این ویروس از آنفولانزای تیپ A می باشد ویروس H1N1 شناخته شده است.که اولین بار در سال 1918 میلادی در آمریکا شناخته شد و پس از یک دوره طولانی در آوریل 2009 (سال جاری) مجدداً این بیماری به نام Swine flu یا آنفولانزای خوکی با شکل، قدرت و توانایی بیماریزایی متفاوت از گذشته در ایالات کالیفرنیای جنوبی از کشور آمریکا گزارش گردید . اگر چه Swine flu آنفولانزای خوکی نام گرفته، اما این به آن معنی نیست که این بیماری از خوک به انسان انتقال می یابد بلکه در آزمایشات بعمل آمده از این ویروس مشخص شده که تعدادی از ژن های آن شبیه به آنفولانزای ویروسی می باشد که در خوک های شمال آمریکا یافته اند. در عین حال بدلیل شباهت بروز این آنفولانزا در خوک های اروپا و آسیا و مرغان و انسان ها، دانشمندان آنرا یک آنفولانزای ویروسی چهارگانه نام نهاده اند.قدرت بیماری زایی این ویروس 3 برابر ویروس آنفولانزای معمولی بوده و بیشترین شیوع آن در فصل سرد می باشد. انتقال آن از انسان به انسان می باشد (نه حیوان به انسان) معمولاً قسمت فوقانی سیستم تنفسی را درگیر می نماید و تنها در 1 تا 2 درصد می تواند منجر به مرگ شود که دلایل آن ذکر خواهد شد.
نشانه ها و علامت بیماری انفولانزای خوکی چیست؟
علائم این بیماری مشابه آنفولانزای فصلی همانند تب، سرفه، گلودرد، آب ریزش بینی، کوفتگی و درد بدن، سر درد، لرز و خستگی و در موارد مشخص اسهال، تهوع و استفراغ می باشد و در مواردی ممکن است این بیماری ویروسی پیشرفت نموده و ایجاد عفونت های شدید ریوی، گوشی و سینوسی نماید.
چگونه این ویروس انتقال می یابد؟علمی بودن روان شناسی و توضیح کلمه پسیکولوژی
مطالعات تاریخ پیدایش علوم و تکامل آنها، نشانگر این حقیقت استکه روانشناسی در آغاز نزد دانشمندان به عنوان یک علم شناخته نمیشدو قسمتی از فلسفه بود ولی پس از گذشت دورهای بیش از 2000 سال، وضعومقامی علمی پیدا کرد، این وضعیت، منحصر به علم روانشناسی نبود،علوم دیگر نیز کم و بیش چنین وضعی داشتهاند.
یکی از دلائل علمی بودن روانشناسی آن است که روانشناسان کوششمیکنند با حقایق، سروکار داشته باشند و برای کشف حقایقی که تاکنونبرای آنها روشن نشده است، از روش علمی استفاده کنند.
این علم مثل سایر علوم با کنجکاوی آدمی آغاز شده، انسانهای اولیهدرباره جهان و آنچه آنها را دربر گرفته از خود سوالاتی میکردند واین سوالات و کنجکاویها و کوششی که برای پاسخ دادن به آنها میشدمنجر به پیدایش علوم طبیعی مثل نجوم و فیزیک و زیستشناسی و...گردید (1) .
و سوالات دیگر انسانها درباره خودش مخصوصا درباره رفتار و افعالروحی و بدنی منتهی به فلسفه عقلی و در نتیجه منجر به پیدایش علمروانشناسی گردید. برخی از تصورات جدید که اکنون درباره نفس انسانیدر افکار دانشمندان وجود دارد از فیلسوف یونانی یعنی افلاطون(347 -427 ق م) گرفته شده است و بعد از ایشان ارسطو (322 - 384 ق م)مطلب تازهتری پیش کشید و ادعا کرد که نفس انسانی جز «کنش» وفرایندهای بدنی نیست. او عقیده داشت که برای فهم رفتار و تجربهآدمی باید کنشهای بدنی او را که منجر به آن رفتار یا تجربه شده،باید مطالعه کرد.
در فلسفه عقلی ارسطو نیز، تصورات و یا صورت ذهنی، اهمیت زیادیداشته که آنها از تاثیر عوامل و محیط بر بدن پیدا میشوند وتاثیرات ذهنی، منشا و منبع پیدایش صورتهای ذهنی است و اینتصورات میتوانند با یکدیگر ترکیب شده، منشا تجربه آگاهیدرانسانها بوده و در نتیجه باعث کنترل رفتار آدمی میشوند.
اینگونه عقائد درباره نفس و حالات آن قدمهای بزرگی بود که در آندوره جهت علمی کردن روانشناسی برداشته شد و در نتیجه دانشمندانمتوجه شدند که آن قسمت از بدن آدمی که درکنترل رفتار او نقش اصلیرا به عهده دارد مغز آدمی است نه قلب او. و سپس تحقیقات«جالینوس» پزشک یونانی قرن دوم میلادی (در حدود 200 - 130 بعد ازمیلاد) اطلاعات تازهای درباره بدن آدمی و کار آن پدید آورد وهمینطور این تحقیقات ادامه پیدا کرد تا این که «دکارت» (1650 -1596 میلادی) درباره روانشناسی جدید نظرهای تازهای بیان کرد.
در این حقیقتشکی وجود ندارد که نظرهای اشتباه و دور از حقیقت نیزدر میان عقائد دانشمندان دیده میشود و لکن مقصود از این بحثها ایناست که برای خوانندگان روشن گردد که روانشناسی از دیدگاهدانشمندان، داخل در علوم بوده و جزو علوم زیستشناسی است و در عینحال وجه ممیزه روانشناسی از علوم زیستی آن است که رفتارموجوداتزنده را بشناسد.
نرمان ل. مان یکی از دانشمندان غربی درباره علمی بودن روانشناسیچنین اظهار نظر میکند (2) : «روانشناسی در حدود یک قرن قبل علمیشناخته شد این امر در نتیجه پیشرفتهای خاصی بود که نصیب روانشناسیو علم وظائف الاعضاء شده بود...».
گفتن این مطلب که روانشناسی دقیقا در چه موقع به صورت علم درآمدمشکل است ولی امروزه دانشمندان غرب معمولا سه نفر از دانشمندانآلمانی را از جمله کسانی میدانند که در معرفی روانشناسی به عنوانیک علم، سهم مهمی داشتهاند:
یکی «وبر»، فیزیولوژیست معروف است که معتقد بود میتوان بعضی ازجنبههای تجربی حسی را اندازهگیری و به صورت کمی نشان داد.
دانشمند دیگری که در علمی کردن روانشناسی نقش مهمی داشته فیزیکدانمعروف آلمانی «فخنر» است و سومین دانشمندی که هم فیزیولوژیستبود و هم فیلسوف «ویلهلم وونت» که اولین آزمایشگاه روانشناسی راتاسیس نمود و بسیاری از دانشمندان او را به عنوان پدر روانشناسیعلمی میشناسند زیرا او در دانشگاه (لایپزیک) آلمان اولین آزمایشگاهروانشناسی را افتتاح کرد... .
