با سلام خدمت دوستان عزیز وبلاگ مهندسی بهداشت حرفه ای بیرجند راه اندازی شد. بزودی مطالب جالب و علمی به وبلاگ اضافه می کنم.
روز تولد تو
روز نگاه باران
بر شوره زار تشنه
بر این دل بیابان
روز تولد تو
گویی پر از خیال است
یاس و کبوتر و باد
در حیرت تو خواب است
تولدت مبارک
تولد یا حیات دوباره :
آوا متولد شد
راستی تولد کودک اگر چه شیرین است ولی برای مادر بسیار سخت است و آغاز بی خوابی و شروع مشکلات ولی براستی چه فرایندی است که نوزاد را شیرین می گرداند و مادران را دلگرم؟
راجع به این موضوع بزودی مفصلا بحث خواهم کرد.
آوا جان تولدت مبارک
فرا رسیدن ماه مبارک رمضان را به همه مسلمانان تبریک می گویم . طاعات و عبادات مقبول حق
همیشه در جنگ ها گفته میشود ضعیف ترین اقشار مردم در برابر جنگ زنان و کودکان هستند. شاید هم به همین علت است که فکر می کنیم زنان شاید کمتر از مردان فعالیت کردند.
ولی به جد میتوان گفت زنی که همسر و فرزند خویش را به جبهه میفرستد به آنها روحیه میدهد و برایشان دعا می کند ثواب نیت خیرش را می برد و در نیمی از جنگ بصورت مستقیم شرکت دارد ولی زنان ما به همین هم راضی نبودند . به موقع خود در شهرهایشان اسلحه دست گرفتند و به هنگام ضرورت امدادگر شدند . پشت جبهه چراغ خانه را روشن نگه داشتند و نیزمواد غذایی و مایحتاج رزمنده هایمان را تامین می کردند و...
بعد از جنگ هم زینب گونه داغ دیدند ، داغ فرزند و همسر در انتظار یک پیام یا شاید یک تکه استخوان از عزیزانشان پیر شدند.
*****
«گفتم:من با شما نمیام می خوام تو شهر بمونم پدرم گفت :مگر نمی بینی چه خبره ؟ اگر بمونی دیگه دختر من نیستی. سرم را انداختم پایین بعد گفتم:عیبی نداره من میمونم .زد توش گوشم تنها سیلی بود که از پدرم خوردم بعد رفتم طرف مسجد آنقدر کار و زخمی زیاد بود که خانواده ام از یادم رفت.»
*****
«مثل مرغ بچه هایش را دور خودش گرفته بود . می گفت می مونم می گفت نمی رم گریه می کرد و می گفت: ببین من هیکلم درشته بزارین منو جای دو تا سه تا از این گونی ها ی سنگرتون نه شوخی داشت و نه تعارف.»
«می خواستیم لباس های مژده را بشوییم دیدیم پر از تکه های مغز هستند بردیم لباس ها را بجای محمد رضا در باغچه دفن کردیم و فاتحه خواندیم.»
*****
«دیر رسیدیم توی قبر گذاشته بودندش دویدیم بالای سرش همینطور نگاهش کردم صورت و ریش هایش خونی بود سیر نمیشدم از دیدنش تمام بیست و سه سالی که بزرگش کردم یکطرف و این چند لحظه هم یکطرف انگار مادر حضرت قاسم بودم چقدر لذت داشت دیدنش فکر میکردم مادر حضرت قاسم هم چه حالی داشته .»
