بررسی مقابله های دینی در افراد معتاد و غیر معتاد
پژوهش حاضر یک مطالعه پس رویدادی است که به منظور بررسی میزان به کارگیری مقابله های دینی افراد معتاد در مقایسه با افراد غیر معتاد انجام گرفته است. آزمودنی های پژوهش به تعداد 65 نفر (34 فرد معتاد و 31 فرد غیر معتاد) از مراجعان به مراکز خود معرّف شهر زاهدان و همراهان این مراجعان انتخاب و از نظر متغیرهای سن, جنسیت و شغل همتاسازی شدند. داده ها با استفاده از پرسش نامه مقابله دینی گردآوری شد و با استفاده از آزمون آماری t و ضریب هم بستگی پیرسون تجزیه و تحلیل گردید. نتایج نشان داد که افراد معتاد در مقایسه با افراد غیر معتاد در مواجهه با استرس به طور معناداری کمتر از روش های مقابله دینی استفاده می کنند. بین سن افراد و به کارگیری مقابله دینی رابطه معناداری مشاهده نشد. به علاوه, بین افراد با تحصیلات پایین تر و بالاتر از دیپلم در میزان به کارگیری مقابله دینی تفاوت معناداری مشاهده نشد. این نتیجه در درون هر گروه به طور مجزا نیز تأیید شد.
مقدمه
امروزه گسترش روزافزون سوءمصرف مواد مخدر در کشور ما به عنوان یک معضل اجتماعی در ابعاد جسمی و روانی قلمداد می شود. به طوری که اعتیاد و عوارض ناشی از آن در زمره مهم ترین معضلات جامعه بشری به شمار می آید که در علت شناسی آن, علل متفاوتی مطرح شده است, از جمله این عوامل روان شناختی می توان به کارگیری روش های مقابله ناکارآمد اشاره کرد(سرگلزایی, 1380).
مقابله عبارت است از تلاش برای رویارویی با موقعیت ها, مشکلات و کنترل شرایطی که بالقوه فشارزا ارزیابی می شوند. شیوه های مقابله, توانایی های شناختی و رفتاری هستند که به دست افرادی که با استرس سر و کار دارند, به کار گرفته می شود (آلدوین(Aldwin) و کوین(Coyne), 1989, به نقل از هینز(Hynes) و همکاران, 1992). در همین راستا, مقابله دینی به عنوان روشی که از منابع دینی مانند دعا و نیایش, توکل و توسل به خداوند و برای مقابله استفاده می کند, تعریف شده است(کارور(Carver) و همکاران, 1989).
نقش دین در مداوا و کاهش رنج های انسانی از سالیان پیش شناخته شده است (ساچمن و ماتیوز 1988, به نقل از رابرت 1992). امروزه محققان روان شناسی و علوم رفتاری متفق القولند که بین دین دار بودن و سلامت جسمانی و روان شناختی هم بستگی مثبت و معناداری وجود دارد و در این راستا, حمایت های تجربی فراوانی هم فراهم کرده اند (رابرت, 1992; تیکس(Tix) و همکاران, 1998; بیکل(Bikel) و همکاران, 1998).
نقدی بر کتاب روان شناسی اسلامی
? کلیات روانشناسی
آنچه در این نوشتار آمده، بررسی و نقدی است بر کتاب «بررسی مقدماتی اصول روانشناسی اسلامی» تألیف دکتر سید ابوالقاسم حسینی که در سال 1364 منتشر شده است. با توجه به سال انتشار، باید گفت که نگارش این کتاب، کار ارزشمندی بوده و باید آن را در شمار نخستین تلاشهای جامعه علمی ما برای مواجهه دانشورانه با مقوله روانشناسی اسلامی دانست. این امر مستلزم آن بوده که مؤلف محترم، هم جسارت علمی از خود نشان دهد و در فضای دانشگاهی، از روانشناسی اسلامی سخن به میان آورد و هم رویکردی محققانه نسبت به مفاهیم اسلامی مانند فطرت و عقل اتخاذ کند، به نحوی که بتواند به کمک آنها، ساختاری برای روان آدمی پیشنهاد کند و به تبیین ساز و کارهای آن بپردازد.
