، یا به درخواست یک خواستگار برای ازدواج، «آری» گفت؟ و این آری گفتن، که گاهی بلکه اغلب، یک زندگی مادام العمر را بر دوش انسان می گذارد، باید با در نظر گرفته چه ویژگیهایی باشد؟
نجابت و دیانت
وصلت با خانواده هایی که نجیب و شریف اند، پسندیده تر است. تدیّن و تقوا، ملاک دیگری در همسرگزینی است. ارزش و اعتبار یک مسلمان در دیدگاه مکتب، به «دین» او است. پس ملاک قرار دادنِ دینداری در ازدواج، نشانه اصول گرایی و مکتبی اندیشیدن و مکتبی عمل کردن است.
اگر کسی مسلمان و مؤمن است و در ازدواج، دنبال همتا، هم شأن و «کُفو» می گردد، لابد می داند که مسلمانی و ایمان، رمز و نشانه آن همتایی است و مؤمن، کفو مؤمن است و زنان پاک و عفیف، لایق مردانِ باتقوا و پاکند (و الطیّباتُ لِلطیّبین)1 و در آیات قرآن، ازدواج با مشرک و کافر نهی شده است، چرا که همتای مؤمن نیست.2
امام صادق(ع) فرمود:
«اَلکُفْوُ اَنْ یَکونَ عَفیفا و عِنْدَهُ یَسارٌ»؛3
کفو و همتا در همسری آن است که پاکدامن و توانگر باشد (تا بتواند خرج زندگی را تأمین کند).
پس معیار در «آری» گفتن به همسر آینده یا خواستگاری کردن از یک دختر، آن است که هم «عفاف» داشته باشد، هم
روابط مناسب عاطفی زن و شوهر با یکدیگر و آن دو با فرزندان و بستگان و حفظ حقوق آنان و مراعات وظایف متقابل، عامل دیگری برای سلامت خانواده است.
«قدرت مالی». در برخی احادیث، دین و امانت مطرح شده است، در روایتی «دین و اخلاق» معیار قرار گرفته است و بی اعتنایی به این معیارها فسادآفرین دانسته شده است.
رسول خدا(ص) فرمود:
«اِذا جاءَکُمْ مَنْ تَرْضَوْنَ خُلقَهُ و دینَهُ فَزَوِّجُوهُ و اِنْ لا تَفْعَلُوهُ تَکُنْ فِتْنَةٌ فِی الارض و فَسادٌ کبیرٌ»؛1
هر گاه کسی سراغ شما آمد که «اخلاق» و «دیانت» او را می پسندید، پس با او ازدواج کنید و گرنه در زمین فتنه خواهد شد و فساد بزرگ پدید خواهد آمد.
گرچه «زیبایی و جمال» را به عنوان یک معیار و ارزش می توان حساب کرد، اما در صورتی که با تقوا، عفاف و پاکی در تعارض قرار نگیرد. کسی که در ازدواج، تنها به «زیبایی»، یا «ثروت» یا «شهرت» توجه کند و از اصالت خانوادگی و تربیت و اخلاق پدر و مادر و عفاف دختر غافل شود، چه تضمینی وجود دارد که خانواده ای محکم، استوار و پابرجا پدید آید و این کانون، پایگاه صفا و محبت شود؟!
سنتهای دینی و ملی را نباید نادیده گرفت. فرهنگ خودی ما به اصول خوبی آمیخته و بر آنها استوار است، اگر آن را در مقابل فرهنگ بیگانه، به دیده حقارت ننگریم و کنار نگذاریم. در یک خانواده، هر چه نجابت و اصالت و حیا و عفت بیشتر باشد و هر چه معیارهای مکتبی بیشتر حاکم و سرنوشت ساز و تأثیرگذار باشد، نظام و انسجام و قوام آن خانواده نیز، مستحکم تر و بادوام تر خواهد بود.
سستی بنیان خانواده ها را بیشتر در میان کسانی می توان دید که به اصول مکتبی و ارزشهای فرهنگ خودی بی اعتنا و از آنها بیگانه یا گریزان اند.
همسر نمونه
برای خیلی ها این سؤال که «همسر نمونه کیست؟ زن یا شوهر ایده آل و
مطلوب، چه ویژگیهایی باید داشته باشد؟» از سؤالات اساسی در گزینش همسر است. نه تنها در گام نخست و آغاز کار، حتی در مورد کسانی هم که ازدواج کرده اند و مدتی از پی نهادن این بنا و بر پا ساختن این خیمه گذشته و صاحب فرزند نیز شده اند، آشنایی با این «شاخص»ها و «معیار»ها، مناسب و مفید است، زیرا با عینیت بخشیدن به آنها در زندگی مشترک، می توانند به سلامت و استحکام بنیان خانواده خویش، کمک کنند.
