لباسی را که به جوهر آلوده شده است به مدت 5 دقیقه در ظرف پر از شیر بخوابانید سپس آن را بیرون آورده با آب معمولی بشویید اثر لکه جوهر به کلی از بین خواهد رفت.سیاهی مهر:گاهی مهرها در خانه رنگ سیاه به خود می گیرند برای برطرف کردن سیاهی آن، آن را به مدت 15 دقیقه روی بخاری قرار دهید بعد از گذشت مدت مذکور سیاهی مهر کاملاً برطرف می گردد. زنگ زدگی روی لباس: برای پاک کردن زنگ زدگی روی لباس باید مدت 10 دقیقه یا دوای ضد زنگ لکه راماساژ دهید. و بعد با پودر رختشویی محل لکه را بشویید.لکه زنگ زدگی روی حوله با آبلیموی داغ برطرف می شود. اما هیچ وقت محل زنگ زدگی را با صابون نشویید. اثر انگشت روی دیوار:در خانه بسیار اتفاق می افتد که جای انگشت بچه ها روی دیوار می ماند. برای برطرف کردن اثر انگشت بچه و لکه های روی دیوار یک سیب زمینی را نصف کنید و با هر نصف سیب زمینی چندین بار در و پنجره و دیوار بمالید و بعد با یک اسفنج جای لکه را پاک کنید
شاهین باشگاهی بود که در سال 1321 به دست یک معلم به نام دکتر عباس اکرامی با همکاری و همراهی گروهی از بهترین جوانان کشور که عمدتاً دانشجو بودند ، بنا نهاده شد و مفاخر بزرگی چون امیرمسعود برومند ، امیر عراقی ، شکیبی ، فاخری ، انصاری ، دکتر نادر افشار ، مرحوم پرویز دهداری ، حسینعلی کلانی ، جعفر کاشانی ، همیون بهزادی ، حمید شیرزادگان ، و ... تربیت کرده و به جامعه فوتبال یران تقدیم نمود .ا
شاهین دارای 402 تیم جوان با 62 شعبه در سطح کشور بود که دکتر اکرامی ین تیم را بر پیه 3 اصل ( اخلاق ، تحصیل و علم و ورزش ) استوار ساخته بود . ا
شاهین در آن روزگار ، تنها دفتری بود در ورزشگاه امجدیه ( شیرودی فعلی ) که بازیکنانش برای تعلیم در آنجا گرد هم می آمدند . این باشگاه بری اولین بار آموزش فوتبال را به صورت کتابی و از روی اصول ، شروع کرد و نخستین جزوه آموزشی را که در بر گیرنده اصول ورزش فوتبال بود ، و با استفاده از منابع جهانی تهیه و تنظیم گشته بود ، جهت یادگیری در اختیار اعضای خود قرار داد . ا
این تیم به جهت سیستم و قدرت عجیبی که بازیکنانش در کار حمله داشتند به ندرت اجازه میداد حریفانش ( حتی بزرگترینشان ) خود را از شکست نجات دهند . لیکن بی درایتی و عدم دور اندیشی مدیران وقت باشگاه و کج سلیقگی و انفعال دستگاه ورزش وقت کشور ، دست به دست هم داد و باعث شد بدلیل پاره ی مسائل بعد از بازی ین تیم با تهرانجوان در هفته دهم ( در تاریخ 16/4/1346 ) این باشگاه منحل گردد . ا
در آن بازی ناظم گنجاپور با وارد کردن سه گل در دقیق 61 ، 68 و 75 به درون دروازه تهران جوان این افتخار را بدست آورد که تا تمام کننده کتاب پیروزی های شاهین برای همیشه باشد . ا
آن روز شاهین در هفته دهم بازی ها با 18 امتیاز از 10 دیدار ( در آن زمان باری هر پیروزی 2 امتیاز منظور می شد ) و 19 گل زده و 7 گل خورده در صدر و داریی با 16 امتیاز در ردیف دوم قرار گرفته بود . ا