اما بیتردید، حاصل تلاشهای علمی در این زمینه، همچون سایر زمینهها، محتاج نقادی و بازبینی است تا ضعفها بازشناسی و مرتفع گردد و راه دشوار رویکرد اسلامی به علوم، هموار گردد. هر چند مؤلف محترم، عنوان بررسی مقدماتی را برای کتاب برگزیده، اما پس از سال تألیف، کتاب دیگری در بسط یا تهذیب مطالب پیشین به نگارش درنیاورده است. در سال 1377 کتابی از مؤلف، تحت عنوان «روانشناسی اسلامی برای دانشجویان» به چاپ رسیده که در واقع، تلخیصی از مطالب کتاب پیشین است.
در مقاله حاضر، گامی در نقد و بررسی کتاب برداشته شده که امید است مورد توجه محققان علاقهمند به مقوله روانشناسی اسلامی قرار گیرد و زمینه گفتگو و بازاندیشی بیشتری را در این باب فراهم آورد. استنادهای این مقاله، به تلخیص تهیه شده توسط مؤلف است.
خودباوری زمینه خودیاروی است
طلیعه
هر گاه از افراد اندیشمند، مخترع و حتی یک کارگر موفق سوءال شود که چگونه به این مدارج رسیدید، پاسخ همواره یک چیز و آن باور خویشتن است. عوامل متعددی در ایجاد این حالت در نهاد آدمی موءثرند. انسانی که خودباور نشده است، همه چیز و همه کس را مقصر می داند و خویش را مبّرا و مظلوم. اکنون چهل نکته در خصوص خودباوری زمینه خودیاوری است، بیان می کنیم:
معرفت از ابواب بزرگ الاهی است که از خویشتن، پیرامون، فراسو و ابعاد نادیدنی در آن صحبت می شود و معرفت خویش را به اَنفَعُ المَعارف1 تعبیر کرده اند. ظریفی می گفت: از مواردی که بعضی افراد ژرف کاو و اندیشه ورز گاهی ناخودآگاه بیان می کنند، این است که شما سخن مرا درک نمی کنی. گاهی فرد زاویه ای از ژرف نگری دارد که دست یافتن به آن، بسیار مشکل است.
مساحت فکر یک فرد، گاهی به حدی در افق، عمق، عرض و طول رشد یافته که گاه سخنان او را کامل درک نمی کنند. معمولاً تکه کلام های افراد باورمند و روش مند اینهاست: مرا درک نمی کنی؛ مقصود من این نیست؛ بسیار سطحی است؛ مقوله چند لایه ای است و... .
چگونه به این ساحت ها قدم بگذاریم و ما نیز از این مساحت های کوچک، به ساحت های عمیق و دقیق برسیم. بودا می گوید:2 ای انسان! خود، پناه خویشتن باش؛ یعنی در این عالم شدن و رَسش را باید از خود آغاز کنی و هر چه شناخت تو به خویشتن خویش بیشتر شود، خود بهتر می توانی پناهگاه علمی، مَأمِن روحی، آسایش روانی، آرامش درونی و شادی جاودانه را برای خویش رقم بزنی.
آموزش استثنائی
تاریخچه
تاریخچه آموزش کودکان استثنایی درکشورسوئد به قرن19میلادی باز میگردد. امروزه برخی از کودکان مواجه با نواقص فیزیکی درمدارس پایه عادی آموزش میبینندو این درحالی است که کودکان مواجه با مشکلات یادگیری تحت آموزشهای خاص دانشآموزان استثنائی قرار میگیرند.
سطوح وگروههای سنی
مدارس پایه ویژه دانشآموزان مواجه با اختلالات یادگیری به آموزش کودکان ردههای سنی 16-7 سال مبادرت مینمایند. گفتنی است که آموزش درمراکز آموزش پایه استثنایی مدت زمان10 سال به طول انجامیده و گذراندن سال 10 برای دانشآموزان استثنایی اختیاری است. لازم به ذکر است که مدارس پایه استثنایی تنها موظف به ثبت نام از دانشآموزان برخوردار از حداکثر رده سنی 20 سال میباشند.
ساختار آموزش کودکان استثنائی
طبق تمهیدات مندرج در «قوانین آموزشی» و آئیننامههای مقطع تکمیلی آموزش متوسطه مسئولیت فراهم نمودن امکانات آموزش ویژه دانشآموزانی که نیازمند کمک و حمایت میباشند بر عهده مدارس کشور میباشد. حمایتهای مذکور از دانشآموزان مواجه با نواقص جسمانی و بینایی به عمل آمده و از طریق ارائه آموزشهای خاص توسط معلمان آموزشیافته و برگزاری آموزشهای مداوم به آنان ارائه میگردد. دولت معین نمیکندکه این حمایتها به چه شکلی باید باشند، بلکه تنها فراهمآوری این حمایتها را لازم میداند. مدیران مدارس نیزمسئولیت اطمینان یافتن از سازماندهی صحیح آموزش و رفاه در جهت برخورداری دانشآموزان از حمایتهای مورد نیاز را عهدهدار میباشد.