حال که اجمالی از تاریخ علمی شدن روانشناسی، از نظر خوانندگانگرامی گذشت این حقیقت را میدانیم که در ابتدای ورود در هر علمیبررسی و تعیین سه امر از باب مقدمه دخول در مباحث و مسائل آن علماز دیدگاه عقل و عقلا و فلاسفه و صاحبان فن فلسفه و علوم عقلی لازممیباشد آن سه چیز عبارتند از : تعریف علم; موضوع علم و فایده علم.
امر سوم یعنی فایده واهمیت علم روانشناسی را در مقالات گذشته اجمالامورد بحث و تحقیق قرار دادیم اینک دو امر، باقی مانده یعنی تعریفعلم و موضوع آن لازم است مورد بررسی قرار گیرد.
واژه پسیکولوژی و مراد از آنقبل از بیان نظرات دانشمدنان غربی و اسلامی درباره تعریف علمروانشناسی لازم است این نکته راتذکر دهیم که علمالنفس یا روانشناسیترجمه کلمه «پسیکولوژی» (Psycholojy) نربان یونانی است مشتق ازدو کلمه یونانی یکی Psycre) پسیکه) و دیگری ( Logos) (لوگوس) بهمعنای علم و منطق و مفهوم و بیان و یا به معنای اصل و حقیقتیکشی. مجموع این دو کلمه به معنای مطالعه و یا تحقیق درباره نفس وروح است (3) .
دکتر «محمد حسن بیگدلی ضیائی» در کتاب روانشناسی تحلیلی، ص 12 در این باره چنین مینویسد:
«واژهای که به نام روانشناسی برای شناساندن علم مطالعه و بررسیرفتار رواج یافته، ترجمه لغت «پسیکولوژی» یا باتلفظ انگلیسی(سالکالاجی) میباشد که در اصل از دو کلمه یونانی(پسیکه) به معنایروح و روان و (لوگوس) به مفهوم تحقیق و یا بیان مرکب شده است.
پسیکه مفاهیم متعددی دارد برخی آن را به معنای روح و بعضی دیگرروان تفسیر نمودهاند. این کلمه نام یکی از خدایان افسانهای یونانقدیم بوده که در ابتدای زندگی، بشری فناپذیر بوده، بعدا در زمرهخدایان درآمده و جاودان گردید». برخی از دانشمندان از جمله مرحومکاظمزاده ایرانشهر در کتاب اصول اساسی روانشناسی ص 19 در توضیحکلمه «سیکولوژی» به معنای روانشناسی و مصادیق آن چنین نوشتهاند:
«در واقع این کلمه «پزیکولوژی» به معنای علم روانشناسی،مطالعات و معانی مختلف متعددی را دربر دارد که باید جداگانه تعریفشوند:
الف : جانداران(موجودات زنده) و خصوصا حیوانهای طبقه بالا و انساندارای یک نوع رفتاری هستند که عبارت است از بجا آوردن عکسالعملهادر برابر تاثیرهائی که از بیرون دریافت میکنند و همچنین عبارت ازتغییر دادن این عکسالعملها از راه تجربه، روانشناسی عکسالعملهاعبارت از تدقیق این رفتار است از همه آن چیزهائی که حدود اعمالمنتظم و نسبتا معین را که روانشناسی(بهطور عموم) تدقیق میکند،تجاوز مینماید.
ب : هر انسانی درباره بعضی فکرها و هیجانها و تاثرها و تمایلها وفعلهائی که به تصور او شخصیت او را ترکیب میدهد، یک نوع ادراک وشعوری را دارا میباشد و تصور میکند که دیگران نیز ادراکی شبیه اورا دارند از اینرو موضوع روانشناسی ادراکی و یا تمایلی عبارت استاز تدقیق این حالات و شرح و تقسیم آنها و جستجوی انتظام و آهنگهایتجربهآمیزی که آنها را نمایش میتوانند داد».
چنان که خوانندگان گرامی ملاحظه میکنند، رفتار و بجا آوردنعکسالعملهای حیوانات از جمله انسان در برابر تاثرهائی که ازبیرون دریافت میکنند، داخل در روانشناسی بوده به عنوان روانشناسیعکسالعمل نامیده شدهاند و نیز در مقابل فکرها و هیجانها و تاثرهاو تمایلها، انسانها یک نوع ادراک و شعوری دارند و از اینجا نوعخاصی از روانشناسی به نام «روانشناسی ادراکی» یا تمایلی پدید آمده، مورد بحث روانشناسان قرار میگیرد و در نتیجه روانشناسی تفکری و تنقیدی به وجود آمده است و در این حد نیز علم روانشناسیایستا نبوده، گاهی در یک معنای محدود، روانشناسی عبارت است ازمجموع حالات و استعدادهای نفسی یک موجود و یا یک طبقه از موجوداتمانند علمالنفس یک انسان صنعتگر و یا یک مرد سیاسی و غیر آن دو.
در کتاب فرهنگ فلسفه به زبان آلمانی در شرح همین کلمه: (پزیخولوگی روانشناسی) مینویسد: (4) «علم نفس یعنی علم هر آنچه در زیر کلمهنفس فهمیده میشود علمی که از واقعیات تجربههای درونی مانند تخطرهاو گزارشها و فکرها و حسها و تاثرها و هیجانهای اراده و جز آنها وعلاوه بر اینها نیز از صورتهای تغییر جسمانی این حالات نفسی و مثلااز تقلید و استنباط از خط (گرافولوژی یعنی علم شناختن احوال انساناز طرز خط و تحریر او) بحث میکند».
علمهای مربوط به اعمال نفس تا آن درجه که به نام نتایج و اساسهابه علمالنفس داخل باید شوند و مانند علوم راجع به شناختن بنیهها ومزاجها و اختلاطها و امثال آنها جزو قلمرو روانشناسی هستند و خودروانشناسی به اسم علم هر آنچه که قائم به ذات است، یعنی نفس تنهااز آنرو ممکن است که یا عامل خود را فعلیت دهد یعنی به وسیلهعلائمی مانند سخن و اشاره در فعلی ظاهر سازد و یا از آنرو که علموظائف الاعضای مغزی و سلسله اعصاب، عموما به عنوان جزء مقابل مادینفس به اختیار آن علم گذاشته شود.
طریقه اول از طریف مراقبت نفس حاصل میگردد و دومی نیز مربوط بهعلم وظائف الاعضاء بوده و با علم رفتار تامین میگردد.
بعضی از دانشمندان، علمالنفس را حتی به جامعهها نیز عمومیتدادهاند. دکتر حامد عبدالسلام زهران در کتاب علمالنفس الاجتماعی چاپقاهره سال 1984م مینویسد: «...علمالنفس الاجتماعی فرع من فروععلمالنفس یدرس السلوک الاجتماعی للفرد والجماعه ... و هو یهتمبدراسه التفاعل الاجتماعی و نتائج هذا التقابل و هدفه هو بناءمجتمع افضل قائم علی فهم سلوک الفرد و الجماعه...» یعنی «علمالنفس اجتماعی فرعی از فروع مطلق علمالنفس محسوب میگردد، در ایننوع از روانشناسی سلوک اجتماعی برای فرد و جامعه مورد بحث و بررسیقرار میگیرد و در این علم، افعال اجتماعی و نتایج آن نیز مورداهتمام قرار میگیرد و هدف این نوع از روانشناسی ایجاد جامعه برتراست که سلوک فردی و اجتماعی را مورد مطالعه قرار میدهد».
