تربیت زیبایی شناختی
اشاره
این مقال از کتاب فلسفه تعلیم و تربیت نوشته جان الیاس، به فارسی برگردان شده است:
تمام افراد جامعه میپذیرند که یکی از اهداف تعلیم و تربیت، آشناکردن دانشآموزان با هنر، ارائه فهمی از هنر به آنها، ایجاد حس قدرشناسی از آن، و پرورش خلاقیت هنری است. بسیاری براین عقیدهاند که یکی از مسائل مهم تعلیم و تربیت وجود زیبایی در طبیعت و در آثار هنری، همراه با صداقت و خوبی است.
صرف نظر از دیگر توصیفاتی که از هنر ارائه شده، باید اذعان کرد که مقدار زیادی از هنر دارای همین ماهیت تقلیدی یا نمایشی است. این تقلید یا نمایش را نباید مکانیکی محض انگاشت. به نحوی از هنرمند انتظار میرود که طبیعت را بهبود بخشد، آن را به گونهای متفاوت کند و برای جلب توجه ما، جنبههایی را برگزیند.
1. تقلید از پدیدارها و نمودهای طبیعی اشیا
تعلیم و تربیت از طریق هنر: هربرت رید (28)
فیلسوف انگلیسی، هربرت رید، باعث اصلی توجه بیشتر به هنر در ابتدای قرن حاضر بود. وی در کتاب «تعلیم و تربیت از طریق هنر» (1955، ویرایش سوم) به گرایشهای موجود در جامعه و تعلیم و تربیت نوین که خودجوشی، آزادی و بیان هنرمندانه را سرکوب میکند، اعتراض داشت. او اظهار داشت:
اهداف تربیت زیبایی شناختی
به طور کلی، هدف از تربیت زیبایی شناختی پرورش تجربیات زیبایی شناختی است. به معنای وسیع کلمه، تجربیات زیبایی شناختی به عنصر لذت در هر تجربه انسانی اشاره دارد. بنابراین، تمامی اشکال تعلیم و تربیت میتوانند جنبههای گوناگون تربیت زیبایی شناختی محسوب شوند. به معنای دقیقتر و روشنتر، تجربیات زیبایی شناختی، تجربیاتی هستند که با آنچه عموما آثار هنری تلّقی میشود، ارتباط دارند. بنابراین، زیباییشناسی به عنوان یک حوزه مطالعاتی با شماری از فعالیتها مرتبط است. اولاً، زیباییشناسی به فعالیتهای آمیخته با مهارتهایی که برای خلق آثار هنری ضروری است، باز میگردد. ثانیا، به راهها و وسایل تأمّل در آثار هنری تأکید میکند. ثالثا، مستلزم درک آثار هنری است. لذا تربیت زیبایی شناختی با انتقال مهارتها، آمادگی برای تأمل و پرروش قوه درک آثار هنری ارتباط دارد. (کلارک، 1964). با توجه به اهداف تربیت زیبایی شناختی، یک مطالعه ملّی در زمینه آموزش هنرها در ایالات متحده موارد ذیل را به عنوان اهداف تربیت هنری پذیرفته است: (1) تمایز بهتر مصرف کنندگان هنر؛ (2) تولید کنندگان یا اجرا کنندگان بهتر؛ (3) فراگیران بهتر؛ (4) انسانهای هماهنگتر یا بهتر؛ (5) یک اجتماع یا جامعه بهتر؛ (راکفلر (51) ، 1977، ص 279).
هدف چهارم، قبلاً در این فصل در اقامه دلایل روان شناختی برای تربیت زیبایی شناختی، مورد بحث قرار گرفت. هدف پنجم نیز در بحث ارزشهای اجتماعی و فرهنگی هنر بررسی شد.
تربیت زیبایی شناختی، با کمک کردن به دانشآموزان در خلق آثار هنری، یا هنرمندانه عمل کردن، به تربیت هنرمند میپردازد. در این نوع تربیت بر عمل کردن تأکید میشود. اعتقاد عمومی بر این است که هنرمند بودن یک امر ذاتی است و نه اکتسابی. شاید بهتر باشد که این را تربیت هنری بنامیم و نه تربیت زیبایی شناختی. تمام نهادهای تربیتی باید کسانی را که دارای این استعدادهای خاص هستند تشویق کنند.