این بازی آخرین بازی شاهین بود در حالی که در ین فصل ، 3 هفته از بازی هی ین تیم مقابل شهربانی ، دیهیم و تاج ( 6 تی ها ! ) باقی مانده بود ، ناگهان با اطلاعیه رسمی سازمان تربیت بدنی از تاریخ 20/4/1346 شاهین منحل گردید . پس از انحلال شاهین ، بازیکنان آن همچنان یکپارچگی خود را حفظ کردند و حدود یک سال محرومیت را با ادامه بازی ها و تمرینات خود در زمین هی خاکی ، سپری نمودند . تا این که باشگاه های مطرح آن روز در صدد جذب این جوانان بی رقیب بر آمدند و از آن جمله باشگاه پاس خواهان کاشانی ، کلانی و همیون بهزادی بود و بعضی از باشگاه های دیگر هم بقیه آنان را مدنظر قرار داده بودند لذا شاهینی ها به تکاپو افتادند تا از تفرق و پراکندگی مجموعه خود جلوگیری به عمل آورند ( از آن جمله مرحوم پرویز دهداری را می توان نام برد ) و بر آن شدند تا این مجموعه را در باشگاه پرسپولیس گردهم آورند . ا
و اما پرسپولیس .
طرز تهیه: ابتدا مواد محبت و عشق و دلدادگی و صمیمیت را با هم مخلوط کنید و خوب با همزن مهربانی به هم بزنید تا مخلوط یک دست و همگنی از صفا و صمیمیت درست شود. سپس چند قاشق تفاهم به آن بیفزایید و پودر تسامح مخلوط با پودر گذشت را به مایه اضافه کنید. بعد ادویه شور و شوق و نمک عطوفت را بر روی مخلوط بریزید و خوب به هم بزنید تا مخلوط خوش چاشنی شود. یک فنجان مدارا و نصف فنجان سعهی صدر را به مخلوط اضافه کرده، سه قاشق مربا خوری شکیبایی را نیز به آن بیفزایید و گرد دلدادگی را روی مخلوط ریخته، حال مخلوط را در طرف مخصوص طبخ کیک که باید از جنس نسوز نرمش و انعطاف پذیر باشد بریزید و چند دانهی درشت وفاداری را به آن اضافه کنید. سپس به مقدار کافی شکر دلبری و یک لیوان ادب مخلوط با یک فنجان نزاکت را به آن اضافه فرمایید. سه فنجان پر روغن شنوایی و دو کاسه صداقت را هم داخل ظرف ریخته و مخلوط را روی شعلهی ملایم ملایمت گذاشته و برای مدت زمان کافی صبر کنید تا کیک پخته شود و به رنگ طلایی رؤیا درآید. برای تزیین روی کیکتان هم میتوانید از پودر احترام متقابل و مایع رنگی حسن نیت همراه با مواد معطر همراهی و خوش قولی استفاده کنید. حالا دیگر کیک آماده است و میتوانید این کیک دو نفره را همراه همسر خود، نوش جان بفرمایید و از مزهی شیرین و طعم مطبوع آن تا آخر عمر کیف کنید و لذت ببرید. اگر هم خواستید دعایش را به جان ما بکنید مانعی ندارد!
فروید دین یهودی والدین خویش ( اما نه هویت یهودی خود ) را کنار گذاشت و خود را یک بی دین می شمرد . او اگر چه اشکال یکتاپرستانه ی مذهب را همچون نشانه ای از مراحل پیشرفت تمدن می نگریست ، اما با وجود این معتقد بود همه ی مذاهب موانعی بر سر راه پیشرفت فرهنگی اند و به این جهت باید به نفع علم کنار گذاشته شوند . چون دین و مذهب را دشمن علم می دانست . فروید بر این عقیده بود که همه ی مذاهب تلاشی هستند برای محافظت از فرد در برابر رنج به وسیله ی ایجاد « روکش یا ماسکی هذیانی بر واقعیت » و از این رو نتیجه می گرفت که آن ها را ( باید در زمره ی توهمات جمعی نوع بشر طبقه بندی کرد ) .