این درحالی است که مسؤولیت ترسیم خطوط کلی آموزش کودکان استثنائی و اجرای سیاستهای حمایتی در قبال آن بر عهده شهرداریهای مناطق مختلف کشورمیباشد.مراکز آموزش پیش دبستانی از مسوولیت خاصی در قبال کودکان استثنائی برخوردارمیباشند.طبق قوانین آموزشی کشور،کودکان استثنایی از حق حضور در مدارس پیش دبستانی و مشارکت و مشاوره با کودکان عادی برخوردار میباشند. از جمله مهمترین وظایف شهرداریها در قبال کودکان استثنائی میتوان به حمایتهایی چون فراهم آوردن امکان مشاوره کودکان استثنایی با روانشناسان،تشکیل کلاسهای گفتار درمانی، تشکیل کلاسهای آموزشی خاص، نظارت آموزشی و تشکیل دورههای آموزشی ضمن خدمت اشاره نمود.
شهرداریها همچنین مسوولیت تضمین برخورداری کودکان استثنایی از امکانات مشابه مراکز عادی آموزش پیش دبستانی و مراکز تفریحی را بر عهده دارند. مطابق قانون حمایت از افراد معلول (LLS) ،کودکان مواجه با معلولیت از حق برخورداری از دستیاران خصوصی برخوردار میباشند.کانونهای مراقبتی کودکان متشکل از پرستاران کودکی است که از کودکان ردههای سنی 12-1 سال مراقبت مینمایند. از آنجائیکه کانونهای مراقبتی کودکان تحت مقررات مهدهای کودک مورد نظارت و ارزیابی واقع نمیگردند، درنتیجه برنامه مهدهای کودک درخصوص آنها صادق نمیباشد.اما با این حال قادر به فراهم آوری زمینههای لازم برای فعالیت کودکان میباشند.خطوط کلی فعالیتی کانونهای مذکور توسط آژانس ملی آموزش اعلام میگردد.در اکثر شهرداریها، مراکز مراقبتی کودکان از هماهنگی نزدیکی با فعالیتهای مراکز پیش دبستانی برخوردار میباشند. طی دهه های اخیر، مراکز پیش دبستانی آزاد برای آندسته ازکودکانی که در سایر اشکال فعالیتهای پیش دبستانی مشارکت نمینمایند، ایجاد گردید. درکانونهای مذکورمشارکت در فعالیتهای آموزشی فردی و گروهی ، اغلب تحت نظر یک مربی پیش دبستانی به کودکان ارائه میگردد. اهداف مراکز پیش دبستانی آزاد با مراکز دولتی متفاوت بوده و به عنوان زمینهای در جهتدهی به شخصیت اجتماعی کودکان نگریسته میشود.طی دهههای80 و90 تعداد کودکان مهاجر در مراکز آموزش پیش دبستانی بسرعت افزایش یافته و سهم عمدهأی از شهرداریها نیز به ارائه خدمات آموزشی زبان مادری به کودکان غیر بومی مبادرت مینمودند. در حال حاضر نیز هدف اصلی مراکز پیش دبستانی تقویت دوزبانگی و شخصیت فرهنگی دوگانه کودکان غیر بومی ساکن کشور سوئد میباشد. گفتنی است که مدارس پیش دبستانی دانمارکی و اسلونیایی نیز درکشور سوئد فعالیت دارند.
امید و نقش تربیتی آن در زندگی انسان
محمدرضا داودی
مقدّمه
«تربیت» از جمله مسائل مهمی است که از دیرباز توجه معلمان و متولّیان آموزش و پروش را به خود مشغول ساخته است. در هر دورهای دانشمندان و متفکران درباره تربیت، فعالیتهای علمی و عملی داشته و در این زمینه، نظرات کاربردی مهمی ارائه دادهاند. در منابع اسلامی (قرآن و روایات) بیش از هر امری، مسئله تربیت و سازندگی انسان به چشم میخورد. رشد معنوی انسان و رسیدن او به کمالات، از مهمترین برنامههای انبیا و کتابهای آسمانی بوده است. در این مقاله، به «امید» به عنوان یکی از عوامل مهم در تربیت انسان از دیدگاه قرآن و نقش سازنده آن اشاره میشود.