در جامعه ما این نوع تعلیم و تربیت به صورت یک حوزه نسبتا تخصصی کارآموزی، همراه با آموزشهای ابتدایی توسط معلمان و مدارس خصوصی، و نیز کارآموزی پیشرفتهتر در مدارسومؤسسات خصوصی درآمده است.
بهترین کاری که نهادهای آموزشی برای تولید هنرمندان آینده میتوانند انجام دهند این است که خلاقیتهای هنری را در تولید و اجرای هنر پرورش دهند. در حالی که در زمینه خلاقیت اغلب در تعلیم و تربیت با مراجعه به شیوههای اکتشافی در علوم و ریاضیات اظهار نظر شده است، این واژه به نحوی شایسته به توانایی ایجاد چیزهایی بنیادی یا انجام امور به شیوه بنیادی اشاره دارد. برای تعیین اینکه چیزی یا کسی خلاق است، باید درباره آنها یک قضاوت ارزشی داشته باشیم. استفاده صحیح از این واژه مستلزم مراجعه به معیارهای حسی است.
یکی از بحثها درباره خلاقیت، حول و حوش هنر کودکان متمرکز میشود. در حالی که بسیاری اوقات، در تعلیم و تربیت کودکان، به واداشتن آنها به نقاشی کردن و تولید اثر هنری تأکید زیادی میشود، ارزش این نقاشی در میان مربیان، مورد بحث و تردید است. سؤال فلسفی که مطرح میشود این است که آیا واژه خلاّق را میتوان در مورد چنین هنری به کار برد یا خیر. وایت (1971) بحثهای مطرح شده در این زمینه را بررسی کرده است. هرچند وی ارزش نقاشی و نویسندگی خلاّق را انکار نمیکند، اما به نظر او از واژه خلاّق در نهایت بیدقتی استفاده شده است. این تلاشها میتوانند فعالیتهایی ارزشمند باشند، زیرا لذتبخش و حتما شفابخش هستند. او تا حدودی نسبت به ارزش چنین فعالیتهایی شک دارد و مناسب بودن واژه خلاّق را درباره آنها مورد تردید قرار میدهد.
تربیت زیبایی شناختی سعی دارد تا انتخابگران هنر خوب را که از لحاظ ذوق و سلیقه با یکدیگر فرق دارند، تولید کند. با توجه به نفوذ رسانههای گروهی بر روی جوانان، این وظیفه مهمی است. وظیفه مدرسه در ارتباط با هنر این است که آثار هنری باستانی و مقبول را به جوانان عرضه کند. برای انجام این وظیفه، مدرسه به دانشآموزان کمک میکند تا در زمینه تاریخ و انواع هنر آگاهیهایی کسب کنند. این نوع تعلیم و تربیت باید با معیارهای هنر خوب، که در بالا مورد بحث قرار گرفته بود، مواجه شود.
هدف تربیت زیبایی شناختی پرورش درک کنندگان هنر خوب است. درک کردن، به حالات درونی یا شناخت آثار هنری اشاره دارد و نه صرفا آگاهی از آنها یا درباره آنها. با قرار دادن افراد در معرض آثار هنری، خود به خود تجربه زیبایی شناختی ایجاد نمیشود. معلمان باید دانشآموزان را از طریق آموزش، مطالعات و مباحثات برای این تجربیات آماده سازند.
ماکسین گرین (52) ، بین تربیت زیبایی شناختی و درک هنری، فرق میگذارد. به نظر او، درک هنری مشتمل بر «تلاشهای گوناگون برای آشنا کردن دانشآموزان با ساختارهای اشکال خاص هنری، زبان، تاریخ و مطالعه آنهاست» (1981، ص 120).
درک هنری از آغاز تا نقد هنری، مراحل مختلفی را طی میکند. سوادآموزی زیباییشناختیبهدرکهنری نیازمند است.