تا اینجا محور کلام در روانشناسی و علمالنفس، علم روح بود و لکنبرخی از دانشمندان از این محور نیز تجاوز کرده ، علم عقل را درمحدوده روانشناسی و علمالنفس نیز وارد نمودهاند.
چنانکه سمیح عاطف الزین در کتاب خود علمالنفس ج1، ص 12 چنینمینویسد:
«...و کان یظلق علی الابحاث التی تدور حول النفس علمالروح اوعلمالعقل اذ لم یتمیز القدامی، بین النفس و الروح کما تحدث الیومبل کانتا فی نظرهم شیئا واحدا ما ورائیا غیر ظاهر للعیان... و هذاو ان المفهوم الذی یقول بعلم الروح او علم العقل ظل متداولا فیالقرون الوسطی و قد استعمله ایضا الفلاسفه اللاهوتیون انفسهم».
«یعنی «زمانهای قدیم، بحثهائی که بر محور نفس دور میزد علم روحیا علم عقل بکار برده میشد زیرا دانشمندان پیشین بین آن دو فرقینمیگذاشتند و هر دو به یک معنی استعمال میشد و این معنی و مفهومدرباره علم روح یا علم عقل در قرون وسطی نیز بکار برده شده وفلاسفه «لاهوتیون» آن را بکار بردهاند».
پینوشت:
1- اصول روانشناسی تالیف: نرمان ل . مان. ترجمه و اقتباس دکترمحمود ساعتچی: ص 1 و 2 و 3.
2- اصول روانشناسی: ص 5 ، 6 و 8.
3- روانشناسی تحلیلی: ص 12 - اصول اساسی روانشناسی تالیف مرحومکاظمزاده ایرانشهر: ص 19 - علمالنفس الاجتماعی تالیف دکتر حامدعبدالسلام.
4- اصول اساسی روانشناسی تالیف مرحوم کاظمزاده ایرانشهر، ص 20.
درسهایی ازمکتب اسلام-سال77-شماره10
عزّت نفس
سال عزّت و افتخار حسینی, فرصتی است تا ارادت مندان و عاشقان حسین بن علی(ع) پیرامون زندگی و مبارزات آن امام همام مطالعه کرده و راه دست یابی به عزّت و عزّتمندی و عزّتمداری را فرا گرفته و با پیروی از آن نمونه کامل و به برکت اسلام و قرآن و خون سیدالشهدا(ع), برای خود افتخار و سربلندی کسب کنند.
معنا و مفهوم عزّت
عزّت از مهم ترین و بنیادی ترین اصول تربیتی اسلام است, زیرا اساس تربیت, عزّت است. اگر فرد با عزّت رشد کند و تربیت شود, به حالتی دست می یابد که پیوسته و در هر اوضاع و احوالی استوار باشد. عزّت آن حالتی است در انسان که نمی گذارد مغلوب کسی شود و شکست بخورد. راغب در مفردات می گوید: عزّت در اصل, آن حالتی است که انسان را مقاوم و شکست ناپذیر می سازد.1
عزیز به کسی می گویند که بر همه قاهر است و کسی نمی تواند بر او چیره شود. اگر خدای متعال (عزیز) است, به این دلیل است که او ذاتی است که هیچ چیزی از هیچ جهت نمی تواند بر او غلبه کند و موجودات عالم در برابر او ذلیل و ضعیف هستند, چون همه موجودات, ذاتاً فقیر و نیازمندند, مگر آن که خداوند متعال از رحمت بی انتهای خویش, بهره ای از عزّت به آنان ببخشد: (وَلِلّهِ العِزَّةُ وَلِرَسُولِه وَلِلْمُؤْمنینَ).2 عزّت فقط از آن خداوند است و هرکس که خواهان عزّت است, باید از خداوند بخواهد.
حقیقت عزّت
در حدیثی از پیامبر(ص) نقل شده که فرمود: (پروردگار شما همه روزه می گوید: منم عزیز و هرکس عزّت دو جهان خواهد, باید اطاعت عزیز کند). 3 در حقیقت, انسان آگاه و مؤمن باید آب را از دریا بگیرد که آب فراوان و زلال آن جاست. قرآن می فرماید: (مَنْ کَانَ یُرِیدُ العِزَّةَ فَلِلّهِ العِزَّةُ جَمیعاً;4 هرکه بزرگی و ارجمندی خواهد, پس بداند که بزرگی همه از خداست). امام حسن مجتبی(ع) در ساعات آخر عمرشان, هنگامی که یکی از یارانش به نام (جنادة بن ابی سفیان) از او اندرز خواست, ضمن نصایح ارزنده به وی فرمود: (هرگاه بخواهی بدون داشتن قبیله, عزیز باشی و بدون قدرت و حکومت, هیبت داشته باشی, از سایه ذلّت معصیت خدا بیرون آی و در پناه عزّت اطاعت او قرار گیر.)
عزّت مخصوص خداوند و دوستان اوست
در بعضی از آیات قرآن, (عزّت) علاوه بر خداوند, برای مؤمنان و پیامبر(ص) نیز قرار داده شده است, چرا که اولیا و دوستان خدا, پرتوی از عزّت او هستند; یعنی از پرتو عزّت پروردگار, عزّت کسب می کنند و در مسیر اطاعت و عبادت او قدم برمی دارند.