پیش از آنکه به خصوصیات مثبت و ارزشی همسر اشاره شود، بد نیست که با چهره منفی و نکوهیده همسرِ ناشایست هم آشنا شویم و خانواده های «مسأله دار» را بشناسیم. در این زمینه روایات بسیار است و در این احادیث، از ازدواج با فاسق، بداخلاق، شراب خوار، عقیم، احمق و سفیه،
مجنون، و دختری که در خانواده بد رشد و نموّ یافته است، نهی شده است. از جمله این حدیث مشهور است که رسول خدا(ص) فرمود: از ازدواج با «خضراء دِمَنْ» بپرهیزید. پرسیدند: یا رسول اللّه ، مقصود از خضراء دمن (سبزه روییده در مزبله) چیست؟ فرمود: «المَرأةُ الْحَسْناءُ فی مَنْبَتِ السّوء».1 یعنی زن زیبارویی که در خانواده ای پست و فرومایه، به بار آمده باشد.
همچنین از زنانِ نازا، آلوده، لجباز، نافرمان، حقیر و پست در نظر فامیل خود، سرکش در برابر شوهر، رام و تسلیم در مقابل دیگران، ناموافق با شوهر، کینه توز، فخرفروش، بی پروا از کار زشت و ... در روایات نکوهش شده و از این گونه زنان به عنوان «شِرار النساء» یاد شده است.
در مقابل، به ازدواج با دوشیزگان، زیبارویان، فرزندآوران، عفیفان و نجیبان، صاحبان اخلاق نیکو، دیندار و امین، فرمانبرداران از شوهر و حافظان مال و آبروی همسر و ... تشویق و ستایش شده است.
از پیامبر اکرم(ص) روایت است: از جمله عواملی که موجب صلاح و اصلاح مرد مسلمان می شوند آن است که همسری داشته باشد که هر گاه به او بنگرد، خوشحال و مسرور شود و اگر از زنش غایب باشد، حافظ و نگهبان آبرو و حرمت شوهر باشد و اگر به او دستوری داد، اطاعت کند.2
و در روایت دیگر چنین است: هیچ مرد مسلمانی پس از اسلام، بهره ای بیشتر از این نبرده است که همسری مسلمان داشته باشد که اگر به او بنگرد، شادمان شود و اگر فرمانش دهد اطاعت کند و هر گاه از همسرش غایب باشد، وی نسبت به خودش و مالِ شوهرش، نگهبان و امین باشد.3
و رسول خدا(ص) فرمود: «مِنْ سعادَةِ المرء الزّوجة الصالحه»؛4
همسر صالح و شایسته، از جمله عوامل خوشبختی مرد است.
رهنمود این احادیث، عبارت از این است که از معیارهای همسر خوب، «حفظ عفاف»، «مراعات حقوق همسر» و «صیانت از مال و آبرو» است. همین عوامل و مراعات این نکات، از سوی دیگر به قوام و استحکام بنیاد خانواده کمک می کند. روابط مناسب عاطفی زن و شوهر با یکدیگر و آن دو با فرزندان و بستگان و حفظ حقوق آنان و مراعات وظایف متقابل، عامل دیگری برای سلامت خانواده است.
آتش اختلاف
به کار بستن معیارهای مکتب، به انس و الفت خانواده می انجامد و بی توجهی به آنها عامل بروز تشنج و اختلاف در خانواده است سعدی گفته است: «قدر عافیت کسی داند که به مصیبتی گرفتار آید.»5 و چه مصیبتی سخت تر و تلخ تر از بروز اختلاف در یک خانه و خانواده؟
صفای زندگی، نعمت بزرگی است که برخورداران از آن باید پیوسته شکرگزار آن باشند و قدر و قیمت خانه بی اختلاف و نزاع را بدانند. چنین محیطهای گرمی، بهشتی
صفای زندگی، نعمت بزرگی است که برخورداران از آن باید
پیوسته شکرگزار آن باشند و قدر و قیمت خانه بی اختلاف و نزاع را بدانند. چنین محیطهای گرمی، بهشتی دنیوی برای فرزندان نیز خواهد بود و طعم شیرین زندگی را به آنان خواهد چشاند.