به عقیده خانم گرین، تربیت زیبایی شناختی مستلزم آن است که تجربیات زیبایی شناختی در تعلیم و تربیت نقش محوری داشته باشند. این تجربیات، مستلزم نوع معینی از سواد هستند. وظیفه تربیت زیبایی شناختی این است که دانشآموزان را قادر سازد تا در این راه باسواد شوند. باسوادی مستلزم مهارتهای تفسیری مشخصی همچون قوه تمیز، حساسیت، و پاسخ دهندگی است. تربیت زیبایی شناختی باید توانایی فرد را برای درک آثار هنری بالا ببرد. کاملترین تبیین از اهداف عملی تربیت زیباییشناختی از سوی فیلسوف بریتانیایی اف.ای.اسپارشوت (53) (1971) ارائه شده است که دوازده هدف را براساس نقش آنها در پرورش آگاهی ادراکی، یا آگاهی شناختی، و یا خلق آثار هنری، گروهبندی و تحلیل میکند.
اهداف مربوط به آگاهی ادراکی عبارتند از: اول، بالا بردن درک انسان نسبت به هر اثر هنری؛ هدفی که در مراحل مقدماتی درک هنر و موسیقی یافت میشود؛ دوم، حساستر کردن افراد نسبت به زیبایی به طور کلی، و نسبت به زیبایی موجود در طبیعت و هنر؛ سوم، افزایش دادن پاسخ دهندگی، نه نسبت به زیبایی، بلکه نسبت به محیط محسوس، به طور کلی. اهداف مربوط به آگاهیِ شناختی عبارتند از: چهارم، آگاهی دادن به مردم در خصوص رسانههای گروهی که شامل مطالعه شیوههایی است که با استفاده از آنها اطلاعات از تمام محیط به ما میرسد؛ پنجم، آگاهتر کردن مردم در مورد هنرها، با تأکید بر تاریخ هنر؛ ششم، منتقل کردن یک واژگان دقیق که افراد را قادر خواهد ساخت تا پاسخهایشان را در زمینه آثار هنری با فصاحت بیان کنند؛ هفتم، آشنا کردن افراد با شاهکارهای بزرگ جهان؛ هشتم، بهبود بخشیدن قدرت تمییز افراد بین هنر خوب و هنر بد؛ نهم، افراد را در معرض سبکهای هنری جدید و ناآشنا قرار دادن.
اهداف مربوط به حوزه عملی عبارتند از: دهم، خلاّقتر کردن افراد یا دستکم، تشویق آنها به اینکه خلاّقیت فعلی خود را از دست ندهند (حفظ کنند)؛ یازدهم، رساندن عمل تولید هنری به یک یا چند حوزه؛ دوازدهم، انتقال مهارتهایی که میتوانند مورد استفاده قرار گیرند و یا نگیرند. اسپارشوت در تبیین این اهداف، اذعان میکند که ممکن است تنشها و ناسازگاریهایی در بین آنها وجود داشته باشد. او همچنین اذعان میکند که بحث از اهداف بدون بحث از شیوههای دستیابی به آنها تبیین کامل تربیت زیبایی شناختی نیست.
تربیتِ زیبایی شناختی و جان دیویی
همانگونه که جان دیویی سنن کلاسیک در باب ماهیت تربیت عقلانی و اخلاقی را به چالش طلبید، نسبت به نقش هنر در تعلیم و تربیت نیز اندیشههای انتقادی و تازهای ارائه کرد.
مهرورزی به مردم
اگر دین اسلام را دین محبّت و دوستی نامگذاری کنیم کار گزافی نکرده ایم و نام مناسبی بر این آیین فطری نهاده ایم . در بسیاری از آداب اجتماعی و قوا نین حیاتِ جمعی که در دین مقدس اسلام وجود دارد ، مهر محبت ، محور قرار گرفته است . و هدف نهایی ، از آن دستورات ، تأمین خلاء عاطفی در جامعه می باشد و بدیهی است هر جامعه ای که مردُ مانش با هم مهربان و دلرحم باشند ، زیستن در چنین جامعه ای بسیار گوارا و مطلوب و مایه خوشبختی خواهد بود .