در روایات اسلامی تأکید شده است که مؤمن نباید وسایل و زمینه های ذلت خویش را فراهم سازد, چون خداوند خواسته که او عزیز و سربلند باشد و برای حفظ این عزّت بکوشد. امام صادق(ع) فرمودند: (مؤمن عزیز است و ذلیل نخواهد بود, مؤمن از کوه محکم تر و پر صلابت تر است, چرا که کوه را با کلنگ ها ممکن است سوراخ کرد, ولی چیزی از دین مؤمن هرگز کنده نمی شود.)5
هنگامی که پیامبراکرم(ص), به اتفاق مسلمانان مشغول حفر خندق بودند, سنگ سفید و سختی پیدا شد که مسلمانان از حرکت دادن و شکستن آن عاجز ماندند. سلمان به حضور پیامبر رسید و ماجرا را عرض کرد. پیامبر وارد خندق شد و با کلنگ, سه مرتبه بر آن سنگ زد و هر سه مرتبه, جرقه ای از سنگ بلند شد و سنگ شکست. صدای تکبیر و خوشحالی پیامبر و مسلمانان بلند شد. سلمان از وضع عجیب و خوشحال پیامبر جویا شد, پیامبر(ص) فرمودند: (در میان جرقه اول, کاخ های حیره و مدائن را دیدم, جبرئیل به من بشارت داد که آن ها در زیر پرچم اسلام قرار خواهند گرفت; در جرقه دوم, کاخ های روم را دیدم که او به من خبر داد که در اختیار پیروانم قرار خواهد گرفت, و در جرقه سوم, کاخ های صنعا و سرزمین یمن را دیدم و او بشارت داد که مسلمانان بر آن پیروز خواهند شد و من در آن حال, تکبیر پیروزی گفتم. مسلمانان واقعی و راستین از خوشحالی در پوست خود نمی گنجیدند و خدا را شکر می کردند, اما منافقان با ناراحتی و به صورت اعتراض می گفتند: چه آرزوی باطل و وعده محالی!6 در این هنگام آیه مبارکی نازل گردید: (قُلِ اللّهُمَّ مَالِکَ المُلک تُؤْتیِ المُلْکَ مَن تَشَاءُ وَتَنزِعُ المُلْکَ مِمَّنْ تَشاءُ وتُعِزُّ مَنْ تَشَاءُ وَتُذِلُّ مَنْ تَشَاءُ;7 بگو بار الها! مالک ملک ها تویی, تو هستی که به هرکس بخواهی و شایسته بدانی, حکومت می بخشی و از هرکس بخواهی, حکومت را می گیری و هرکس را بخواهی, بر تخت عزّت می نشانی و هرکس را اراده کنی, بر خاک مذلّت می نشانی.)
آثار عزّت و ذلّت در فرد و اجتماع
عزّت, انسان را محکم و استوار و شکست ناپذیر می سازد. هیچ چیزی مانند ذلّت, آدمی را به تباهی نمی کشاند. ریشه همه تبهکاری ها, در ذلّت نفس است. از این رو بهترین راه اصلاح فرد و جامعه, عزّت بخشی و عزّت آفرینی است. امام صادق(ع) می فرماید: (هیچ کس به خوی ناپسند و زشت تکبر مبتلا نمی شود, مگر به سبب خواری و ذلّتی که در درون خود احساس می کند.)8
گردنکشی و ستمگری افراد, ریشه در حقارت نفس آنان دارد و انسان عزیز, هرگز ستمگری نمی کند. امام صادق(ع) می فرماید: (هیچ انسانی گردنکشی نکرد, مگر به سبب پستی و حقارتی که در نفس خویش آن را احساس می کرد.)9
به طور کلی بسیاری از صفات ناپسند انسان ریشه در ذلّت نفس دارد که باید علل آن را شناخت و از بین برد و زمینه های عزّت نفس را فراهم کرد. به دلیل اهمیّت همین مسئله است که پیشوایان دین, مردم را به بندگی خدای یکتا و پرهیز از بندگی غیر خدا دعوت کرده اند, چرا که مؤمن باید خود را از نافرمانی خداوند و اعمال زشت دور نگه دارد تا به ذلت و خواری دچار نگردد.
پیامبر(ص) می فرماید: (نیازها و خواسته های خود را با عزّت نفس بخواهید). از این رو, مؤمن نباید نیاز خود را با زیر پا گذاشتن عزّتش تأمین کند. آنان که به عزّت حقیقی دست می یابند, هرگز در برابر باطل تسلیم نمی شوند; همچنان که امام حسین(ع) وقتی دشمن را در برابر خویش دید که راه را بر او بستند و به او هشدار دادند که اگر دست به شمشیر ببرد کشته می شود, فرمودند: (چقدر مرگ در راه رسیدن به عزّت و احیای حق, سبک و راحت است; مرگ در راه عزّت, جز زندگی جاوید نیست و زندگی با ذلّت جز مرگ نیست.)10
عوامل تحقق عزّت
1. اطاعت خدا
از آن رو که عزّت, مخصوص خداوند است, پس هرکس که خواهان عزّت حقیقی است باید از طریق اطاعت و بندگی خدا به آن برسد. اطاعت و بندگی, راهی است برای ارتباط با عزیز بی نهایت. قرآن کریم می فرماید: (وَانْتُمُ الأعْلَوْنَ اِنْ کُنْتُمْ مُؤْمنینَ).11 امیر مؤمنان(ع) نیز می فرماید: (هرکه اطاعت خدا کند, عزّت یابد و قوی گردد.)12
در مقابل, نافرمانی خداوند, موجب ذلّت انسان در دنیا و آخرت می شود; قوم بنی اسرائیل با وجود آن همه نعمت که خداوند به آن ها ارزانی داشته بود, ناسپاسی کرده و گوساله پرست شدند. خداوند در برابر گناه بزرگ آن ها, عذاب سختی نازل کرد تا غضب پروردگار را دیده و طعم ذلّت را در این دنیا بچشند: قرآن می فرماید: (خداوند مهر ذلّت و فقر را بر پیشانی آن ها زد).13
2. تقوای الهی
تقوا لباس و پوششی است که آدمی را از آلودگی حفظ می کند, زیرا تقوا به معنای حفظ و نگه داری از هر چیزی است که به انسان ضرر و زیان برساند. پیامبر(ص) فرمودند: (هرکه می خواهد با عزّت ترین مردمان باشد, پس تقوای الهی پیشه کند.)14
تقوا و نگهداری نفس, سرافرازی می آورد و راه را به انسان نشان می دهد, او را بزرگ و ارجمند و از اسارت آزاد می کند. امیرمؤمنان(ع)فرمودند: (تقوا, عزّت می بخشد و تبهکاری, ذلیل می کند.)15
3. گفتار و کردار پاک
قرآن کریم ضمن این که عزّت را مخصوص خداوند و رسول و مؤمنان معرفی می کند, راه وصول به عزّت را چنین تشریح می کند: (إلَیْهِ یَصْعَدُ الکَلِمُ الطَّیِّبُ والعَمَلُ الصّالِحُ یَرْفَعُه;16 سخنان پاکیزه به سوی او صعود می کند و عمل صالح را بالا می برد.)