فروید ایده ی خدا را به منزله ی بیان یک آرزوی کودکانه برای داشتن پدری محافظ می نگریست . و مذهب را به عنوان « یک روان نژندی وسواس همگانی » توصیف می کرد .
لکان نیز با رها ساختن مذهب کاتولیک والدین خویش ، خود را یک بی دین می شمرد ( با وجود این برادرش بیشتر عمرخود را در کسوت یک راهب بندیکتی گذراند ) . او هم مانند فروید مذهب را در تقابل با علم قرار می دهد و روانکاوی را همردیف علم قرار می دهد . لکان با متمایز کردن مذهب از جادو ، علم و روانکاوی بر اساس روابط متفاوت شان با حقیقت به مثابه ی علت ، مذهب را به منزله ی خودداری از پذیرش حقیقت به مثابه ی علت سوژه معرفی می کند و معتقد است عملکرد مناسک مربوط به قربانی ، گول زدن خداوند برای برانگیختن میل اوست . لکان اظهار می دارد فرمول درست برای الحاد این نیست که خدا مرده است ، بلکه این است که خدا ناخودآگاه است . او همچنین گفته ی فروید درباره ی شباهت های روان نژندی وسواس را بار دیگر تکرار می کند .
ورای این اظهارات درباره ی مفهوم مذهب ،گفتمان لکان سرشار از استعارات اخذ شده از الهیات مسیحی است . روشن ترین نمونه در این مورد بی تردید اصطلاح نام پدر است که لکان آن را برای اشاره به دال بنیادینی برگزیده است که ترد آن به روان پریشی می انجامد . با این همه ، این وام گیری ها ورای مثالی صرف است . به همین نحو در آثار لکان تغییرات ساخته و پرداخته شده به وسیله ی امر نمادین به جای آنکه با استفاده از اصطلاحات نظریه ی تکامل شرح داده شوند ، در اصطلاحاتی آفرینش باورانه توصیف می شوند ؛ اگر چه لکان به گونه ای متناقض نما معتقد است این آفرینش باوری در واقع تنها چشم اندازی است که « به فرد اجازه می دهد نظری اجمالی به امکان محو ریشه ای خدا بیاندازد .
مطالعات تاریخی و تعیین مسیر هجرت امام رضا(ع) در ایران
طرح مطالعاتی جاده ولایت یکی از اقدامات مهمی است که به مطالعه مسیر هجرت امام رضا(ع) از مدینه تا خراسان اختصاص یافته است. مهندس علی اصغر سالاری، مدیرعامل این طرح در سال های گذشته اطلاعات مفید و گران بهایی در این زمینه تهیه کرده است که به این مناسبت، گزارشی را در گفت و گو با وی ادامه می دهیم. مهندس سالاری درباره چگونگی مطرح شدن موضوع «جاده ولایت» گفت: مسیر هجرت امام رضا(ع) از مدینه تا مرو موضوعی است که در قالب طرح جاده ولایت از سال ها قبل مورد مطالعه قرار گرفت و طرح این ایده هنگامی شکل گرفت که مقام معظم رهبری حدود 8 سال قبل شلمچه را به عنوان دروازه ورودی امام رضا(ع) عنوان کردند و در این راستا آستان قدس رضوی یادمان شهدای شلمچه را احداث کرد و توفیق مدیریت پروژه نصیبم شد. در مدت زمان اجرای این پروژه، ایده مطالعه مسیر امام رضا(ع) در ذهنم شکل گرفت و در 22 دی 83 در کمیسیون عمران مجلس شورای اسلامی طرح و مقرر شد بانظر سازمان میراث فرهنگی، وزارت راه و ترابری و فرهنگ و ارشاد اسلامی زمینه همکاری برای ایجاد شرایط فرهنگی، گردشگری و تبلیغی در این مسیر فراهم شود. وی افزود: این طرح را با هدف بررسی این موضوع که آیا امام رضا(ع) علاوه بر حدیث سلسلة الذهب که در نیشابور بیان فرمودند، حدیث دیگری هم دارند؟ و نیز این که در مدت سفر امام که بالغ بر 14 ماه و نیم و به روایتی 6 ماه و نیم به طول انجامید، چه اتفاقات مهمی در کشور ما رخ داده است؟ پی گرفتیم؛ جز این موارد، تعیین تاریخ دقیق ورود امام رضا(ع) به ایران از دیگر اهداف این طرح بود. مجری طرح جاده ولایت درباره مسیر آن گفت: امام رضا(ع) هجرت خود را از مدینه آغاز کرد و از طریق بصره و شلمچه وارد ایران شد. اولین قدمگاه ایشان در کشور ما کنار رود بهمن شیر، دومین قدمگاه در اهواز و سومین مکان در کنار رود مارون در شمال بهبهان قرار دارد. برای ادامه مسیر 2 راه جداگانه مورد مطالعه قرار گرفت، یکی مسیر شیراز و دیگری مسیرتنگه تکاب.ادامه مطلب...
عمل صالح و دوستى آل محمد عن الرّضا علیه السلام
لاتدعوا العمـل الصالـح و الاجتهاد فى العبادة اتکالا على حب آل محمد علیهمالسلامو لا تدعوا حبّ آل محمـدعلیهم السلام لامرهـم اتّکـالاً علـى العبـادة فـانـّه لایقـبل احـدهـمـا دون الاخر
امام رضا علیه السلام فرمود
مبادا اعمال نیک را به اتکاى دوستى آل محمد علیهم السلام رها کنید
و مبادا دوستى آل محمد علیهم السلام را به اتکاى اعمال صالح از دست بدهید
زیرا هیچ کدام از ایـن دو , به تنهایى پذیرفته نمى شود
بحار الانوار,ج 78,ص 348
********************
پنج صفت مهم
عن الرّضا علیه السلام
خمـسٌ مـن لـم تکـن فیه فلاتـرجـوه لشـىءٍ مـن الـدنیـا و الاخـرةمن لم تعرف الوثاقه فى ارومتهو الکرم فى طباعهوالرصانة فى خلقهوالنبل فى نفسهو المخافة لربّه
امام رضا علیه السلام فرمود
پنج صفت است که در هر کس نباشد امید چیزى از دنیا و آخرت به او نداشته باشید
ـ کسى که درنهادش اعتماد نبینى
ـ و کسى که در سرشتـش کرم نیابـى
ـ و کسـى که در آفرینشـش استـوارى نبینى
ـ و کسى که در نفسش نجابت نیابى
ـ و کسى که از خدایش ترسناک نباشد
تحف العقـول, ص 446 وبحارالانوار,ج 78,ص 339
*********************
نتیجه رضایت از خدا
عن الرّضا علیه السلام
مَن رَضى عن الله تعالى بالقَلیل مِن الرّزق رضَى الله منه بالقَلیل مِنَ العَمل
امام رضا علیه السلام فرمود
هر کـس به رزق و روزى کم از خدا راضى باشد، خداوند از عمل کم او راضى خواهدبود
بحـارالانـوار,ج 78,ص 357
***************
برخورد مناسب با چهار گروه
عن الرّضا علیه السلام
اصحاب السلطان بـالحَذروَ الصـّدّیق بـالتّـواضُعوَ العدوّ بـالتّحـــرُز وَ العامّةبالبشـر
امام رضا علیه السلام فرمود
با سلطان و زمامـدار با تـرس و احتیاط همراهى کن -
وبا دوست با تواضع و فرو تنی -
و با دشمـن بـا احتیـاط و اجتناب -
و بـا مـردم بـا روى خـوش -