مهرورزی ویژگی اصلی جامعه اسلامی
پیامبر برای عالمین رحمت بود. آن قدر دلش برای آدمها می سوخت که نزدیک بود خودش را به خاطر مردم بکُشد. ائمه ما (ع) هم همین طور بودند. حضرت زهرای اطهر (س) مجسمه مهرورزی، عشق به ناس و مردم است و الان هم امام زمان و حضرت حجة بن الحسن العسکری (ع) نماد عشق به مردم است. اصلاً مگر می شود بدون مهر به یکدیگر به آن نقطه رسید. به فرض اینکه ما به نقطه ای رسیدیم که همه جاده هایمان اتوبان چهارخطه شد، همه شهرهایمان فرودگاه داشت، در همه خانه ها آسانسور و سیستمهای صوتی و تصویری پیشرفته بود و اصلاً به جایی رسیدیم که آدمها یک شاسی می زدند طی الارض می کردند. از اینجا یک شاسی می زد، با یک چشم به هم زدنی در مشهد، کرمان، شیراز و اهواز بود. قطارها، متروها، اتوبوسها و آخرین و پیشرفته ترین فناوریها در اختیار ملت ما بود، اما دلهای مردم از هم جدا بود، آیا آن محیط با جهنم تفاوتی داشت؟ حتماً تفاوتی نداشت. پس برنامه هایی که ما تنظیم می کنیم، حتماً باید در متن و بطنش نزدیک کردن و علاقه مند کردن دلهای مردم به هم باشد. اتفاقاً آثار وضعی فراوانی هم برای ما دارد. اگر مردم همدیگر را دوست داشته باشند، اجحافها، تقلبها و بعضی کارهای سطح پایین انجام نمی شود.
آزادی و کنترل در تعلیم و تربیت
آزادی حقی است که، هرانسانی بایدازآن برخوردارباشد.این حق دردوره های مختلف شخصیتی وزیستی صورتهای گوناگون دارد.البته میدان اختیاروآزادی هرفردی متغیرهای گوناگونی دارد: همچون سن،جنس،نژاد،ثروت و.... ولی حدودآزادی فرزندان درتعلیم بایدبه گونه ای دیگرتعیین شود.به این معنا که انسان براساس یک سلسله معیارهایی که تعیین کننده ی میزان اختیاروآزادی اودردوره های مختلف رشد است؛می تواندازآزادی بهره مندشود.واین درحقیقت صورتهای گوناگون آزادی داده شده به اوست.پس حدود،آزادی عمل یک کودک را،شرایط وویژگیهای شخصیتی ومحیطی اوتعیین می کند. فرددراوایل تولدبه علت محدودیت شناختی،حرکتی ورفتاری خودقادرنیست یک پرتگاه را ازیک سطح همواربه خوبی تمیزدهد.یادرصورت مواجه شدن باسقوط،خودرانجات دهد،یاقسمت شکسته ی یک شیشه را،به عنوان جزئی خطرناک آن پدیده درنظرداشته باشد،یادریابدو بدانند که آب بازی باآب مرگ آفرین چه تفاوتی دارند؟ پس شرایط وویژگیهای سنی این کودک به ما اجازه نمی دهدکه اورابا توجه به حق آزادی اش درمواجهه باخطررهاکنیم وحیات اورابه مخاطره بیندازیم.ولی درعین حال به این معنا هم نیست که درکلیه جوانب، حقوق اورادرنظرنگیریم. بنابراین ملاک هایی وجوددارندکه مارا قادرمی سازندآزادی یک کودک تیزهوش رابیشترازیک کودک عادی،ویک کودک عادی رابیشتر ازیک کودک عقب افتاده ذهنی رعایت کنیم .پس آزادی در بحث هابه آزادی اجتماعی به معنای خاص آن مربوط نمی شود،چراکه آزادی اجتماعی، شرایط حقوقی داردوآزادی تربیتی، شرایط علمی وحقیقی. تعاریف گوناگون ودرک های متفاوت ازآزادی باعث شده است که نه تنهادرقلمروذهنی بلکه درقلمروعینی نیز آنچنان که شایسته ی این واژه است نتوانیم آن راتصورودرک کنیم؛ودرجهت مصداق آفرینی آن گام برداریم.