پاکیزگی سخن به پاکیزگی محتوای آن است و پاکیزگی محتوای آن به دلیل مفاهیمی است که بر واقعیت های عینی پاک و درخشان دلالت می کند و چه واقعیتی بالاتر از ذات پاک خدا و آیین حق و عدالت او, و نیکان و پاکانی که در راه نشر آن گام برمی دارند.17
4. گسستن از غیر خدا
به همان اندازه که انسان به خدا تکیه می کند و از غیر خدا دوری می کند, به همان میزان عزّت می یابد, زیرا عزّت, مختص خداست. قرآن کریم می فرماید: (همان هایی که کافران را به جای مؤمنان, دوست خود انتخاب می کنند, آیا عزّت و آبرو نزد آنان می جویند, با این که همه عزّت ها از آن خداست؟!)18
عزّت, از علم و قدرت سرچشمه می گیرد و کسانی که قدرت و علم شان ناچیز است, کاری از دستشان ساخته نیست که بتوانند منشأ عزّتی باشند.19
(لقمان حکیم) برای تربیت فرزند خود, او را به انقطاع از دنیا و غیر خدا فرا می خواند و چنین می گوید: (پسرم! …اگر خواهان آنی که همه عزّت این جهان را داشته باشی, از آنچه در دست مردم است, قطع طمع کن, که پیامبران به آنچه دست یافتند, منحصراً به سبب قطع طمعشان بود).20 علی(ع) نیز فرمود: (ماندگاری عزّت را با میراندن طمع, بجوی.)21
عزّت نفس امام حسین(ع)
امام حسین(ع) نمونه عینی و تجسم عملی عزّت نفس است. این بزرگوار عزّت نفس خود را تا دم مرگ حفظ کرد و در برابر دستگاه دیکتاتوری یزید, مردانه و شجاعانه مقاومت نمود. امام(ع) در سخنانی خطاب به مردم کوفه می فرماید: (آن زنازاده پسر زنازاده, آن امیر و فرمانده شما می گوید: حسین! یا باید خوار و ذلیل من شوی و یا شمشیر حرف آخر را می زند. به امیرتان بگویید که حسین می گوید: هَیْهَاتْ مِنَّا الذِلَّة, حسین تن به خواری بدهد؟! کسی که روی دامن پیامبر(ص) و علیِ مرتضی(ع) بزرگ شده, از سینه فاطمه(س) شیر خورده,آیا تن به ذلت و اسارت فردی مثل پسر زیاد می دهد؟! ما کجا و تن به خواری دادن کجا؟! مَوْتٌ فِی عِزٍّ خَیْرٌ مِنْ حَیَاةٍ فِی ذِلّ; مردن در سایه عزّت بهتر است از زندگی ذلّت بار.)21
(امام حسین(ع)وقتی به میدان آمد, مبارز طلبید و هر که از نام آوران دشمن به نبردش شتافت, او را کشت و سپس به جانب راست سپاه دشمن یورش برد و فرمود: ساَلمَوْتُ أوْلی مِنْ رُکوُبِ الْعَارِ; مرگ با افتخار و با عزّت, بهتر از زندگی ننگین و ذلّت پذیر استز.22 سپس به جانب چپ حمله برد و فرمود: منم حسین, فرزند علی(ع) سوگند یاد کرده ام در برابر ظالمان سر فرود نیاورم, از خاندان و حریم پدرم دفاع می کنم و بر راه دین پیامبر خدا رهسپارم.)23
در خاتمه باید گفت که (عزّت) و (کرامت نفس) یکی از صفات پسندیده و برجسته انسانی است که در زندگی انبیا و اولیا و ائمه معصومین(ع) تجلی کرده است. پیامبر(ص) و رفتار متواضعانه او, عالی ترین نمونه عزّت راستین می باشد. وی مثل بندگان غذا می خورد, مثل آن ها می نشست, به مردم احترام می گذاشت, به آن ها فخر نمی فروخت, اما نگاه و اشاره او بر تن امپراتوران آن زمان لرزه می انداخت; آری, این است عزّت و شرف واقعی. هر مسلمانی که می خواهد عزت مند و بزرگوار باشد, باید از زندگی و سیره پیامبر(ص) و ائمه معصومین(ع) تأسی کند.
________________________________________
1ـ جمعی از نویسندگان, تفسیر نمونه, ج18, ص193.
2ـ منافقون(63) آیه 8.
3ـ به نقل از: تفسیر نمونه, ج18, ص193.
5 ـ به نقل از: تفسیر نمونه, همان, ص194.
6 ـ اصول کافی, ج5, ص336; به نقل از: مصطفی دلشاد تهرانی, سیری در تربیت اسلامی, ص218.
7ـ آل عمران(3) آیه 26 ..
8 ـ تفسیر نمونه, ج2, ص 489 .
9ـ اصول کافی, ج2, ص312.
10ـ همان.
11ـ مصطفی دلشاد تهرانی, سیری در تربیت اسلامی, ص220.
12ـ آل عمران(3) آیه 139; (شما برتر هستید, اگر مؤمن باشید).
13ـ مصطفی دلشاد تهرانی, همان, ص221.
14ـ بقره(2) آیه 61: (وَضُرِبَتْ عَلَیْهِمُ الذلةُ وَالمَسْکَنَةُ).
15ـ مصطفی دلشاد تهرانی, همان, ص222.
16ـ نهج البلاغه, حکمت371.
17ـ فاطر(35) آیه 10.
18ـ تفسیر نمونه, ج18, ص194.
20ـ تفسیر نمونه, ج3, ص170.
21ـ مصطفی دلشاد تهرانی, همان, ص223.
22ـ همان.
23ـ عباس عزیزی, سیره و فضائل حسین(ع), ص224.
24ـ همان.
25ـ همان.
شادی درمدرسه
مقدمه :
پژوهشهای مختلف درعلوم رفتاری و روانشناسی ارتباطات ، ، حاکی ازاین مساله است که شادی و گشاده رویی نقش والایی در پذیرش اجتماعی شخصیت مربیان بویژه درجامعه دانش آموزان دارد . درمراجعه به تاریخ زندگی پیامبر بزرگ اسلام از جمله برجسته ترین خصال ایشان که موجب جلب و جذب امت بوده است گشاده رویی و خلق نیکوی پیامبر اکرم (ص) بوده است تاآنجا که درقرآن اشاره گردیده است که اگر خلق حسن پیامبرنبود همانا مردم ازدور ایشان پراکنده می شدند و او را تنها می گذاشتند . نقش کار تربیتی شامل مجموعه ای ظریف از قواعد و برنامه ها می باشد که هم تاثیر گذار وهم تاثیر پذیر می باشند و با توجه به اینکه رمز ایجاد رابطه حسنه و اعتمادسازی به منظور جلب همکاری دانش آموز همانا روحیه شاد و انبساط خاطر مربی می باشد ، این اهمیت دوچندان می گردد . تحقیقات علمی ثابت نموده اند که شادی امر مسری و ناشاد بودن نیز چنین است و به سرعت به مخاطبین ما منتقل می شود وبه عنوان عامل مثبت یا منفی در بروز رفتارهای مورد انتظار نقش تعیین کننده دارد وبه دنبال آن شاد بودن وعدم آن زمینه ساز جانبه و دافعه نسبت به برنامه تربیتی و مشخص مربی خواهد بود .
‹‹ برتر اند راسل فیلسوف بزرگ آموزش و پرورش می گوید ، عیب و هنر آدمی وابسته به تربیت است واز این رو تربیت راکلید جهان نو می داند از دیدگاه او عیب های آدمیان از تربیت بد برخاسته و هم تربیت است که باید آنان رابه سوی هنر رهبری کند !
به سخن دیگر چگونگی جهانی که درآن زندگانی می کنیم وابسته به چگونگی ما واین نیز درگروه تربیت است . اواشاره می کند که بدین سان درکار تربیت نخستین وبنیادی ترین پرسش این است که می خواهیم فرزندان ماچه منشی داشته باشند و درچگونه جامعه ای زندگانی کنند ؟ راسل در پاسخ این پرسش برهدف هایی تکیه می کند که اگر به زبان اریش فرم گفته شود بربنیاد اخلاق انسان گرایانه است . راسل یافتن دست کم چهار ویژگی و شایستگی را، بنیاد یک منش خوب می شمارد : شادابی وسرزندگی ، جرات یا دلیری ، حساسیت و هوش پرورش یافته .