بحارالانوار,ج78,ص 356
***************
دیدار و اظهار دوستى با هم
عن الرّضا علیه السلام
تزاوَرُوا تحـابـوا و تصـافحُـوا و لا تحـاشمـوا
امام رضا علیه السلام فرمود
به دیدن یکدیگر روید تا یکدیگر را دوست داشته باشیدو دست یکدیگر رابفشارید و به هم خشم نگیرید
بحارالانوار,ج78,ص 347
*************
میانه روى و احسان
عن الرّضا علیه السلام
علیکم بالقَصد فى الْغِنى وَ الْفَقر وَ الْبرّ مِن القلیل و الکثیر -فان الله تبارک و تعالـى یعظم شقّة التـَّمرة حتـى یـَأتـى یـَوْم الْقیمة کجبل احـد -
امام رضا علیه السلام فرمود
بر شما باد به میانه روى در فقـر و ثروت -ونیکى کردن چه کم و چه زیاد -زیرا خـداوند متعال در روز قیامت یک نصفه خرما را چنان بزرگ نمایـد که ماننـدکـوه احد باشد -
بحارالانوار, ج 78,ص 346
*************************
بهترین اعمال بعد از واجبات
عن الرّضا علیه السلام
لیـس شـَىء مِـن اْلاعْمـالِ عنـد الله عزّوجلّ بعدَالفـرائض أفضل مِن إدْخـالِ السُّرور علَى المؤمن
امام رضا علیه السلام فرمود
بعد از انجام و اجبات، کارى بهتر از ایجاد خـوشحالى براى مومن، نزد خداوند بزرگ نیست
بحارالانوار, ج 78,ص 347
**************
نتیجه خدمت به مؤمن
عن الرّضا علیه السلام
مَـن فـرّج عن مـومـن فـرّج الله عَن قَلبه یـَوم القیمة
امام رضا علیه السلام فرمود
هر کس اندوه و مشکلى را از مومنى بر طرف نماید خداوند در روز قیامت انـدوه را از قلبش بر طرف سازد
صاحبان اصلی فلسطین چه کسانی هستند؟
این روزا هر وقت اخبار گوش میدی از کشته شدن فلسطینی ها به دست صهیونیست ها خبر می دهد که به هیچ کس رحم نمی کنند و قصد نسل کشی دارندو بزرگان مسلمان عرب هم نظاره گر این وقایع می باشند و غیر از سکوت کردن کار دیگری بلد نیستند. نمی دونم شاید این تنها کاری بود که می توانستم برایشو ن انجام بدم و این پست را انتخاب کردم.
ساکنان اصلی (اورسالم) چه کسانی بودند؟
تقریبا پنج هزار سال پیش گروهی از یبوسی ها همراه قبایل دیگر کنعانی از جزیره العرب به سرزمین فلسطین کوچ کردند و به رهبری (ملیک صادق) در گوشه ای از آن سرزمین شهری به نام (یبوس)(هم وزن خموش) بنا نهادند. مدتی گذشت و مردم آن به خاطر آنکه سلطانشان هوادار صلح و دوستدار آبادانی بود نام یبوس را تغییر داده و (اورسالم)(شهر سالم - صلح) گذاشتند. در کتاب عهدعتیق –تورات- آمده است که ساکنان اصلی اورسالم , یبوسی ها بودند(تورات, صحیفه یوشع باب18 آیه 16و28 ) و پس از تصرف آن به وسیله یوشع باز یبوسی ها در آنجا ساکن شدند(تورات, یوشع باب 15آیه 63) و با آنکه پس از مرگ یوشع, بنی اسرائیل شهر را محاصره کرده و گروهی کشته و شهررا آتش زدند و سپس به جنگ کنعانیان مقیم اطراف رفتند (سفر داوران باب1آیه8) با وجود آن یبوسیها از جاهای باقیمانده شهر خارج نشده ودر همانجا به زندگی خود ادامه دادند (سفر داوران باب1آیه21) .