لذادربرخی ازخانواده ها،بی بندوباری،سقوط ارزشهاوهنجارهارابه عنوان آزادی قلمدادمی کنند وحذف دیکتاتوری واستبدادرابه عنوان روشی برای جلوگیری ازبه انحراف کشیده شدن وآسیب دیدن فرزندانشان برمی گزینند.بامحروم کردن آشکارفرزندانشان واعضای خانواده هاازحقوق انسانی آنهابراین باورند که مباداآنهابابرخورداربودن ازآزادی های سالم وحیاتی به انحراف کشیده شوندوآسیب ببینند.امااینها همه احتمال است. اگرنظام هستی هم براساس چنین احتمالاتی استوارمی شدهیچ حرکتی نمی بایستی درکیهان صورت می گرفت.چراکه همیشه احتمال منحرف شدن خورشید ازمدارش می بایست وجود داشته باشد. واحتمال انحراف درآزادی داشتن نیز چنین است.ولی آن چنان ضعیف می نماید که میتوان گفت در حدصفراست به خصوص باوجودملاکهای ارزشی،اجتماعی وعقلانی درتفویض آزادی برکودک. واین درست بدان می ماند که بگوییم کودک ما در راه مدرسه تاخانه ممکن است چیزی ببیندیاکسی او رابرباید ویادرجایی...بنابراین،این اختیار راازاوبگیریم.درحالی که اودر فاصله از خانه تامدرسه واز مدرسه تا خانه می تواندبه کسب مهارتهای اجتماعی بپردازد.ارتباطات کودکانه وسالمی رابادوستانش داشته باشد وبفهمد که تواناییهایش در روابط اجتماعی در چه حدی است وباید تاچه حدودی افزایش پیداکند. از دست دادن این فرصت یعنی ازدست رفتن فرصت رشدوپیشرفت وترقی در کسب مهارتهای انسانی واجتماعی. اگر خانواده ،آزادی سالم کودکش راازاوسلب کند،گلی رادریک فضای بسته وآلوده قرارداده که احتمال پژمردگی آن بسیار زیاداست وسرعت این پژمردگی بسیارتندخوهد بود. باید اشاره کرد که بی کفایتی،خجالتی بودن،ناتوانی در کسب حقوق خویش،عدم رعایت حقوق دیگران،ترس از اجتماع،ترس ازمسئولیت پذیری،ضعف درخودگردانی ومسائل بسیار،کودکان ونوجوانان از جمله علائم ناسالمی است که از سلب آزادی ویاارائه آزادی نامعقول برکودک سرچشمه می گیرد. پس خانواده ای که حدود آزادی را بدون بینش تعیین کند ونمی داند حدهرچیزی تا کجاست - یعنی مرز سلامت وناسلامتی،زشت وزیبایی،درستی ونادرستی آن- اگرپدیده ی رفتار،وجودیااحساس ازمرزسلامتی به ناسلامتی،زیبایی به زشتی،درستی به نادرستی گام بردارد،به حرمت وجودی حیات خود وفرزندخودتجاوز کرده اند وشاید چنین خانواده ای بی نظمی،عدم رعایت حقوق دیگران و... را هم به حساب آزادی واختیارکودکش بگذاردنه تخریب،عصیان،بی عدالتی وتجاوز گری وپرخاشگری او. ولی پدر ومادری که حدود اختیارفرزندش رابراساس شناخت وآگاهی ودقت، تعیین وتنظیم نکرده اند،باید بدانند که مفهوم آزادی را با ،رها سازی ناسالم وبی قید وبند وبی حدومرزبودن رفتار اشتباه گرفته ومفهوم اصیل آزادی را درک نکرده اند. چراکه این واژه یکی از ارزشمندترین،زیباترین ولطیف ترین واژه هایی است که خداوندبه بشرخودهدیه کرده است تا بوسیله آن بتواند حقوق حقیقی خود را بدست آوردوارتباط سالم وزیبا وارزشمندانه باحیات برقرارکند. منبع: فرآیند انسان سازی در تعلیم وتربیت تهیه وتنظیم :معصومه مرادی به نقل از ماهنامه الکترونیکی پژواک