دنیوی برای فرزندان نیز خواهد بود و طعم شیرین زندگی را به آنان خواهد چشاند.
البته گاهی برخی بگو مگوها در حدّ بیان دیدگاهها و انتقال سلیقه ها به طرف مقابل لازم است، تا دو همسر که شریک زندگی یکدیگرند، از نظرات، خواسته ها، توقعات و کاستیها و حتی انتقادها و عیوب خویش آگاه شوند و عقده ای در دل نماند و «انتقاد حضوری» به «غیبت و بدگویی پشت سر» نیانجامد. اما تا حدی که صمیمیت زندگی مشترک و آرامش کانون خانه را بر هم نزند و برای خود زوجین، کینه نیافریند و کودکان را هم که شاهد این گونه مشاجرات یا بحثهای «درون خانگی» می شوند، به نگرانی و اضطراب و آشفتگی فکری و روحی نکشاند.
اگر زوجین، اهل منطق باشند و حرفهای خود را مستدلّ و در فضایی دور از تعصب و لجاجت و پرخاش برای هم بگویند و موضوعاتی را که سبب بروز ناسازگاری شده و بحران آفریده است، ریز و مشخص کنند و برای حلّ آن همفکری جدّی داشته باشند، مطمئنا هیچ خطری خانواده را تهدید نمی کند.
بسیاری از اختلافها، ریشه در «سوء تفاهم» و «بدفهمی» از حرف و عمل طرف مقابل دارد. گفتگوی منصفانه می تواند آشتی آور باشد. نحوه برخورد با یک مشاجره خانوادگی، هم می تواند آمیخته به صحبتی منطقی و معقول باشد و آن مسایل را روشن سازد و گره ها را بگشاید، هم می تواند آن را به یک بحران و مشکله لاینحل تبدیل سازد. اینکه گفته اند: «گِرهی را که با دست باز می شود، با دندان باز نمی کنند» اشاره به همین گونه راه حلهای صحیح و منطقی برای معضلات خانوادگی و رفتاری و ارتباطی هم می تواند باشد.
گفتگوها و نزاعهای لفظی، آسمان خانه و خانواده را ابری و بغض آلود می کند. نباید
گذاشت این وضعیت ادامه یابد و ریشه بدواند. حرفهای پشت سر و پیش این و آن، اوضاع را بحرانی تر می سازد و «پرنده آشتی» را از بام و در آن خانه دورتر می کند. تا می توان در خانه به درمان پرداخت، چرا باید به بیرون کشیده شود؟ و تا می توان خود به خاموش کردن شعله اقدام کرد، چرا باید دامنه شعله را گسترده تر ساخت؟
صحبت رویاروی و بی واسطه، خیلی کارسازتر از آن است که پای بیگانگان و حتی اقوام نزدیک که اغلب، کاری هم از آنان در رفع اختلاف ساخته نیست، به میان کشیده شود. زیرا خطر رسوایی و بی آبرویی و عمیق تر شدن اختلاف، بیشتر می شود.
اگر قرآن کریم، فرمان می دهد که خود و خانواده خود را از آتش حفظ کنید: «قُو اَنْفُسَکم وَ اهلیکُمْ نارا»1، هم حفاظت از آتش دوزخ به وسیله پرهیز از مفاسد و گناهان است، هم اگر بروز اختلاف در یک خانواده را شعله ای هستی سوز بدانیم ـ که هست ـ باید با رفتار سنجیده و صحیح، خود و خانواده را از سوختن در این آتش نیز نگه داشت.
نعمت «خانواده بی اختلاف» را قدر بدانیم و اگر این شعله در بساط و کانون زندگی ما در افتاده است، هر چه سریعتر آن را با تدبیر و حکمت، با تصحیح رفتار، با گفتگوی منطقی، با ریشه یابی و درمان فوری، خاموش کنیم، پیش از آنکه ما و فرزندانمان را خاکسترنشین کند.
راستی که همسر صالح، نجیب، باتقوا و عفاف، هدیه ای از سوی خداوند است و خوشا آنان که از این موهبت برخوردارند.
________________________________________
1 ـ همان، ص373.
1 ـ تحریم، آیه 6.
1 ـ همان، ص232.
1 ـ نور، آیه 26.
2 ـ ر.ک: بقره، آیه 221.
2 ـ وسائل الشیعه، ج14، ص22.
3 ـ همان، ص23.
3 ـ بحارالانوار، ج100، ص372.