همین کتاب عهد عتیق یهودیان اعتراف می کند که اورسالم همان شهر یبوس است و می گوید: آن مرد روانه شد و به مقابل یبوس (اورسالم) رسید و کنیزش همراه وی بود و چون نزد یبوس رسیدند , غلام به ارباب خود گفت بیا به این شهر یبوسیان برگشته شب را به سر بریم. آقایش وی را بگفت به شهر غریب احدی از بنی اسرائیل در آن نباشد بر نمی گردیم...(سفر داوران باب 19 آیه11) و در جای دیگر تورات نام اصلی شهر را یبوسی می خواند(صحیفه یوشع باب8 آیه28) .
به طور کلی کتابهای مذهبی بنی اسرائیل نشان می دهد که آنان دوهزار سال بعد از بنای اورسالم توسط کنعانیان تازه از مصر به سوی سینا و فلسطین هجرت کردند و پس از سر گردانی یک نسل کامل ازآنان در صحرای سینا پس از مرگ موسی , براهبری (یوشع) به ساحل رود اردن رسیدند و به شهر اریحا آمدند و ساکنان آنجا را از مرد و زن کودک و پیرا ازدم شمشیر گذرانیدند و فقط یک (فاحشه)را از کشتن معاف داشتند!!
یوشع به قوم گفت خداوند شهر را به شماداده و خود شهر و هرچه درآنست برای خداوند حرام خواهد شد و راحاب فاحشه فقط با هرچه با وی درخانه باشد, زنده خواهند ماند آنگاه صدا زدند و شهر را گرفتند و هر آنچه درآن شهر بود ازمرد و زن و جوان وپیر حتی گاو و گوسفند و الاغ را بدم شمشیر هلاک کردند و شهر را با آنچه در آن بود با آتش سوزانیدند لیکن طلا نقره و ظروف مسین و آهنین را به خزانه خانه خداوند! گذاردند و یوشع, راحاب فاحشه را با هرآنچه ازآن اوبود زنده نگاه داشت(عهد عتیق, صحیفه یوشع باب 6 آیه16- 25(کتاب مقدس فارسی, چاپ لندن صفحه 340)) . عهد عتیق باز می گوید که بنی اسرائیل در سرزمین های مسکونی دیگری که بین اریحا و اورسالم وجود داشت همین اعمال را مرتکب شدند تا به کنار دیوار اورسالم رسیدند ولی مردم اورسالم که از جنایات و بی رحمی های بنی اسرائیل آگاه بودند سالهای متمادی در برابر یهودیان مقاومت ورزیدند.و شاید به همین خاطر (یهوه) خدای یهودیان از دست (کنعانیان و یبو سیان )سخت عصبانی شده!! به قوم بنی اسرائیل دستور می دهد که آنها را نابود سازند (چون یهوه خدایت..امتهای بسیار را که: حتیان..کنعانیان و یبوسیان باشند به دست تو تسلیم نماید و ایشان را بالکل هلاک کن...)(سفر تثنیه باب7 آیه1-2)باز یهوه خدای یهودیان دستور می دهد که در این شهرها هیچ موجودی زنده ای زنده نگذارند:(اما از شهرهای این امتهائیکه خدایت تورا به ملکیت می دهد هیچ ذی نفسی را زنده مگذاربلکه ایشان را حتی حتیان کنعانیان و یبوسیان را بالکل هلاک ساز)(سفر تثنیه بتب20 آیه 16و17) .
از این آیات چگونگی تصرف نخستین اراضی فلسطین توسط بنی اسرائیل به خوبی روشن میگردد. یعنی بنی اسرائیل که خودرا قوم ویژه خداوند می پنداشت با قتل و غارت اتش سوزی و ویرانی ساکنان اصلی این سرزمین ها را سرگردان می ساخت تا مسکنی برای خود آماده سازند.