«امید» یک حالت روحی و روانی و برانگیزاننده انسان به کار و فعالیت است. به طور طبیعی، انگیزه بشر در کارهای اختیاری امید به نفع یا ترس از زیان است. در واقع، خوف و رجا به منزله نیروی اجرایی برای حرکت بوده، عامل مستقیم تلاشها و رفتارهای انسانی است.
به مثال ذیل توجه کنید: مردی در بیابانِ پر از برف و یخ قطب شمال، راه خود را گم کرده است. او میداند در نقطه دوری پناهگاهی وجود دارد و باید خود را به آن برساند. تمام سعی خویش را به کار میبندد تا به آن پناهگاه برسد. اگر این فرد بسیار خسته و سرمازده باشد، دوست دارد روی زمین دراز بکشد و استراحت کند، ولی میداند در این صورت به خواب میرود و خواهد مرد. امید، او را به حرکت وامیدارد تا به هدف خویش برسد.
امید، که از معرفت و شناخت نسبت به مبدأ و معاد حاصل میشود، اساس همه تلاشهای مفید و پرثمر انسانی و نیز منشأ اصلاح امور در جامعه و رسیدن شخص به سعادت ابدی است؛ همانگونه که ناامیدی و قطع امید نسبت به خدا و روز قیامت منشأ فسادها و تبهکاریها و منتهی شدن کار انسان به شقاوت ابدی است.(1) همین که انسان به آیندهای روشن امید داشته باشد، احساس نیکو و حالتی شاد به وی دست داده، باعث نشاط وی میشود و در او انگیزه کار و تلاش ایجاد شده، او را به فعالیتهای صحیح زندگی وادار میکند.(2)
همیشه خردمند امیدوار
نبیند بجز شادی از روزگار.
(فردوسی)
امید در قرآن
مسئله امید در فرهنگ اسلامی مطرح شده است. قرآن برای تشویق و ترغیب انسان به کارهای شایسته، بهره فراوانی از امید برده است. در ذیل، به چند آیه در این زمینه اشاره میشود:
خداوند نسبت به دیدار خود امید میدهد:
ـ «مَن کَانَ یَرْجُوا لِقَاء اللّهِ فَإِنَّ أَجَلَ اللّهِ لاَتٍ وَ هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ»(عنکبوت: 5)، کسی که به دیدار خداوند امید دارد [بداند که] اجل [او از سوی [خدا آمدنی است و اوست شنوای دانا.
امیدواران به لقای الهی، که همان مؤمنان هستند، باید بدانند که ملاقات با خداوند، وعدهای حتمی و قطعی از طرف پروردگار است، مرگ نیز پلی است که باید برای آن آمادگی داشت. بنابراین، لازم است امیدواران به تلاش و فعالیت روی آورند تا با سربلندی به لقای پروردگارشان برسند.
موضوع روانشناسی اسلامی
چنانکه اشاره شد، در این کتاب، موضوع روانشناسی اسلامی، روح، در نظر گرفته شده و روانشناسی، معادل روحشناسی خواهد بود. با توجه به آنچه در این زمینه مطرح گردیده، چند نکته قابل تأمل وجود دارد.
نخست اینکه روانشناسی اسلامی، به معنای مذکور، به نوعی ذاتشناسی یا حقیقتیابی نزدیک شده و بنا بر این، مشخص نیست که روانشناسی اسلامی، علمی تجربی است یا دانشی فلسفی و یا مجاهدهای عرفانی. حدیثی از پیامبر اکرم(ص) نقل شده و مبنای بحث قرار گرفته است: «رَبِّ اَرِنِی الاَشْیاءَ کَما هِیَ» (خدایا چیزها را چنان که هستند به من بنمایان). با نظر به این حدیث، این نتیجه به دست آمده است: «روانشناسی اسلامی یعنی کشف واقعیتها و حقایق مربوط به سازمان روانی و رفتار انسان چنانکه هستند. «با این برداشت، میتوان عنوان روانشناسی طبیعی، را هم معادل روانشناسی اسلامی به کار برد» (ص 7).