4 ـ همان.
5 ـ گلستان سعدی، باب هشتم.
منابع:
بحارالانوار,jeld=100,safhe=372
وسائل الشیعه,jeld=14,safhe=22
گلستان سعدی

 


  
  

تاثیر نماز بر سلامت جسمی کودکان
 
و أمر اهلک بالصلوه واصطبر علیها
و خانواده ات را به نماز و صبر نمودن بر آن امر کن  
( سوره مبارکه طه ـ آیه شریفه 132 )
 
     پزشکان اطفال ضرب المثل مشهوری بدین مضمون دارند که “ کودکان ” هرگز بزرگسالان کوچک نیستند. بدین معنا که عوالم روانی وحتی جسمی کودکان به کلی متفاوت از بزرگسالان است و جا دارد حتی آنها را نوع دیگر از انسان به حساب آوریم و در بعد بررسی فواید پزشکی نماز ، نکات متعددی را به سلامتی کودکان ، جدای از بزرگسالان اختصاص دهیم. اما از آنجا که بنا را بر اختصار گذاشته این تنها طی دو نکته و به گونه ای فهرست وار ، از برخی تاثیرات مستقیم و غیر مستقیم نماز بر سلامت جسمی و روانی کودکان ، سخن می گوییم .
     سلامت کودکان ، از آرزوها و ایده آلهای همه جوامع بشری است و از این رو مجامع بین المللی متعددی با قصد حمایت از سلامتی و کمک به پیشرفت کودکان ، بوجود آمده اند . اما آنچه که کمتر مورد توجه همه این مجامع بوده است ، شاید توجه به نقش بی نهایت عمیق دستورات دینی در ایجاد سلامتی اطفال باشد .
     بعنوان مثال حدود دو دهه پیش ، مجامع علمی جهان ، شیرمادر را برای شیرخواران ، بی کفایت تشخیص دادند و اقدام به تهیه شیر خشکی که گمان می بردند ، مفیدتر از شیر مادر است ، نمودند و انواع و اقسام شیر خشک را با تبلیغات وسیع بر له آنها و علیه شیر مادر ، به بازار فرستادند ، این در حالی بود که از قرنها پیش در آیات استوار قرآن از جمله آیه شریفه 233 از سوره مبارکه بقره و آیه 12 از سوره مبارکه لقمان ، چند بار تاکید بر استفاده از شیر مادر ، آن هم تا دو سال شده بود . با این وجود بسیاری از مادران ( از جمله حتی مادران مسلمان ) ، گول تبلیغات علمی را خوردند و به کودکان خود به جای حیاتی ترین و سلامتی بخش ترین ماده غذایی که توسط آفریدگار هستی تولید و توصیه شده بود ، شیر خشک بی خاصیت و بسیار مضر ساخت  انسانها را خوراندند .
     اما با پیشرفت بیشتر دانش و تجهیز بیشتر آزمایشگاههای علمی ، چند سال بعد برخی برتریهای شیر مادر ،روشن شد و این بود که دامنه تبلیغ علیه آن محدود تر شد و علم نسبی بشر اعلام کرد : “ شیر مادر ، تا حداقل 6 ماه مفیدترین ماده غذایی برای کودکان است ” که این دستور نیز هنوز ، با دستور قرآنی ، کمی متناقض به نظر می رسید ، تا این که آخرین تلاشهای بشر برای شکافتن هر چه بیشتر محتویات شیر مادر و شناسایی اجزای آن به نتیجه رسید و کار بدانجا کشید که سرانجام در سالهای اخیر ، علم به این حقیقت اعتراف کند که : شیر مادر ، آن هم تا دو سال ، ضروری ترین ، اساسی ترین و حیات بخش ترین نیاز کودک به شمار می آید و محرومیت کودک از شیرمادر ، او را در معرض طیف بسیار وسیعی از بیماریهای جسمی و روانی ، قرارمی دهد . و آیات شکوهمند قرآن و فرمایشات معصومین (ع) در این مورد همچنان استوار و درخشان بر جای خود بود .(1)
     با این قیاس ، می توان نتیجه گرفت وقتی که یکی از ساده ترین دستورهای قرآنی غنایی تا بدین حد مثلا “ در تامین سلامت کودکان دارد ، دستورات مؤکد و مکرر آن ( مثل نماز ) دیگر تا چه پایه ای مفید و سودمندند .