*****
«صالی داری میری وصیتت رو بگو و برو
خندید و با دست زنش را نشان داد گفت :وصیت ، اونا هاش اونجا نشسته»
*****
«گفتم کجا ؟ گفت گلزار شهدا سالگرد احمد گفتم حالا نمیشه نری؟ امروز همه جا رو میزنن گفت نه مادرش قبل از مرگ از من قول گرفت که امروز برم سرمزارش بعد گفت راستی اگر برنگشتم حلالم کن
گفتم خودتو لوس نکن تو کجا و شهادت کجا ؟ گفت حالا می بینی حلوام هم خیلی شیرینه بخور نوش جونت
خبر آوردند شهید شده خشکم زد توی مراسمش بی اختیار رفتم طرف ظرف حلوا»[1]
*****
«(مادرش می گفت:) برای داشتن یک دختر خیلی دعا و ثنا کردم خدا به من دو پسر داده بود ولی از این که دختر نداشتم غصه میخوردم به حضرت زهرا توسل کردم عاقبت هم خدا بعد ا دو پسر " شهناز " را به من عطا کرد اولین نفری هم که از خانواده شهید شد شهناز بود. او رفت و راه شهادت را برای دو برادرش حسین و ناصر هم بازکرد. شهناز برای من هم دختر بود و هم مادر آخر من در کودکی مادرم را از دست داده بودم و او همه چیز خانه ما بود او بیشتر از سن خود نسبت به مسائل اطرافش آگاهی داشت. بهتر از دیگران میفهمید از زمان خودش جلو تر بود اصلا در بزرگ کردم او اذیت نشدم. من خدا را شکر می کنم که بچه هایم با مریضی و کسالت یا تصادف از دنیا نرفتند و خدا بر من منت گذاشت و بهترین مرگ یعنی شهادت را نصیبشان کرد انشاء الله درآن دنیا مرا شفاعت کنند.»
*****
«خانم عابدینی تعریف می کرد که شب قبل از شهات با شهناز و گروهی دیگر از خواهران دور هم جمع بودیم آن شب شهناز لباس سفیدی خیلی زیبایی به تن کرد و جورابهای سفیدی پوشید و چادر سفیدی بر سر انداخت گفتم برای چه لباس سفید پوشیده ای؟ در این شور و حال جنگ و گریز ها پوشیدن لباس سفید چه مناسبتی دارد؟ گفت خب معمولا وقتی انسان خوشحال است بهترین لباس ها را می پوش بعد رو به بچه ها کرد و گفت: بلند شو تا دو رکعت نماز بخوانیم و چند عکس یادگاری با هم بگیریم شاید این اخرین عکس ها باشد همین کار را هم کردیم و با همان چادر و لباس سفید عکس انداخت حالات عجیبی داشت . آن شب وقتی نوبت نگهبانی به او رسید گفتم لباست را عوض کن برو پست نگهبانی را تحویل بگیر قبول نکرد و گفت این لباس عروسی من است در این لباس خیلی راحت هستم. یک چادر مشکلی روی لباسهایم می پوشم و چیزی معلوم نمی شود. با همان لباس ها سر پست نگهبانی رفت.»[2]
منبع:
1. زنان خرمشهر
2.افلاکیان زمین ج 12
اولین حضور مقام معظم رهبری در جبهه :
ایشان درباره اولین حضور خود در جبهه چنین می فرماید:
در اوایل جنگ چون احساس کردم که نیروهای نظامی ما بسیار کم و ضعیف هستند، برای این که بتوانیم همان هایی را که هستند روحیه بدهیم و افراد دیگری از مردم را دعوت کنیم به آن ها کمک کنند، من از امام اجازه گرفتم و به جبهه رفتم. حدود یک هفته ای از جنگ می گذشت که من به اهواز رفتم، چون دشمن نزدیک اهواز بود. من سال 59 را تا آخر و یکی دو ماه از سال شصت را در جبهه بودم. در منطقه اهواز و دزفول و حول و حوش میدان جنگ و مختصری هم در غرب بودم.
اولین های تجاوز دشمن بعثی :
اولین تجاوز هوایی به گمرک بهرام آباد مهران سیزدهم فروردین ماه سال 1358 انجام شد.
اولین تجاوز زمینی به قصر شیرین، چهاردهم فروردین ماه سال 1358 صورت گرفت.
اولین تجاوز دریایی دهم خردادماه سال 1358 به خسروآباد صورت گرفت.