چنانکه از این بیان پیداست، روانشناسی اسلامی، از نوع روانشناسیهای علمی معاصر نیست که ناظر به سطح پدیدارهای روانیاند، بلکه در پی آن است که ذات و حقیقت روان یا روح را بشناسد و از این رو مؤلف، تعبیر «روانشناسی طبیعی» را معادل روانشناسی اسلامی دانسته است. از این جهت، ممکن است بتوانیم بگوییم روانشناسی اسلامی، هویتی فلسفی خواهد داشت. از سوی دیگر، اگر تعبیر «نمایاندن» حقایق، حاکی از رؤیت آنها باشد، مفهومی عرفانی و شهودی از آن استنباط خواهد شد و در این حالت، روانشناسی اسلامی، مقولهای عرفانی خواهد بود. البته، این احتمال نیز وجود دارد که مراد، دانشی وحیانی باشد که از متون اسلامی به دست ما میآید و ما به این طریق، به شناخت ذات روان نایل میگردیم. در عین حال، باید توجه داشت که مؤلف محترم، در رقابت با روانشناسی معاصر که هویتی علمی دارد، سخن از روانشناسی اسلامی را آغاز کرده است و این، تصور علمی بودن روانشناسی اسلامی را در خواننده ایجاد میکند. البته در روانشناسی معاصر نیز مبانی فلسفی معینی در کار بوده است، اما این مبانی، چون مبانی، عمل کردهاند و در هر صورت، روانشناسی، به طور غالب، هویتی علمی و تجربی داشته است.
به هر روی، مشخص نیست که روانشناسی اسلامی، نوعی دانش علمی است یا فلسفی یا عرفانی یا وحیانی و یا معجونی از آنها و در حالت اخیر، با چه میزان از هر یک و با چه نوع میل ترکیبی میان آنها. این ابهام در موضوع روانشناسی اسلامی، معضلات روش شناختی نیز به دنبال خواهد داشت. اگر مشخص شود جنس یک دانش، علمی است یا فلسفی یا عرفانی یا وحیانی، در آن صورت، روش مناسب با هر یک از آنها مشخص خواهد گردید، اما ابهام در جنس دانش مورد نظر یا اختلاط در آن، مانع از آن خواهد شد که مفهوم روشنی از روش تحقیق معین گردد.
رسانهها و انحرافات اجتماعی
چکیده:
امروزه صاحبنظران علوم ارتباطات با اذعان به توانایی شگرف رسانههای جمعی در شکل دهی افکار، نگرشها و رفتار افراد، مطالعات مختلفی را در مورد سنجش میزان و نوع تأثیرات رسانهها انجام میدهند. آنان بیان میدارند که وسائل ارتباط جمعی قادرند با کارکردهای منفی و تخطی از اخلاق رسانهای، سلامت فکری و اخلاقی آحاد جامعه را تهدید کنند و الگوهای نابهنجار رفتاری را در جامعه تثبیت نمایند و از سوی دیگر میتوانند با توجه به کارایی و توان رسانهها، نرخ وقوع انحرافات اجتماعی را کاهش دهند.
در این نوشتار برخی از کارکردهای فوق تبیین گردیده و در پایان در جهت تقویت کارکردهای مثبت رسانههای جمعی در پیشگیری از انحرافات اجتماعی پیشنهاداتی ارائه شده است.
واژگان کلیدی:
انحرافات اجتماعی، رسانههای جمعی، کارکردهای مثبت، کارکردهای منفی.
در طول تاریخ، هرجامعهای برای قاعدهمندی رفتار اعضایش، هنجارهایی را تعـریف و نهـادینه کرده و آنها را به رعایت آن قواعد و هنجارها ملزم نموده و در برابـر تخلـف و سرپیچـی از آنهـا نیـز واکنش نشان داده و مجازاتهایی را تعیین کرده است.
متفکران اجتماعی و جامعه شناسان نیز جهت کاهش هنجارشکنی افراد جامعه، به بررسی علل و عوامل مؤثر در انحرافات و بروز کجرویهای اجتماعی پرداخته اند و در عصر ارتباطات به تأثیر رسانهها و وسائلارتباط جمعی در کنترل و یا گسترش انحرافات اجتماعی اشاره کرده اند. بر این اساس، تبیین کارکردهای مثبت و منفی رسانهها در این زمینه ضروری مینماید. لذا محور بحث در این نوشتار توضیح و تبیین کارکردهای مختلف رسانههای جمعی درخصوص انحرافات اجتماعی میباشد. پیش از ورود در بحث، لازم است مفاهیم کلیدی به طور مختصر توضیح داده شود.
ایمان و تأثیر آن بر مبادی رفتار
چکیده
در نوشته حاضر در صدد بیان رابطه ایمان با مبادی رفتار هستیم. بدین روی، پس از تعریف «ایمان» و ویژگی های اساسی آن (مبتنی بودن ایمان بر بینش و گرایش، قلبی بودن و اختیاری بودن)، به بیان مبادی رفتار از دیدگاه فلسفه، اخلاق و روان شناسی پرداخته ایم.