     واقعیت این است که سودمندی “ نماز در سلامت جسمی کودکان ، بوضوح قابل مشاهده است . از جمله این که با پایبندی به نماز در جامعه می توان به راحتی با آن گروه از بیماریهای مادرزادی بسیار شایع در نوزادان که بر اثر فسادهایی مانند اعتیاد ، الکلیسم ، بیماریهای مقاربتی و .. بوقوع می پیوندد ، وداع نمود .
     “ کودک آزاری “ که بخش مهمی از علل بستری و مراجعه کودکان به مراکز پزشکی و روانپزشکی را تشکیل می دهد ، در پرتو نماز و در جامعه نمازگزار ، بی معنی به حساب می آید . عفونت های گوناگونی که در کودکان ایجاد بیماری می کنند توسط نماز تعدیل می شوند بعنوان مثال به اثبات رسیده است که بخش مهمی از مرگ و میر نوزادان در بدو تولد به دلیل تماس با بدن آلوده اطرافیان ( از جمله دستهای آنها ) است . که طهارت دائمی ناشی از نماز می تواند یک عامل مهم پیشگیری از این قبیل مرگها باشد . که اگر به این قبیل مثالها ، فواید دیگری ناشی از زندگی یک کودک ، درر خانواده های مذهبی را ، اضافه بکنیم ، مثلا “  به سنت حسنه ختنه اطفال ، که خطر عفونتهای ادراری را در آنها تا یکصد برابر ، کاهش می دهد و یا عادت پیدا کردن به مسواک و .. را اضافه نماییم خواهیم دید که چگونه تعالیم اسلامی ، کودکان را در معرض سلامتی جسمانی قرار می دهد. یا این که آموزش وضو به کودکان ، که در واقع نوعی آموزش پاکیزگی و طهارت به آنهاست و از آنجا که بخش عمده ای از بیماریهایی عفونی شایع در اطفال از جمله حصبه ( تیفوئید ) ، فلج اطفال ، هپاتیت  A و .. از طریق مدفوعی ـ دهانی  ( Fecal  - Oral) انتقال می یابند ، می توان با بهره از طهارت ناشی از نماز ، از میزان بروز و شیوع این بیماریها به شدت کم نمود ، همانطور که امروزه در ممالک پیشرفته غربی ، آموزش شستن دستها قبل از صرف غذا ( که اتفاقا “ با اوقات نماز ، تقریبا ” مقارنت دارد ) از اصول اولیه ای است که به اطفال ، در مدارس ابتدایی ، آموزش داده می شود .  
     علاوه بر محاسن جسمی بسیار متعددی که از زندگی یک کودک در یک خانوداه مومن و نمازگزار ، برای او حاصل می شود ( از جمله این که مادر با تقوی و مومن کودک ، با اقتدای به قرآن و سخن معصومین (ع) کودکش را تا دو سال کامل شیر می دهد و این وظیفه بی نهایت بزرگ را به بهانه های پوچ و واهی ، از جمله اشتغال در بیرون منزل و .. رها نمی کند و در نتیحه کودک خود را در مقابل طیف بسیار وسیعی از بیماریهای مرگبار جسمی و روانی و انحرافات و اعتیادات و .. در آینده ایمن و واکسینه می کند ) (2) . می توان بدین نکته مهم نیز توجه نمود که ملکه شدن عادت حسنه نماز ،در کودک صرفنظر از عظمتهای عبودی بیشمار آن و صرفا ” از دیدگاه پزشکی ، به خاطر محاسن بهداشتی و طبی بیشماری که بر نماز مترتب است ( و ما به قسمت کوچکی از آنها در این مجموعه مقالات اشاره کرده ایم ) سبب خواهد شد که همه این محاسن بیشمار در آینده ،کودک را همراهی کند و او را در راه ساختن زندگی سالم و موفق یاری دهد .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. علاوه بر آیه شریفه قرآن ، احادیث متعددی از معصومین (ع) ، به خصوص پیامبر اکرم (ص) و حضرت علی (ع) ، مبنی بر این که شیر مادر مفیدترین غذا برای کودک است ، به ما رسیده است .
