خلاصه قسمت هفتم افسانه جومونگ قسمت دوم - روانشناسی آوا
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
رخت بر بستن نزدیک است . [نهج البلاغه]
لوگوی وبلاگ
 

دسته بندی موضوعی یادداشتها
 
طبس مسینا ، سیل ، مقالات کامپیوتری ، ویندوز ، قیصر امین پور ، عشق ، عکس ، فوتسال ، فرش ، مادرزن ، شعر ، شهادت ، بیرجند ، آرمیون ، ترجمه ، ترجمه انگلیسی ، ترجمه فارسی ، تغذیه ، تلاشگران ، چشم ، چله ، حاج علی جان ، حاملگی ، حجاج ، خانوار ، خداوند ، خط ، خوسف ، داماد ، داور ، دختر ، درمان علایم ، درمیان ، دستگاه قضایی ، دکتر شریعتی ، دلتنگی ، دیر شکوفایی زبان ، ذهن ، رشد ، رمضان ، روانگردان ، ریه ، زارع ، زخم زبان ، زعفران ، زمستان ، سالن ورزشی وحدت طبس مسینا ، سرطان ، سرطان بینی ، سن ازدواج ، سنتوری ، سولفور ، سیر ، سیگار ، آسیاب جان محمد ، آل عمران ، آلعمران ، آمار ، آنفولانزای پرندگان ، آیدی ، اختلال یادگیری ، اختلالات زبانی ، ازدواج ، ازدواج هوشیارانه ، اس ام اس ، اس ام اس با ترجمه ، استقلال ، اسکرین سیور ، اسلام ، اصغری ، اطلاع رسانی ، انتخابات ریاست جمهوری ، اوتیسم ، ایرانیان باستان ، باران ، باطری ، بهار ، بیجار ، بیش فعالی ، بیماری ، پارکینسون ، پدر ، پرستش ، پسر ، پویا ، پیتزا ، پیتزاء سبزیجات ، پیتزای سبزی ، پیروزی ، تاریحچه فرش ایران ، تالاسمی ، تخریب ، شهر طبس مسینا ، طاووس ، طبیعت ، عارفانه ، عزت ، عشایر ، مجلس ، فرماندار ، قالیچه ، قرآن کریم ، قضاوت ، قلب ، عناب ، عید قربان ، فارسی کردن اعداد در ورد ، فاطمه نظری ، فجر ، عشقی نژاد ، عصب شناختی ، 13 آبان ، Truth حقیقت Trust اعتماد Trash آشغال Thrush برفک دهان ، آبی آرام ، کارت گرافیک ، کامژیوتر ، کردستان ، کشیدن حروف ، کلیه ، کوچ ، کوچه های خراسان ، کودکان عقب مانده ذهنی ، گاز ، گزیک ، گفتگو با خدا ، گل کلم ، گلبولهای قرمز ، گلدون ، گلو ، گیاه ، لب تاب ، لوزالمعده ، یلدا ، یونانی ، مقدسات ، مهارتهای ادراکی در کودکان ، موسیقی درمانی ، میخ ، میرمحرابی ، ناحیه حرکتی تکلم : یا برکا ، نارساخوانی ، نقاشی ، نوروپسیکولوژی ، نوروز ، هفته های اول بارداری ، هنر درمانی ، وحدت ، وحید شمسایی ، وقت زیارت ، ویتامینها ، ویرانی ،

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :181
بازدید دیروز :138
کل بازدید :712376
تعداد کل یاداشته ها : 1346
103/2/15
9:1 ع
مشخصات مدیروبلاگ
 
سلمان هدایت[300]

خبر مایه
لوگوی دوستان
 

ادامه مطلب خلاصه قسمت هفتم افسانه جومونگ قسمت دوم

و بین کار تسو موضوع را میفهمه و  چند تا چشمه با تیر کمان میره برای سوسونو تا بترسوندش و بعد که فکر میکنه از بانوان درباره با شمشیر سر به سر سوسونو میزاره و تفتیش بدنیش میکنه تا ببینه عکس العملش چیه

سوسونو هم یه کف گرگی میره توی سینه تسو و گارد میگیره که تسو و میگه نه بابا بیا جلو ببینم چی بلدی

که اول کار تسو میزنه توی مسخره کردن سوسونو که سوسونو بعد از یه عالمه زود زدن موفق میشه یه ضربه ای به تسو بزنه

تسو که خوشش اومده میگه خوب خودت خواستی حالا بهت نشون میده و در دور دوم عرصه بر سوسونو تنگه میشه  که کاهنهای معبد میاند اونجا وبه داداش میرسند و سوسونو تازه حساب کار دستش میاید تسو هم وقتی میفهمه که سوسونو بانوی درباره نیست خیلی خوشحال میشه و رگهای از عشق توی وجودش پدیدار میشه

 

ماری توی بازار موسونگو میبینه و میگه برامون یه کار میتونی پیدا کنی موسونگ هم میگه من خودم یکی نیست یه کار برام پیدا کنه و در این بین چند نفرو میبیند که پوستر جومونگ توی دستشونه و دارند دنبالش میکردن که که هر دوتاشون تا پوستور میبیند میزن کوچه علی چپ

اونطرف جومونگ بهوش میاد و تا بویونگو میبینه ناراحت میشه و این میگه تقصیر من بود اون میگه نه تقصیر من بود از این حرفها که جومونگ به معذرت اکتفا میکنه و میگه حیف الان دستم به جایی بند نیست کمکت کنم چون از قصر انداختنم بیرون