مبدأ رفتار در حقیقت، همان پاسخی است که به پرسش علت بروز رفتارهای ویژه داده می شود. هر دانشی بر اساس هدف، روش و موضوع خود، مبدأ رفتار را تعریف کرده است. دانش فلسفه مبدأ رفتار را «نفس انسان» می داند که از طریق قوا، کارهای خود را انجام می دهد. در علم اخلاق، «صفات»، که در اثر تکرار رفتارها به صورت ملکه درآمده، به عنوان مبدأ رفتارهای اخلاقی معرفی شده است و در دانش روان شناسی نیز «انگیزش» به عنوان مبدأ رفتار معرفی شده است.
ساز و کار این تأثیر و تأثر را می توان چنین تبیین کرد: چون ایمان ترکیبی از شناخت و گرایش است و جایگاه آن نفس (قلب) انسان است، از این طریق شوق و اراده انسان را جهت داده و در نتیجه، رفتاری متناسب با خود را بروز می دهد. ایمان بینش ویژه ای از خالق و مخلوق و ارتباط انسان با موجودات عالم ارائه می نماید. این بینش و گرایش های درونی هر کدام زمینه ساز رفتارهای انسان در ارتباط با خداوند و ارتباط انسان با خود و دیگران می شوند. به دنبال تکرار این رفتارها در موقعیت های مشابه، ملکات و صفات انسان شکل می گیرد.
هرچند حقیقت طلبی و تمایلات لذت جویانه و سعادت خواهانه در انسان ذاتی است و ریشه فطری دارد، اما شناخت ایمانی آنها را به سمت و سوی خاصی هدایت می کند و بر شیوه ارضای غرایز تأثیر می گذارد. حتی خورد و خوراک انسان را به سوی تقرّب الی اللّه و انجام عبادت خداوند سوق می دهد.
در یک کلام، می توان گفت: به دنبال معارفی که وحی در اختیار بشر گذاشته، حدّ و مرزهای رفتاری و اجتماعی انسان مشخص شده است و با توجه به ایمانی که انسان به خداوند و نبوّت دارد و به اعتقادی که درباره ارتباط رفتارهای این دنیا با سعادت این جهان و آن جهان دارد، می کوشد به دستورهای دین عمل کند و گرایش های خود را شکل ایمانی ببخشد. خوردن و آشامیدن، غریزه جنسی و ازدواج، لباس و مسکن و مرکب، گرایش به زینت و جمال، گرایش به مال و فرزند، عواطف و احساسات (ترس و خشم و خشنودی، غم و شادی، ترس، امنیت، یأس و امید) همه از این بینش ایمانی تأثیر می پذیرد.
مقدّمه
(الَّذِینَ آمَنُواْ وَتَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُم بِذِکْرِاللّهِ أَلاَ بِذِکْرِاللّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ)(رعد: 28); آنان که ایمان آورده اند دل هایشان به یاد خداوند آرام گیرد. همانا با یاد خداوند دل ها آرام می گیرد.
• آدمی کاندر طریق معرفت ایمان ندارد ای که مغروری به دانش، دانشت را بیشتر کن کاخ دانش گر همه از سنگ و از پولادسازی لرزد و ریزد گر از ایمان پی و بنیان ندارد.
• شخص انسان دارد و شخصیت انسان ندارد تا بدانی هیچ ارزش علم بی ایمان ندارد لرزد و ریزد گر از ایمان پی و بنیان ندارد. لرزد و ریزد گر از ایمان پی و بنیان ندارد.
در فرهنگ غنی اسلام، واژه «ایمان» جایگاه ویژه ای دارد. در متون دینی، هیچ فرقی میان آدمیان به اندازه تفاوت میان مؤمن و غیرمؤمن به رسمیت شناخته نشده است. ایمان مهم ترین گام در حرکت به سوی اخلاق و ارزش های اخلاقی شمرده شده است. بدون شک، ایمان یکی از مهم ترین زیرساخت هایی است که روند زندگی انسان و تعالی و تکامل انسان را رقم می زند و آدمی را به سر منشأ خیرات می رساند. از این رو، خداوند رمز فلاح و رستگاری را در ایمان معرفی کرده و می فرماید: (قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ)(مؤمنون: 1); قطعاً مؤمنان رستگارند.