اولین تجاوز زمینی – هوایی عراق شانزدهم اردیبهشت سال 1359 در منطقه خانلیلی صورت گرفت و تعداد این نوع تجاوز زمینی – هوایی تا 31 شهریور 1359 به پنج مورد رسید.
اولین فرمانده لشکر شهید :
شهید حاج ابراهیم همت، اولین فرمانده لشکر از یگان های رزمی سپاه است. او فرمانده لشکر 27 محمد رسول الله (صلی الله علیه وآله) بود. به روز دوازدهم فروردین 1334 در شهرضا به دنیا آمد.
پس از شروع جنگ تحمیلی از سوی رژیم متجاوز عراق، شهید همت به صحنه کارزار وارد شد و طی سالیان حضور خود در جبهه های نبرد، خدمات شایان توجهی از خود بر جای گذاشت و افتخارها آفرید.
او و سردار اسلام «حاج احمد متوسلیان»، به دستور فرماندهی کل سپاه، مأموریت یافتند ضمن اعزام به جبهه جنوب، تیپ محمد رسول الله (صلی الله علیه وآله) را تشکیل دهند.
او در عملیات بیت المقدس در سمت معاونت تیپ، تلاش تحسین برانگیزی داشت. در سال 1361 به جنوب لبنان رفت و پس از دوماه، دوباره به میهن اسلامی بازگشت.
با شروع عملیات رمضان در 23 تیر 1361 در منطقه شرق بصره، فرماندهی تیپ 27 حضرت رسول (صلی الله علیه وآله) را بر عهده گرفت و بعدها با ارتقای این یگان به لشکر، تا زمان شهادتش در سمت فرماندهی انجام وظیفه نمود.
شهید حاج ابراهیم همت در شانزدهم اسفند 1362 در جزیره جنوبی مجنون به آرزوی دیرینه خود که همانا شهادت بود رسید.
اولین شهر قربانی سلاح های شیمیایی در جهان :
عراق که در پی تهاجم خود به خاک جمهوری اسلامی ایران شکست هایی را در برخی مناطق کشورمان متحمل شده بود، از رویارویی با رزمندگان اسلام در مناطق نبرد ناتوان بود، برای جبران ناکامی خود اقدام به استفاده از سلاح های شیمیایی نمود، به طوری که اولین استفاده ثبت شده 23 دی ماه 1359، در منطقه بین «هلاله» و «نی خزر» در پنجاه کیلومتری غرب ایلام، اعلام گردیده است. حملات شیمیایی عراق به مناطق نبرد محدود نشد، و مناطق مسکونی کشورمان به طور پراکنده مورد تهاجم دشمن قرار می گرفت. گسترده ترین حمله ناجوانمردانه عراق به مناطق مسکونی در حدود ساعت شانزده روز هفتم تیرماه سال 1366، در شهر سردشت (در استان آذربایجان غربی)، انجام شد که در این حمله بیش از هشت هزار نفر از جمعیت غیر نظامی دوازده هزار نفری سردشت شامل کودک، زن، مرد، پیر و جوان مجروح شدند، حدود 1500 نفر از این مصدومین برای معالجه در بیمارستان ها بستری شدند و 110 نفر به درجه رفیع شهادت نائل آمدند.
اولین زن اسیر :
بیستم مهرماه سال 1359، ساعت نه صبح، در هنگامه آتش و خون، از میان رگبار گلولهها و انفجار خمپارهها، یک آمبولانس وارد خط مقدم، جبهه خرمشهر، شد تا به یاری رزمندگان مجروحی که در عرصه کارزار دفاع مقدس بر خاک و خون افتاده بودند، بروند. دختر پرستاری که سرنشین آمبولانس بود، همراه با چند رزمنده جوان، خود را در محاصره سربازان عراقی دید، ساعتی بعد به اسارت درآمد. او که فارغ التحصیل رشته مامایی بود، آن روز، اولین زن مسلمان ایرانی بود که اسیر عراقیها شد.