ماری هم سریع میره پیش بویوگ و دوستاش که میبند جومونگ خوب شده و از جومونگ می پرسه تو کی هستی  چرا دنبالتن و میخواستن سرتو بکنن زیر آب بیا تا برامون شر درست نکردی برو  از اینجا

 

بویونگ به جومونگ میگه دوباره گندی زدی که دنبالتن که جومونگ میگه میگه من که جایی ندارم برم یه کار برام پیداکن تا همینجا بمونم

موسونگ هم قضیه جومونگ به موداک میگه و موداک هم خبرو به یوهوا میروسنه که یوهوا تا مرز سکته کردن پیش میره

شازده ها برای دادن گزارش روزانه کارهاشون پیش ملکه میرند که ملکه میگه جومونگو چه کردین که میگند ممعلوم نیست کجا جیم زده همه جا پوسترهاشو پخش کردیم فایده نداشته ملکه میگه یعنی از بویو رفته که تسو میگه اون شلوارش نمیتونه بالا بکشه کجا میتونه بره پیداش میکنیم .ملکه به تسو میگه اینها را ول کن میخوام برات آستین بالا بزنم  دختر ژنرال هوک چی خوبه من پسندیدمش که تسو میگه من زن نمیخوام که مامانش میگه ای شیطون بگو ببینم کیو میخوای تسو میگه یکیو میخوام ولی باید مطمئن شم

تسو هم که از سوسونو خوشش اومده توی فکر اینکه که چطور پا جلو بزاره 

سایونگ هم به سوسونو مگه موپال مو رییس آهنکریه اگه میخوایم فرمول ساخت شمشیرهای بویو را یاد بگیرم باید از زیر زبون اون بکشیم بیرون که رییس پیل میگه شما برین اون با من

رییس پیل اول از در دوستی چند ساله میره جلو که موپال مو هم عصبانی میشه و با رییس پیل دست به یغه میشه

 

کار جومونگ به جایی رسیده که بویونگ میبردش پیش دوچی تا بهش کار بده و میگه قبلاً توی آهنگری کار میکرده دوچی هم میگه به این بابا کار بدین .بویونگ هم تشکر میکنه که دوچی میگه لازم نیست این هم به پرداخت دینت اضافه میکنم حواست باشه که به من مدیونی و اگه نتونی جبران کنی من میدونم و تو

شب سوسو نو هم افرادشو برمیداره تا برن جایی که دوچی قراره بارها تحویل بگیره تا اونها را خفت کنند و دوچی را هم بکشن که جومونگ هم بین افراد هست

وقت حمله  هم جومونگ افراد سوسونو را میکشه و وقتی اوته میخواد دوچی را بکشه جلوش میگیره

 

بعد از ماجرا دوچی به جومونگ میگه آفرین شمشیر زنیت خوب بود جونمو نجات دادی که جومونگ چقدر خوشحال میشه . دوچی به هان دانگ زیر دست میگه برو ببین اون اشرار کی بودن خفتمون کردن

سوسونو هم از اینکه جومونگ برای دوچی کار میکنه ناراحته و پیش خودش میگه کاش بهش کار میدادم که اوته هم میاد اونجا میگه دیدی هی کمکش کردی امروز اینطور موی دماغمون شد سوسونو میگه بعداً میتونیم دوچی را بکشیم تو نگران نباش

هانگ دانگ خبر میاره که کار اون شب زیر سر یون تابال بوده دوچی هم به ماری و همقطاریهاش یه پول خوب میده و میگه برین سوسونو را بکنید توی گونی و برام بیارن

وسط کار اویه میگه بیان بی خیال شیم بابا دردسر داره که بهش میگند نگرانی چیه پولو بچسب مگه نمیخواهی بویونگ را آزاد کنی

و شب یواشکی به مقرر یون تابال میرند و هیپبو میره اتاق سوسونو که سوسونو با شلاق میخواد ارتیس بازی در بیاره که هیپبو میندازدش تنگ دیوار

بقیه وقتی که کار تمام میشه تازه متوجه موضوع میشند

یون تابال میگه من میدونستم اینطور میشه نگفتم همون اول . باید سوسونو را زنده برام بیارین و اگرنه میدم هموتون را بکشن .و به سایونگ میگه برو سر میز مذاکره ببین دوچی حرف حسابش چیه و به اوته میگه تو هم افراد ببر اون اطرافو محاصره کن و وقتی سوسونو آزاد شد دوچی و افرادشو بکشین

اونطرف سوسونو را از گونی در میارند و دوچی یه میاره توی گوش سوسونو و میگه تو یه الف بچه میخواستی کارمنو بسازی بزار بابات بیاد تا تکلیفمو باهاتون مشخص کنم

جلسه مداکره تشکیل میشه که دوچی به سایونگ میگه برو بچه به بزرگتر بگو بیاد به پام بیوفته تا اون موقعه به فکر بکنم تازه افرادت هم که اینجا جاسازی کردی با خودت ببر در ضمن اگه رییسوتون تا صبح نیاد سوسونو را میکشم .که جومونگ تازه شصتش خبردار میشه گرگان کیه

و میره سمت انبار و وقتی اویه و هیپبو میرند چیزی بخورن از فرصت استفاده میکنه میره تا سوسونو را نجات بده

اما وقتی دست سوسونو را باز میکنه اون از این کارش گیج میشه و فرار نمیکنه