درباره شادابی می گوید شادابی بیشتر جنبه فیزیولوژیک دارد تاروانی .آنجا که تندرستی ، کامل باشد شادابی نیز هست ولی این چگونگی باگذشت زمان ، کاستی می گردد و درکهنسالی ناپدید می گردد .
اهمیت شادابر بویژه درآن است که شوق انسان رابه چیزهای گوناگون برمی انگیزد ، بستگی های اورا با محیط می گستراند وباز اهمیت شادابی بویژه درآن است که شوق انسان را از گرایش به بعضی از صفات بدنگه می دارد . از نتیجه های این چگونگی یکی این است که حسد را ازمیان می برد .از این رو به همان اندازه که حسد بد است وزیان آور ، شادابی خوب است وسودمند .
یا سپرس درتأکید برمعنوی بودن و تعریف اتوریته حقیقی آن راترک هرگونه زور معنی می کند ومی گوید : می توانیم بگوییم ازآنجا که تحول نتیجه فعالیت وبویژه نتیجه فعالیت شاد است اتوریته درمعنای عامل خشونت و اجبار بازدانده تحول است ، زیرا بازدارنده فعالیت آزاد وشاد است در این معنی اتوریته لازمه تحول و تأثیر آن به نیروی شوقی است که بر می انگیزد . این نکته به خوبی روشن می کند که قدرت ، اهمیت و اعتبار استاد و آموزگار در باز گرفتن آزادی شاگردان نیست بلکه فقط در تأثیر معنوی است ومحدود کردن آزادی آنان نه تنها نشانه توانایی نیست بلکه نشانه ناتوانی یعنی ازمیان رفتن قدرت وتأثیری معنوی است .(1)
درتحقیق راجع به شادی ونظر انسان نسبت به شادی از نظر روانی و روحی و فطری مورد پرسش قرارگرفته است ، تعریف شادی از دیدگاه روانشناختی چیست ؟
تعریف شادی ولذت را از بهشت شروع می کنیم که همه مادرانتظار رسیدن به آن هستیم .آنچه از احادیث ،آیات قرآن و روایات مذهبی خوانده و شنیده ایم این است که اگر فرد درستکاری باشیم در بهشت خداوند ی به جاودانگی می رسیم . جایی که عناصر لذت متعدد و جاویدان اند .آب آن چنان لذتبخش است که هرچه بنوشی سیراب نخواهی شد . میوه ها آنقدر شیرین و خوشمزه هستند که هر چه بخوری سیرنخواهی شد . سایر ابعاد زندگی در بهشت چنان که همگان آنها را می دانیم منتهای آرزوی انسان دراکتساب لذت اند . وعده خداوند به درستی بر احساسات اصیل انسانی منطبق است . انسان نوعا موجودی است که زندگی راشاد می خواهد و می بیند بویژه مؤمنین به دلیل احساس امنیت اصیل و خدشه ناپذیری که دارند عمیقا شادند .آنها تمام وقایع را گذرا می دانند و عقیده دارند که خداوند زندگی را بربهترین مسیر ممکن منطبق می سازد .پس شادمانی از دیدگاه اعتقادی یک اصل مسلم ویک وظیفه است نه تنها باید خودمان شاد باشیم بلکه من باید شما راشاد کنم وشما باید خانواده خود راشاد کنید .همگان باید بچه ها راشاد کنیم . از دیدگاه علمی چارچوب زندگی برمبنا واساس شادی استوار است تا آنجا که تعریف سلامتی احساس متعادلی از شادی درونی است . از لحاظ روانشناختی درنهادما دو غریزه وجوددارد : یکی غریزه میل به زندگی ویکی غریزه میل به مرگ .
به زبان فرنگی به این دو پدیده به ترتیب ‹‹ eros ›› و ‹‹ thanatos ›› می گویند . اگر دریک موازنه میل به زندگی افزونتر ازمیل به مرگ باشد سلامتی تحقق یافته است و اگر برعکس ، میل به مرگ زیادباشد بیماری و افسردگی پدیده آمده است .
میل به زندگی چه معنایی دارد ؟ میل به زندگی درتمام اعمال ورفتاری که زندگی و تداوم آن را میسر و ممکن می سازند متجلی است مثل احساس تمایل به زنده ماندن و تلاش برای ترقی . احساس لذت بردن از موضوعات معقول ومعروف و پسندیده ، لذت بردن از دیدار دوستان ، لذت بردن ازکمک کردن به کسی ، لذت برده ازروئیدن یک بوته گل سرخ از تکه چوبی که چندی پیش از آن قلمه زده بودیم ، لذت بردن ازتولد یک نوزاد ، لذت بردن از ازدواج ، از عشق واز تمام لذتها که به حق معقول اند دردایره تمایل به زندگی قرار دارند .
ماازاین که سالم هستیم شکرگزاریم لذا شادیم ازاین که خداوند به ماچشم داده ، گوش داده شکرگزاریم و شکر گزاری واقعی یعنی شادمانی . اگر ازدیدگاههای مختلف الهی نگاه کنید شادی یک شکرگزاری است .
وقتی ماهمه چیز داریم و غصه می خوریم ما واقعا به خداوند پشت کرده ایم .نعمت های اورا نادیده گرفته ایم و حقیقتا مابنده ناشکری هستیم . بااین همه نعمت های خدادادی که ما داریم آیا باید گریه کنیم یا باید بخندیم و به خداوند بگوییم ممنون و متشکریم . فرضا اگر کسی برای شما کاری کرده است در برابر او جز تشکر و لبخند زدن چه کاری عادی است ؟ هیچ وقت دیده اید که در مقابل محبتی کسی دشنام بدهد ؟ مگر اینکه سالم نباشد . درغیر این صورت پاسخ هر کار محبت آمیز تشکر ، باروی خوش و روحیه شاد است . احساس من درباره خداوند این است که حضرت حق هر لحظه به ما هدیه جدید و تازه می دهند . حیات ما ، راه رفتن ما ، نگاه کردن ما وتنفس ما هدیه های خداوندی است . اما ما نمی فهمیم یعنی این قدر به کمال عقل نرسیده ایم که هر لحظه که می گذرد کادوی خداوندی است که شامل حال ما می شود . پس ماباید هر لحظه از خداوند تشکر کنیم و تشکر نیز همیشه با لبخند است . بنابراین انسان باید به خاطر خداوند دائما لبخند بزند .
اصولا یک فرد مذهبی چون نوح را کشتیبان خود می داند ، از هیچ طوفانی غم نی خورد و اصیل ترین شادی وجود اورا فراگرفته است . لذا دلهره و اضطراب ندارد .بلکه حمیت خاطر دارد ونه در دل ونه برچهره اثری ازغم ندارد .