بعد از هشت سال دفاع مقدس و گذشت سالها، فاطمه ناهیدی امروز عضو هیأت علمی دانشگاه شهید بهشتی تهران است.
اولین شلیک در جنگ :
ملک حسین، پادشاه وقت اردن، شلیک کننده اولین گلولهای بود که از یک دستگاه تانک در جنگ ایران و عراق شلیک شد.
حامد الجبوری، بعثی کهنه کار که در چهار سال اول جنگ، وزیر خارجه عراق بود، در گفت و گو با روزنامه الحیات گفت: 22 سپتامبر 1980 (31 شهریور ماه 1359) بود که صدام و ملک حسین در نزدیکی خطوط آتش، روی یک دستگاه تانک رفتند و پادشاه اردن با شلیک اولین گلوله، آغاز جنگ را تبریک گفت.
این خبر به قدری مهم و باور نکردنی است که خبرنگار الحیات با حیرت دوباره پرسید: شما مطمئن هستید!؟ و پاسخ حامد الجبوری مثبت بود.
اوّلین عملیات با نام یکی از آیات قرآنی :
عملیات «والفجر» اوّلین عملیات رزمندگان اسلام بود که با نام اوّلین آیه سوره والفجر «وَالفَجر وَ لَیالٍ عَشرٍ وَ الشَّفَعِ وَ الوَتْر»، در منطقه فکه، به مرحله اجرا درآمد. منطقه عملیاتی والفجر مقدماتی، از شمال به «میشداق» و «برقازه» و از جنوب به «هور الهویزه»، از شرق به «چزابه» و شهر «بستان» و از غرب به شهر «العماره» عراق و رودخانه دجله منتهی می شد.
عملیات والفجر مقدماتی، در هیجدهم بهمن ماه سال 1361، با رمز یا اللّه یا اللّه ، یا اللّه ، در منطقه فکه، آغاز شد.
اولین پیروزی عظیم ایران در جنگ تحمیلی :
عملیات ثامنالائمه اولین حرکت جدی و سازمان یافته نیروهای مسلح ایران بود. اولین پیام موفقیت را تیپ یک پیاده در ساعت 8:32 دقیقه روز پنجم مهرماه اعلام کرد که جاده ماهشهر- آبادان آزاد شد. اولین خلبان شهید : اولین خلبان شهید در دوران دفاع مقدس شهید فیروز شیخحسنی فرزند حمزه بود، وی در سال 1331 در شهرستان تنکابن از خطه سرسبز شمال دیده به جهان گشود.در اولین روز جنگ تحمیلی مصادف با سی و یکم شهریورماه سال 1359 طی مأموریتی از پایگاه چهارم شکاری اصفهان عازم جبهه های نبرد شد و در همان روز پس از درگیری هوایی با دشمن به شهادت رسید. نخستین عملیات نیروی هوایی ارتش : علیاصغر رهبر اولین گزارشگر شهید صداو سیما است که در طول سالهای جنگ به شهادت رسید.
این پیام نوید آزادی تمام منطقه شرق کارون بود.
نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران تنها به فاصله دو ساعت پس از نخستین حمله دشمن در بعدازظهر روز 31 شهریور در نخستین عملیات خود دو پایگاه مهم هوایی عراق به نامهای «الرشید» و «شعیبه» را آماج حملات کوبنده و بمبهای آتشین خود قرار داده و صدمات جبران ناپذیری به این پایگاهها وارد نمودند.
خلبانان حماسه آفرین نیروی هوایی در بامداد روز یکم مهرماه با به پرواز درآوردن نزدیک به دویست فروند هواپیمای جنگنده و حمله به پایگاهها و مراکز مهم نیروی هوایی عراق به وسیله 140 فروند هواپیمای شکاری، درسی فراموش نشدنی به دشمن متجاوز دادند. در این عملیات بزرگ هوایی، تمامی پایگاهها و مراکز مهم نیروی هوایی دشمن، به استثنای پایگاه «الولید» مورد تهاجم قرار گرفت.