***
داود در سال هزار قبل از میلاد با هزاران سرباز به اورسالم حمله کرد و آنجا را تصرف نمود و اورسالم را به عنوان پایتخت خود برگزید و نامش را هم به (شهر داود) تغییر داد پس از او فرزندش سلیمان به پادشاهی رسید و هیکل(هیکل سلیمان هیکلی بود برای خداوند یا معبدی بود که در اورسالم ساخته شد و برای ساختن آن طلا و نقره ای به قیمت889500000 لیره انگلیسی مصرف شد ودر ساختن آن 173000 نفر مشغول بودند که فقط 30000 نفرشان یهودی و 153600 نفرشان کنعانی بودندو از این عده 70000 نفرشان سنگ و چوب برای ساختمان هیکل سلیمان حمل می کردند.)خود را در بالای کوه موربا بنا نهاد و ازآن تاریخ تا چند قرن دیگر اورسالم در دست (اخلاف داود) بود و هیکل سلیمان 424 سال باقی ماند ولی سیسق پادشاه مصر در دوره سلطنت (رحبعام) آنرا غارت کرد(عهد عتیق کتاب اول پادشاهان باب14 آیه 25-26).
تورات باز می گوید که دریال 586 قبل از میلاد نبو کد نصیر(بخت النصر) به آنجا حمله کرد و شهر را ویران نمود و یهودیان را اسیر کرد و به بابل فرستاد اما هنگامیکه کورش کبیر بر بابل چیره شد به یهودیان اجازه داد که به اورسالم برگردند ولی (شهر داود) نام قبلی خود را که (اورسالم) بود همچنان حفظ کرده بود.
اورسالم که در زبان عربی اورشالم خوانده شد17 بار مورد حمله قرار گرفته و چندین بار با خاک یکسان گشته و مردم آن از دم شمشیر گذشته اند. پیش از میلاد مسیح (63 قبل از میلاد) پمبیوس سردار رومی اورسالم را فتح کرد و آنجا را به ویرانه ای مبدل نمود. در سال 700 میلادی هم طیطوس چنان آنجا را در هم کوبید و از هم پاشید که از اورسالم فقط تل خاکستری باقی ماند.
در سالم 614 میلادی ایرانیها به اورسالم که نام (ایلیا) به خود گرفته بود حمله کردند و همه معابد و کلیساها را ویران کردند ولی رومی ها به رهبری هرقل آنجا را از تصرف ایرانیها خارج ساختند. بدین ترتیب تاریخ نشان می دهد که شهر یبوس (یا اورسالم ,شهر یهودا, شهر عظیم, شهر مقدس و ارئیل) (نامهائیست که در کتاب مقدس - عهد عتیق- درباره اورسالم آمده است)همیشه در معرض آتش سوزی و ویرانی قتل و غارت بوده و مردم آن هیچ وقت از تجاوز زور گویان درامان نبوده اند.
تاریخ به ما می گوید که در پنج هزار سالی که از بنای شهر اورسالم می گذرد این شهر هزارو پانصد سال در دست یبوسیها یعنی کنعانیان قرار داشت که از جزیره العرب آمده و پایه گذار اصلی آن بودند و سپس چهار قرن در دست بنی اسرائیل و چند قرن در دست ایرانیها و دو قرن دردست یونانیها و اشکانی ها و چهار قرن در اختیار رومیها بوده ودر تمام این مدت مردم بومی آن یعنی کنعانیان و یبوسیان همچنان در آنجا ساکن بودند.