2. برای مطالعه پیرامون محاسن متعدد تغذیه کودک با شیر مادر ، رجوع شود به متن سخنرانیهای استاد دکتر علی اصغر وحیدی ، در کلاسهای تئوری اطفال در دانشکده پزشکی دانشگاه علوم پزشکی کرمان


  
  
اعتیاد به ایمیل کنترل وسواسی صندوق پست الکترونیکی، آدم را دیوانه می کند! یکی ازهنرمندان مشهور گفته است: «من به نامه الکترونیکی ( e-mail ) معتادم. وقتی نامه ای دریافت می کنم، سطح اندورفین مغزم افزایش می یابد و وقتی صندوق پستی ام را باز می کنم و هیچ نامه ای در آن نیست، احساس تنهایی و نومیدی بر من غلبه می کند.» امروزه اظهاراتی از این قبیل، کاملاً متداول است و زیاد به گوش می رسد. بر طبق نظرسنجی انجام شده از سوی آمریکا آنلاین، 41 بزرگسالان در این کشور، صبح ها که از خواب بر می خیزند، قبل از مسواک زدن، صندوق پست الکترونیکی شان را وارسی می کنند. به علاوه، یک چهارم مردم اعتقاد دارند که رفتن به جایی که دو یا حداکثر سه روز امکان وصل شدن به شبکه و وارسی نامه های الکترونیکی نباشد، «غیر قابل تصوّر» است. در واقع، وابستگی به ایمیل یکی از مشکلات بسیاری از انسان ها شده است. مقایسه اعتیاد به ایمیل و اعیتاد به داروها و مواد مخدّر، خیلی دور از ذهن نیست. به گفته دکتر جان ریتی، روان پزشک و دانشیار دانشگاه هاروارد، اتصال به شبکه، در واقع شبیه سازی همان مسیری است که داروها و مواد مخدّر در مغز انسان طی می کنند. به عبارت دیگر، تمام نشانه های اعتیاد در این ها نیز وجود دارد: «زنگ» دریافت یک نامه الکترونیکی جدید، سطح دوپامین مغز را افزایش می دهد و آثار کلافگی ناشی از ترک ایمیل در تعطیلات و مسافرت های خانوادگی کاملاً در بعضی اشخاص مشهود است. این علائم اعتیاد، تنها نشانه هایی نیستند که ما به خاطر نیازمان به وصل بودن به اینترنت، از آن ها رنج می بریم. بلکه علاوه بر آن ها، دامنه تمرکز و توجه مان نیز کاهش می یابد. همه ما چندکار مختلف را به طور همزمان انجام می دهیم تا میزان کارآیی خود را بالا ببریم. امّا در میان این تلاش ها، یک چیز مهم قربانی می شود و آن هم چیزی نیست جز همان میزان کارآیی! مطالعات دکتر دیوید مه یر، استاد روان شناسی دانشگاه میشیگان، نشان می دهد که کسانی که توجهشان را بین دو فعالیت مختلف (مثلاً نوشتن یک نامه الکترونیکی و خواندن یک گزارش) می گردانند، 50 وقت بیشتر به نسبت حالتی که آن دو کار را یک به یک به نوبت انجام دهند، صرف می کنند. نتیجه گیری آن که اگر می خواهید میزان کارآیی خود را افزایش دهید، تمایل خود در مورد انجام چند کار به طور همزمان را کنار بگذارید. در زیر چند توصیه برای کاهش وابستگی به نامه های الکترونیکی آورده شده است: سرویس پست الکترونیکی را در خدمت خود قرار دهید نه خود را در خدمت آن. بعضی برنامه ها مثل Outlook به شما اجازه می دهند که نامه های الکترونیکی خود را فقط هر نیم ساعت یا هر یک ساعت یکبار وارسی کنید. «زنگ» دریافت نامه الکترونیکی جدید را خاموش کنید. برخی پیام ها، مثل کارت تبریک و تشکر را فقط با پست معمولی (کاغذی) بفرستید. برای خواندن و ارسال نامه های الکترونیکی خود، بازه زمانی خاصی را قرار دهید و به خودتان بگوئید که قبل یا بعد از آن بازه زمانی، کارکردن با سرویس پست الکترونیکی مجاز نیست. هرگز کار کردن با پست الکترونیکی، اولین کاری که صبح انجام می دهید یا آخرین کاری که قبل از به رختخواب رفتن در شب انجام می دهید نباشد. اگر همه این تلاش ها با شکست روبرو شد، سعی کنید مغازه پست الکترونیکی را برای چند روز به طور کامل تعطیل کنید. در این صورت خواهید فهمید که دنیا بدون اینترنت هم وجود دارد! ترجمه : کلینیک الکترونیکی روان یار منبع Addicted to E-mail Obsessively , Katie Gilbert, 7 March 2007. www.psychologytoday.com
  
  
<   <<   56   57   58   59   60   >>   >