با توجه به نقش سازنده ای که ایمان در سعادت انسان دارد، در این نوشتار به بررسی رابطه ایمان با مبادی رفتار پرداخته شده است تا از این طریق، ساز و کار اثرگذاری ایمان بر رفتار مشخص شود.
تعریف «ایمان»
نگاهی به تحوّلات دوران نوجوانی جسمی، جنسی، شناختی و اخلاقی
مقدّمه
دوران نوجوانی، هم از نظر نوجوانان و هم از نظر والدین دشوارتر از دوران کودکی قلمداد شده است. 300 سال پیش از تولّد مسیح(علیه السلام)، ارسطو چنین اظهار داشت: نوجوانان پرشور و آتشی مزاجند و آماده اند که خود را به دست غرایز بسپارند.
در اوایل قرن حاضر ج. استانلی هال، مؤسس انجمن روان شناسی آمریکا، نوجوانی را دوران «طوفان و تنش شدید» و نیز دوران توانایی فوق العاده جسمانی، عقلی و عاطفی می دانست. برخی از نظریه پردازان روان کاوی نیز نوجوانی را وضعیتی می دانند که نوجوان در آن دچار اختلال روانی است. البته بررسی های تجربی درباره نوجوانان به طور کلی نشان می دهند که آشفتگی دوران نوجوانی بیش از حدّ بزرگ جلوه داده شده است. 1 با این وجود، فرایند انتقال از کودکی به بزرگ سالی، دشوار و پرکشمکش است. نوجوان از یک سو با سرعت بی سابقه ای بلوغ جسمی و جنسی را می گذراند و از سوی دیگر، خانواده، فرهنگ و جامعه از او می خواهند تا مستقل باشد، روابط جدیدی را با هم سالان و بزرگ سالان برقرار کند و آمادگی ها و مهارت های لازم را برای زندگی شغلی و اجتماعی به دست آورد. نوجوان باید علاوه بر پذیرش و سازگاری با این همه تغییر و تحوّل، هویت منسجمی نیز برای خود کسب کند و به سؤالات دشوار و قدیمی «من کیستم؟»، «جای من در هستی کجاست؟» و «از زندگی خود چه می خواهم؟» پاسخ مشخص و اختصاصی بدهد. 2
بر این اساس، دوران نوجوانی از مراحل بسیار مهم تحوّل شخصیت به شمار می رود که از دیرباز محور توجّه روان شناسان قرار داشته است. نوشتار حاضر به بررسی برخی از تحولّات این دوران و نقش آنها در رشد روانی می پردازد. هرچند این دوران بستر تحوّلات مهم عاطفی، اجتماعی، مذهبی، شغلی، هویتی و... نیز می باشد، اما بنا به اختصار تنها مروری گذرا به تحوّلات جسمی، جنسی، شناختی و اخلاقی خواهیم داشت.
پیش از بررسی هر یک از تحوّلات چهارگانه مزبور، مناسب است به تعریفی از نوجوانی پرداخته و مراحل آن را نیز مورد توجه قرار دهیم.
تعریف دوران نوجوانی
میلر نیوتون در کتاب نوجوانی (1995، ص 23)، نوجوانی را دوره فرایندهای رشدی انتقال از کودکی به بزرگ سالی می داند. این فرایندها جنبه های گوناگونی دارند:
اول، رشد و نمو سازمان عصبی مغز که نمود آن در تحوّل فرایندهای شناختی، عاطفی و رفتارها مشاهده می شود;
دوم، رشد فیزیکی که شامل رشد اندازه های بدنی و تغییر در نیم رخ جسمی است;
سوم، رشد نظام جنسی یا تولید مثل، شامل جسمی و رفتاری;
چهارم، رشد احساس «خود» به عنوان یک بزرگ سال یا یک انسان مستقل و خود راهبر;
پنجم، کسب موقعیت بزرگ سالی در گروه اجتماعی یا فرهنگ;
ششم، رشد کنترل رفتاری خود در تعامل با جامعه. 3
در خصوص طول دوره نوجوانی اتفاق نظر کاملی بین روان شناسان وجود ندارد. آنان طول این دوره را از سیزده سال تا چهارده سال دانسته اند، اما در آثار جدیدتر روان شناسی معمولا سنین 11 تا 13 و 18 تا 20 سالگی را دوره نوجوانی به حساب آورده اند. واقعیت این است که آغاز و پایان و طول این دوره در دختران و پسران، جوامع مختلف و طبقات گوناگون اجتماعی متفاوت است. 4 این دوران در جوامع ساده تر کوتاه و در جوامع پیشرفته صنعتی طولانی تر است. با وجود چنین تنوعاتی، یکی از جنبه های نوجوانی همگانی است و آن را از مراحل قبلی رشد مجزا می کند: تغییرات جسمانی و روانی بلوغ که از آغاز این دوره نمایان می شود. 5