کسانی هستند که براساس برخی از آموزشهای خانوادگی یا اجتماعی از اعمال عادی شادی بخش نیز احساس گناه می کنند . به راستی احساس گناه چگونه از کسب لذت ومیل به شادی جلوگیری می کند .
احساس گناه یک احساس کاملا طبیعی است ، بدان شرط که فرد مرتکب کار خطایی شود . منشأ اصلی این احساس ‹‹ وجدان اخلاقی ›› است . وجدان اخلاقی یک سازمان ذهنی است که در خاتمه شش سالگی ساخته می شود .طرزساخته شدن وجدان اخلاقی چنین است که فرد ارزش های خانواده را در وجود خودش درون فکنی می کند . در این زمان فرد می فهمد که زشتی ها وزیبایی ها شامل چه مواردی هستند وبدی و خوبی چه معنایی دارند . خانواده به فرزند خود یاد می دهد که باید به خوبی ها عمل کند واز بدیها بپرهیزد . چنین فردی وقتی مرتکب کارخطایی می شود احساس بدی خواهد داشت که به آن احساس گناه می گویند . معمولا یک فرد طبیعی انسان در اندیشه ارتکاب به کار خطا یاناپسندی نیست ، چه رسد به آنکه عمل خطایی بکند که متعاقب آن احساس گناه داشته باشد . اما اگر زمانی خطا کرد به شدت احساس گناه خواهد کرد . خطا به تمام موضوعاب خلاف پسند وعرف جامعه ، فرهنگ ، خانواده و مذهب گفته می شود .
احساس گناه اگر به اندازه بیماری حاد نباشد اما از انداره طبیعی هم بیشتر باشد تحت تأثیر سخت گیریهای والدین ، جامعه و تنبیهات آنها پدیده آمده است . این سخت گیریها عامل پدید آمدن یک وجدان اخلاقی محکم ووسیع است . این دسته از احساس گناه افراطی در فرآیند روانکاوی اصلاح شدنی است . در برابر افراط در احساس گناه با مردمی روبه رو می شویم که از ارتکاب به هیچ فعل زشتی احساس گناه ندارند . این دسته ازمردم بزهکاران و شخصیت های غیراخلاقی و ضد اجتماعی هستند که در وجود آنها سازمان وجدان اخلاقی پدید نیامده یا به ضعیف ترین شکل خود رسیده است .
احساس گناه افراطی یا تفریطی باسخن گفتن وبا نصیحت کردن قابل تصحیح و اصلاح نیست . هر جا که این احساس پدید آید ، شیرینی موقت یک لذت درکام فرد به تلخی درازمدت مبدل خواهد شد .
هر کسی در زندگانی خود به اندازه خاصی لذت می برد که این اندازه در افراد مختلف یک طبقه اجتماعی با امکانات مساوی متفاوت است . چگونخ می توان سطح احساسی لذت رابالابرد ؟
روش های متنوعی برای افزایش سطح لذت وجود دارد . کاهش سطح درخواست های بی شماری دارد به امیال و آرزوهای خود نمی رسد ، لذا به جای لذت بردن غصه می خورد .
مردم خوش دل همه براین پندارند که همه خوب اند ، همه مهربان اند . این مردم همیشه خوشحال اند ، بنا براین سطح لذت با سلامت روان مانیز در ارتباط است .آن که رفتار مردم را به درستی قضاوت می کند بی سبب رنج نمی برد .نکته دیگری که سطح لذت را بالا برده ودرشاد بودن روان مااثرگذاراست کنترل نیازهای عادی زندگی است . کسی که به دستور مذهب نفسانیات خود را کنترل می کند .پس از یک دوره محرومیت وقتی نیاز خود را برآورده می سازند به نهایت لذت می رسد . چنانکه براساس این الگو خداوند برای پرهیزگاران وعده بهشت داده است . موضوع مهم دیگر درافزایش سطح لذت گذشت اشت که نام آن درفرهنگ فارسی آمده است اما درعمل آن را ندیده ایم ! دربرابر رفتار بدی که صورت گرفته است دوواکنش ممکن است : اول آن که جواب بد بدهید . دوم آن که در گذرید ، اگر بگذارید به احساس لذت واقعی می رسید . درهمین رابطه آیا بالارفتن سطح آگاهی و دانش می تواند از یک سو سطح لذت را بالا ببرد و ازسوی دیگر گرایش به ابتذال رانابود کند ؟
درمورد ابتذال واقع براین است که لذا یک احساس متکامل است که آدمیان بهنجار و طبیعی از موضوعات پسندیده و صحیح هیچ ربطی ندارد . تنها کسانی که درسطح پایین هوش و عقل باشند ممکن استازیک موضوع مبتذل استقبال کنند . به تحقیق می توان گفت که یک فرد طبیعی وسالم ازموضوعاتی لذت می برد که جامعه آنها راممنوع نکرده است بنابراین چیزی به اسم ابتذال درتعریف لذت واقعی نیامده است .
ازاین سخنان کارشناسانه به طور صریح می توان دریافت که یک مربی هم باید خود فردی شادوسالم باشد ( سلامتی که ازشادی حاصل می شود ) تابتواند احساس امید شادی و زندگی رابه متربی افسرده و ناامید خود هدیه نماید .
عده ای عقیده دارند که لطیفه گویی ، شعرخوانی ، بازی و شوخی زمان را تلف می کند اما عده ای عقیده دارند که چنین رفتاری مغز راآماده می سازد که دراین لحظات بعدی یازده کاملی داشته باشد . واقعا این رفتار در لحظات استراحت درسی و کار و بحث و غیره مغز را آماده وداران حداکثر بازده می کند .
________________________________________
1-درآمدی به فلسفه .میرعبدالحسین نقیب زاده . انتشارات ظهوری . چاپ دوم
تاثیر نماز بر سلامت جسمی کودکان
و أمر اهلک بالصلوه واصطبر علیها
و خانواده ات را به نماز و صبر نمودن بر آن امر کن
( سوره مبارکه طه ـ آیه شریفه 132 )
پزشکان اطفال ضرب المثل مشهوری بدین مضمون دارند که “ کودکان ” هرگز بزرگسالان کوچک نیستند. بدین معنا که عوالم روانی وحتی جسمی کودکان به کلی متفاوت از بزرگسالان است و جا دارد حتی آنها را نوع دیگر از انسان به حساب آوریم و در بعد بررسی فواید پزشکی نماز ، نکات متعددی را به سلامتی کودکان ، جدای از بزرگسالان اختصاص دهیم. اما از آنجا که بنا را بر اختصار گذاشته این تنها طی دو نکته و به گونه ای فهرست وار ، از برخی تاثیرات مستقیم و غیر مستقیم نماز بر سلامت جسمی و روانی کودکان ، سخن می گوییم .
سلامت کودکان ، از آرزوها و ایده آلهای همه جوامع بشری است و از این رو مجامع بین المللی متعددی با قصد حمایت از سلامتی و کمک به پیشرفت کودکان ، بوجود آمده اند . اما آنچه که کمتر مورد توجه همه این مجامع بوده است ، شاید توجه به نقش بی نهایت عمیق دستورات دینی در ایجاد سلامتی اطفال باشد .