هیچ گزارشی از شهید رهبر بدون ذکر آیهای از قرآن به گوش نمیرسید.
با سلام کوچ بهاره عشایر طبس مسینا در 20 فروردین آغاز شد انشاء الله بزودی عکس های جدیدی از مناطق عشایری طبس مسینا برایتان در وبلاگ خواهم گذاشت.
آسمانی باید بود تا پرواز کرد
سبک بال باید بود تا حال فرشته را پرسید
الهی
گناهانم زمین گیرم کرده
راه آسمان را سهل تر کن
تا آسمانی شدن راه بسیار است
دستگیری آسمانی برایم بفرست.
شعر از پرین
رفتنت را هرگز باور نخواهم کرد
می دانم که روزی باز خواهی گشت و ویرانه را آباد خواهی کرد
در را به کلام هایی که می گویند باز نخواهی گشت خواهم بست
دیوار فاصله ی ما تنها سردی غروری است
غروری که می تواند خانمان را ویرانه تر ازین کند
باز گرد که هنوز هم دری برای بازگشتتد باز است
نگذار این آخرین در را هم ببندند
بازگرد و جواب تمام آن هایی را که گفتند نمیایی بده
بازگرد که این راه تنها رفتن ندارد
بازگرد که همسفرت هنوز هم چشم به راهت مانده
خراب کن دیوار این فاصله ها
روزی گفتی بعد از مرگم چه خواهی کرد؟
گفتم:همسفرت خواهم شد تا گور
شعر از پرین
یه روز سر کلاس استادمون می گفت حجاب سخت ترین امتحان خدا از خانوماست.
برای اینکه باید تمام زیبایی های که خدا بهش داده رو قایم کنه.
اولش به حرفش همه خندیدیم اما بعد دیدم راست میگه.
توی خیابون به دخترا نگاه می کردم هر کسی به نحوی زیباییش و به رخ کشیده بود ، یکی با موهای رنگ شده ، یکی با موهای بیرون ریخته با مدل های جدید با آرایش و مانتو ....
هرکسی می خواد ادعا کنه که زیبا ترینه اونایی که خوشگلن با نمایشش و اونایی که نه با عمل زیبایی و گریم
اصلاً در مورد کسایی که از اول تو خانواده مذهبی بزرگ شدن و همون طور از اول محجبه بودن صحبت نمی کنم، منظورم کسایی که خانوادهاشون توجهی به این مساله نداشتن
دوستی داشتم که خیلی زیبا بود اما حجاب کاملی نداشت البته دختر خیلی سر سنگینی بود اما خب...
همیشه همه از زیباییش تعریف تمجید می کردن و یه عالمه هم خواستگار داشت
یه مدتی دیدم که حجابش و کامل کرده خیلی برام جالب بود تغییرش اونم تو دنیایی که همه ازون وری میفتن
بهش گفتم چی شده؟گفت نپرس که چی شد به این رسیدم ولی بدون دارم امانت داری می کنم.
گفتم امانت داری؟گفت آره خدا نعمت زیبایی رو بهم امانت داد تا قیامت منم گفتم نمی زارم کسی جز محرمم که خودت اجازه دادی ببینتشون.
می دونی که تو روز قیامت اعضای بدن آدم حرف میزنن نه خود آدم.اون موقع می خوای جواب موهاتو چی بدی؟اگه گفت چرا به وسیله من گناه کردی؟
خیلی اعتقادش من و جلب کرد اعتقادی که شاید تا حالا از مومن ترین آدما که از بچگی چادر سرشون بود نشنیده بودم
البته اون طفلک خیلی اذیت شد چون خانوادش مخالف بودم و همش مسخرش می کردن.اما اون اعتقادش کمکش کرد ...
به نظر من رسیدن به حجاب یعنی همین
شعر از پرین