مرد لبخندی زد و گفت :با من بیا،من برای تو یک شاخه گل رز قشنگ می خرم .
وقتی از گل فروشی خارج می شدند،مرد به دختر گفت : می خواهی تو را برسانم ؟
دختر گفت نه ، تا قبرمادرم راهی نیست!
مرد دلش گرفت . طاقت نیاورد. به گل فروشی برگشت. دسته گلی گرفت و 200کیلومتر رانندگی کرد تا خودش دسته گل را به مادرش بدهد.