بعنوان مثال حدود دو دهه پیش ، مجامع علمی جهان ، شیرمادر را برای شیرخواران ، بی کفایت تشخیص دادند و اقدام به تهیه شیر خشکی که گمان می بردند ، مفیدتر از شیر مادر است ، نمودند و انواع و اقسام شیر خشک را با تبلیغات وسیع بر له آنها و علیه شیر مادر ، به بازار فرستادند ، این در حالی بود که از قرنها پیش در آیات استوار قرآن از جمله آیه شریفه 233 از سوره مبارکه بقره و آیه 12 از سوره مبارکه لقمان ، چند بار تاکید بر استفاده از شیر مادر ، آن هم تا دو سال شده بود . با این وجود بسیاری از مادران ( از جمله حتی مادران مسلمان ) ، گول تبلیغات علمی را خوردند و به کودکان خود به جای حیاتی ترین و سلامتی بخش ترین ماده غذایی که توسط آفریدگار هستی تولید و توصیه شده بود ، شیر خشک بی خاصیت و بسیار مضر ساخت انسانها را خوراندند .
اما با پیشرفت بیشتر دانش و تجهیز بیشتر آزمایشگاههای علمی ، چند سال بعد برخی برتریهای شیر مادر ،روشن شد و این بود که دامنه تبلیغ علیه آن محدود تر شد و علم نسبی بشر اعلام کرد : “ شیر مادر ، تا حداقل 6 ماه مفیدترین ماده غذایی برای کودکان است ” که این دستور نیز هنوز ، با دستور قرآنی ، کمی متناقض به نظر می رسید ، تا این که آخرین تلاشهای بشر برای شکافتن هر چه بیشتر محتویات شیر مادر و شناسایی اجزای آن به نتیجه رسید و کار بدانجا کشید که سرانجام در سالهای اخیر ، علم به این حقیقت اعتراف کند که : شیر مادر ، آن هم تا دو سال ، ضروری ترین ، اساسی ترین و حیات بخش ترین نیاز کودک به شمار می آید و محرومیت کودک از شیرمادر ، او را در معرض طیف بسیار وسیعی از بیماریهای جسمی و روانی ، قرارمی دهد . و آیات شکوهمند قرآن و فرمایشات معصومین (ع) در این مورد همچنان استوار و درخشان بر جای خود بود .(1)
با این قیاس ، می توان نتیجه گرفت وقتی که یکی از ساده ترین دستورهای قرآنی غنایی تا بدین حد مثلا “ در تامین سلامت کودکان دارد ، دستورات مؤکد و مکرر آن ( مثل نماز ) دیگر تا چه پایه ای مفید و سودمندند .
واقعیت این است که سودمندی “ نماز در سلامت جسمی کودکان ، بوضوح قابل مشاهده است . از جمله این که با پایبندی به نماز در جامعه می توان به راحتی با آن گروه از بیماریهای مادرزادی بسیار شایع در نوزادان که بر اثر فسادهایی مانند اعتیاد ، الکلیسم ، بیماریهای مقاربتی و .. بوقوع می پیوندد ، وداع نمود .
“ کودک آزاری “ که بخش مهمی از علل بستری و مراجعه کودکان به مراکز پزشکی و روانپزشکی را تشکیل می دهد ، در پرتو نماز و در جامعه نمازگزار ، بی معنی به حساب می آید . عفونت های گوناگونی که در کودکان ایجاد بیماری می کنند توسط نماز تعدیل می شوند بعنوان مثال به اثبات رسیده است که بخش مهمی از مرگ و میر نوزادان در بدو تولد به دلیل تماس با بدن آلوده اطرافیان ( از جمله دستهای آنها ) است . که طهارت دائمی ناشی از نماز می تواند یک عامل مهم پیشگیری از این قبیل مرگها باشد . که اگر به این قبیل مثالها ، فواید دیگری ناشی از زندگی یک کودک ، درر خانواده های مذهبی را ، اضافه بکنیم ، مثلا “ به سنت حسنه ختنه اطفال ، که خطر عفونتهای ادراری را در آنها تا یکصد برابر ، کاهش می دهد و یا عادت پیدا کردن به مسواک و .. را اضافه نماییم خواهیم دید که چگونه تعالیم اسلامی ، کودکان را در معرض سلامتی جسمانی قرار می دهد. یا این که آموزش وضو به کودکان ، که در واقع نوعی آموزش پاکیزگی و طهارت به آنهاست و از آنجا که بخش عمده ای از بیماریهایی عفونی شایع در اطفال از جمله حصبه ( تیفوئید ) ، فلج اطفال ، هپاتیت A و .. از طریق مدفوعی ـ دهانی ( Fecal - Oral) انتقال می یابند ، می توان با بهره از طهارت ناشی از نماز ، از میزان بروز و شیوع این بیماریها به شدت کم نمود ، همانطور که امروزه در ممالک پیشرفته غربی ، آموزش شستن دستها قبل از صرف غذا ( که اتفاقا “ با اوقات نماز ، تقریبا ” مقارنت دارد ) از اصول اولیه ای است که به اطفال ، در مدارس ابتدایی ، آموزش داده می شود .
علاوه بر محاسن جسمی بسیار متعددی که از زندگی یک کودک در یک خانوداه مومن و نمازگزار ، برای او حاصل می شود ( از جمله این که مادر با تقوی و مومن کودک ، با اقتدای به قرآن و سخن معصومین (ع) کودکش را تا دو سال کامل شیر می دهد و این وظیفه بی نهایت بزرگ را به بهانه های پوچ و واهی ، از جمله اشتغال در بیرون منزل و .. رها نمی کند و در نتیحه کودک خود را در مقابل طیف بسیار وسیعی از بیماریهای مرگبار جسمی و روانی و انحرافات و اعتیادات و .. در آینده ایمن و واکسینه می کند ) (2) . می توان بدین نکته مهم نیز توجه نمود که ملکه شدن عادت حسنه نماز ،در کودک صرفنظر از عظمتهای عبودی بیشمار آن و صرفا ” از دیدگاه پزشکی ، به خاطر محاسن بهداشتی و طبی بیشماری که بر نماز مترتب است ( و ما به قسمت کوچکی از آنها در این مجموعه مقالات اشاره کرده ایم ) سبب خواهد شد که همه این محاسن بیشمار در آینده ،کودک را همراهی کند و او را در راه ساختن زندگی سالم و موفق یاری دهد .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. علاوه بر آیه شریفه قرآن ، احادیث متعددی از معصومین (ع) ، به خصوص پیامبر اکرم (ص) و حضرت علی (ع) ، مبنی بر این که شیر مادر مفیدترین غذا برای کودک است ، به ما رسیده است .
2. برای مطالعه پیرامون محاسن متعدد تغذیه کودک با شیر مادر ، رجوع شود به متن سخنرانیهای استاد دکتر علی اصغر وحیدی ، در کلاسهای تئوری اطفال در دانشکده پزشکی دانشگاه علوم پزشکی کرمان