دوره آرامش و امنیت واقعی اورسالم هنگامی آغاز شد که در سال پانزده هجری(636م) نیرو های مسلمان پس از فتح شام به سوی ایلیاء روی آوردندو چون قبله نخستین مسلمانان در آنجا قرار داشت و این شهر ار نظر آنان مقدسی بود مدت چهار ماه به محاصره آن ادامه دادند تا بدون خونریزی شهر را تحویل بگیرند. مردم شهر که از رسیدن کمک رومیها مایوس گشتند پیشنهاد نمودند که شهر را به شخص خلیفه تحویل دهند و مسلمانان شرط راپذیرفتند و خلیفه دوم از مدینه به ایلیا یا اورسالم آمد و ضمن ملاقات با اسقفها و رهبران مذهبی عهدنامه ای به شهر زیر نوشته و امضا کرد:
بسم الله الرحمن الرحیم, این امان نامه ایست که عمر بنده خداوند پیشوای مسلمانان به مردم ایلیاء داده است به جان و مال و کلیسا و صلیب و مریض و سالم و همه افراد آن امان می دهد و اجازه نمیدهد که کلیساهای آنان را اشغال کنند و آنها را ویران سازند و چیزی از آن ها را کم کنند.
همچنین امان می دهد که کسی با صلیب و دارایی آنان کاری نداشته باشد و آنان در مسائل مذهبی آزاد باشند و به کسی آزار نرسد و ایشان هم احدی از یهودیان را در ایلیاء سکونت ندهند. بر مردم ایلیاء است که مانند مردم جاهای دیگر(جزیره) مالیات سرانه برای اداره امور خودشان بپردازند و دزدها و رومی ها را از آنجا بیرون کنند.و هر کس بخواهد از آنجا بیرون رود در امان است و اگر بخواهد در همان جا ساکن گردد آزاد است ولی باید مانند سایر مردم جزیه بپردازد... و هرکس بخواهد با رومیها برود و یا نزد کسان خود برگردد آزاد است و از آنها تا برداشت محصول چیزی دریافت نمی شود.
آنچه که در این امان نامه است پیمان خدا و ذمه پیامبر او و ذمه پیشوایان و مردم مسلمان است تا هنگامیکه مالیات خود را می پردازند. در سال 15 هجری نوشته شد.(تاریخ طبری ج 3 ص 609).
پس از امضاء قرارداد تسلیم شهر مسلمانان همراه رهبران مسیحی وارد شهر شدند و به زیارت کلیسای قیامت رفتند و چون وقت نماز رسید اسقف بزرگ پیشنهاد کرد که خلیفه در کلیسا نماز بگذارد, ولی او نپذیرفت و ترسید که پس از اقامه نماز مسلمانان کلیسا را به مسجد تبدیل سازند و این بر خلاف مواد قرار داد بود.
خلیفه و مسلمانان بیرون آمده و به سوی صخره ای رفتند که گویا روزگاری هیکل سلیمان د رآنجا قرار داشت و قبل از میلاد مسیح و پس از حمله پادشاهان به ویرانه ای تبدیل شده بود, خلیفه و مسلمانان به پاک کردن آن مکان پرداختند و سپس نماز گذاردند و بعدها مسجدی درآنجا بنا شد و مسجد الصخره نام گرفت.
بدین ترتیب روشن می گردد که اورسالم توسط کنعانیان و یبوسیان عرب ساخته شده و بنای آن کوچکترین ربطی به قوم یهود ندارد و ساکنان بومی آنجا با همه جنایاتی که قوم بنی اسرائیل بر ضد آنان مرتکب شد همیشه کوشیدند که در آنجا به زندگی خود ادامه دهند و حتی عهد نامه مسلمانان با مردم آن شهر نشان می دهد که در اوایل ظهور اسلام هم اکثریت مردم آن شهر را یبوسیها و کنعانیان که مسیحی شده بودند تشکیل می دادندو همانها بودندکه پیشنهاد کردند خروج یهودیان از آنجا در قرارداد تسلیم شهر به مسلمانان گنجانیده شود.
با این سابقه تاریخی معلوم نیست که قوم ویژه خداوندو فرزندان ناخلف داود روی چه منطق و دلیلی فلسطین و بیت المقدس را ملک خود می دانند.
منبع : برگرفته از کتاب تاریخ بیت المقدس
و
مسئله فلسطین