مراحل نوجوانی
سیاه پوشیدن و سیاه پوش کردن
تعارض آموزههای دینی با یافتههای علمی در پوشیدن لباس سیاه و سیاه پوش کردن تکایا و محافل چه توجیهی دارد؟یافتههای علمی حکایت از تأثیر مثبت لباسهای روشن در نشاط و شادی و ارتقاء فعالیتهای انسانی و تأثیر منفی لباس سیاه دراین امور دارد که با سنت رایج دینی در محافل مذهبی مبنی بر سیاه پوشیدن و سیاه پوش کردن در تعارض است به این تعارض چگونه پاسخ میدهید؟
تکیه عمده و اساسی این سوءال و ابهام ذهنی، تعارض یافتههای علمی با آموزههای دینی در پوشیدن لباس سیاه و سیاه پوش کردن است. در مقام جواب و زدودن ابهام، اولین گام آن است که آیا چنین تعارضی واقعیت دارد و آیا یافتههای علمی پوشیدن لباس سیاه را به صورت کلی و در تمام حالات و موقعیت یک پوشش نامناسب میشمارد؟
واقعیت آن است که چنین تعارضی بین یافتههای علمی و روانشناسی با آموزههای دینی به چشم نمیخورد، و این دو منبع شناخت در این مورد ـ پوشیدن لباس سیاه ـ با یکدیگر ناسازگاری ندارند. درست است که از دیدگاه روانشناسی رنگ سیاه به خودی خود نفی هرگونه رنگ است و نمایانگر مرزهای مطلقی است که در پشت آنها دیگر زندگی وجود ندارد و حیات متوقف میشود و رنگ سیاه به معنای انهدام، نیستی و پوچی است و نفی دیگر رنگها میباشد؛1 اما این نظریه، گوشهای از یافتههای روانشناسی است.
یاد آوری این نکته لازم است که پذیرش تأثیر رنگها به این معنا نیست که رنگها در انسان تأثیری شدید دارند و سریع بر جهتگیری ذهنی و رفتاری افراد موءثر واقع میشوند؛ مثلاً اگر رنگ آبی تأثیر تسکینی و آرامش بخشی دارد، نمیتوان از آن به عنوان یک داروی مسکن برای تسکین سریع آن استفاده کرد و یا از رنگ قرمز در ایجاد تحریک سریع بهره جست؛ بلکه تأثیر پذیرفته شده رنگها یک تأثیر جزیی است که در مدت زمان طولانی فرصت بروز پیدا میکنند.
گوشهای دیگر یافتههای روانشناسی، گویای این حقیقت است که آن گاه رنگ سیاه مفهوم نیستی و پوچی و پایان یافتن را تداعی میکند که به عنوان انتخاب اول و یا یکی از سه انتخاب اول باشد؛ یعنی در تمام حالات، اولین رنگ انتخاب شده و یا یکی از سه رنگ انتخابی اول برای زندگی (اعم از لباس...)باشد و اگر رنگ سیاه در رتبه هشتم قرار بگیرد، یعنی آخرین رنگ انتخابی در زندگی، رنگ سیاه باشد و در موقعیتهای نادر و استثنایی مورد استفاده قرار بگیرد، یک تمایل طبیعی، نابهنجار را نمایش میدهد و نشان دهنده مهار اعمال و تصمیم فرد بر کنترل اوضاع2 و نشان دهندهمهار اعمال و تصمیمات فرد در زمانی میباشد که بروز اضطراب قطعی است. محرومیت از چیزی و یااز دست دادن شخصی و یاموقعیتی، انسان را در لبه یک تعارض غیر قابل انکار قرار میدهد و در این حالت، وی برای به دست آوردن موقعیت قبلی و کنترل اوضاع دست به اقدامات کنترلی میزند. پوشیدن لباس سیاه، حکایت از تدبیر انسان در چنین موقعیتی دارد؛ یعنی از اقدامات مناسب، طبیعی و بهنجاری است که موجب میشود انسان بتواند بر اوضاع کنترل داشته باشد؛ زیرا نوعی سکون، سکوت و کاهش تحریک را در پی دارد.3